مصاحبه منتشر نشده ای از شهید «سمیر قنطار»

از شهيد سعيد، امير أسرى المقاومة، سمير القنطار خاطرات زيبايى دارم كه تا حالا فرصت نشده بود براتون بگم. امروز به مناسبت شهادتش اين خاطرات رو هديه بگيرين:

١- ازش پرسيدم الآن كه آزاد شدى نسبت به هم سن و سالانت احساس غبن يا كمبود نميكنى؟ گفت:
كاملا برعكس؛ اونا همه شون يه زندگى معمولى و مثل هم داشتن، مشغول كار شدن و ازدواج كردن و ... اما من زندگى پرفراز و نشيب و تجربه هاى كاملا متفاوتى داشتم و اين حس خوبيه نه بد. 

٢- بهش گفتم خب الآن ديگه وقتش شده تو هم يه زندگى راحت و معمولى رو تجربه كنى. درسته؟ گفت:
زندگى راحت من توى زندانهاى اسرائيل بود. الآن قسمت اصلى جهاد رسيده. من به زبان عبرى تسلط دارم و هر روز همه روزنامه هاشون رو ميخوندم. خيلى اطلاعات دارم ازشون. دشمن رو خيلى خوب ميشناسم. الآن وقت حمله است نه وقت خواب.

٣- گفتم پس در اين دنيا آرزويى ندارى. گفت:
چرا دارم. تازه با يه خانم شيعه ازدواج كردم. خودم هم شيعه شدم. برام دعا كنيد قبل از شهادتم خدا يه پسر بهم بده و اسمش رو بذارم «على».

٤- گفتم بعد از آزادى و تحت تأثير سيد حسن نصرالله شيعه شدى؟ گفت:
سيد حبيب قلب و نور چشم منه اما من در دوران اسارت و در اثر تفكر و مطالعه شيعه شدم. البته دفاع هميشگى سيد از من زمينه رو براى شيعه شدن من آماده تر كرد.

٥- بهش گفتم پس رهبر تو در زندگيت سيد حسنه. گفت:
سيد حسن فرمانده منه، رهبرم «آية الله العظمى الإمام السيد علي الخامنئي» است.