سه شنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ساعت ۲۰:۱۱

متن سخنرانی شب شهادت امام هادی(علیه السلام) - سه شنبه اول اردیبهشت 94

طلیعه ماه شریف رجب المرجب، ماه اولیاء الهی، ماه ضیافت خدای متعال و البته شهادت وجود اقدس امام‌هادی (علیه‌السلام)، امام دهم است. امیدواریم ان‌شاءالله خدای متعال به برکت و شأن و قداست این ماه دل‌های همه ما را به حضرت خودش نزدیک کند و زمینه فرج آل رسول (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را در این ماه با نابودی دشمنان اسلام ایجاد بفرماید. برای شادی شهدای اخیر در عراق، یمن و سایر بلاد و شهدای انقلاب و جنگ یک صلوات تقدیم کنید.

اگر بخواهید، هدایت می‌شوید

قطعا همه، روایت را شنیدید فقط از باب تذکر، هر سال که به ماه رجب می‌رسیم این روایت را با هم مرور می‌کنیم چرا که فرمود «تذکر نفع زیادی برای مؤمنین دارد». «إِنَ‏ اللَّهَ‏ تَعَالَى‏ نَصَبَ‏ فِي‏ السَّمَاءِ السَّابِعَةِ مَلَكاً يُقَالُ لَهُ الدَّاعِي فَإِذَا دَخَلَ شَهْرُ رَجَبٍ يُنَادِي [نادى‏] ذَلِكَ الْمَلَكُ كُلَّ لَيْلَةٍ مِنْهُ إِلَى الصَّبَاح‏»؛[1] خدا ملکی به نام داعی ـ دعوت کننده ـ را در آسمان هفتم قرار داده‌است که وقت ورود به ماه رجب هر شب تا صبح این مطالب را می‌گوید «طوبی للذاکرین، طوبی للطائعین»، ذکر این ملک «خوشا به حال اهل ذکر» است. وقتی این ملک این ذکر را می‌گوید، خدای متعال می‌فرماید «يَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى أَنَا جَلِيسُ مَنْ جَالَسَنِي وَ مُطِيعُ مَنْ أَطَاعَنِي وَ غَافِرُ مَنِ اسْتَغْفَرَنِي الشَّهْرُ شَهْرِي وَ الْعَبْدُ عَبْدِي وَ الرَّحْمَةُ رَحْمَتِي فَمَنْ دَعَانِي فِي هَذَا الشَّهْرِ أَجَبْتُهُ وَ مَنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ وَ مَنِ اسْتَهْدَانِي هَدَيْتُهُ وَ جَعَلْتُ هَذَا الشَّهْرَ حَبْلًا بَيْنِي وَ بَيْنَ عِبَادِي فَمَنِ اعْتَصَمَ بِهِ وَصَلَ إِلَي‏.»؛ «من همنشین کسی هستم که در این ماه همنشین من است اگر در این ماه کسی از من اطاعت کند از او اطاعت می‌کنم نه اینکه اطاعت کند به او ثواب می‌دهم»، در این ماه، چشم‌گفتن و اطاعت‌کردن ثمره عملیِ خیلی نقدی دارد. «غافر من استغفرنی»، «اگر کسی طلب مغفرت کند من او را می‌بخشم».

«الشَّهْرُ شَهْرِي» به جهت اینکه این ماه، ماه من است «وَ الْعَبْدُ عَبْدِي وَ الرَّحْمَةُ رَحْمَتِي». من در این ماه همه چیز را خصوصی می‌بینم، بنده‌ام را بنده خاص خودم می‌بینم، رحمت خاص خودم را شامل حال می‌کنم. «فَمَنْ دَعَانِي فِي هَذَا الشَّهْرِ»، دوباره تأکید می‌فرماید اگر در این ماه کسی از من چیزی بخواهد به او عطا می‌کنم، اگر صدایم بزند من جوابش را می‌دهم. «وَ مَنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ» اگر در این صدازدن چیزی هم بخواهد، درخواستی هم داشته باشد به او می‌دهم. «وَ مَنِ اسْتَهْدَانِي هَدَيْتُهُ»، مدام هر چه جلوتر می‌رود دامنه این کرامت گسترده‌تر می‌شود. گاهی شما چیزی از خدا می‌خواهی و می‌گیری، حاجتی داری، اصرار می‌‌کنی و در این ماه می‌گیری؛ گاهی حاجتی می‌خواهی که اگر برآورده بشود همه‌چیز را داری، آن هم هدایت است. در بحث هدایت، «مهتدون» چه کسانی هستند؟ اهل ولایت هستند، هدایت یعنی اینکه شما در مسیر قرار گرفتی، و بیم انحرافت نباشد. می‌فرماید «اگر کسی بخواهد من هدایتش کنم» «من استیدانی هدیت»، او را هدایت می‌کنم.

ماه رجب شاخص عبودیت

از این هم خصوصی‌تر و نزدیک‌تر می‌شود «جَعَلْتُ هَذَا الشَّهْرَ حَبْلًا بَيْنِي وَ بَيْنَ عِبَادِي»، گاهی شما به بهشت و سعادت ابدی هدایت می‌شوید و یک وقتی است از خدا و از این فضا هم بیشتر طلب می‌کنی، خود خدا را طلب می‌کنی. معمولاً خیلی کم پیدا می‌شود که منتهای رقبت شخصی، خود خدای متعال باشد؛ علتش هم این است که آدم درکی از خدای متعال ندارد. شاید بگوید خدایا من به وصل تو برسم اما نمی‌داند که چیست «اللهم ارزقنی شهادت فی سبیلک»، شهادت می‌خواهد منتها چه می‌داند شهادت چیست. از نوع زندگی‌های ما معلوم است که نمی‌دانیم، حس نکردیم، بودنِ با خدا را نچشیدیم، بودنِ خدا با خودمان را حس کردیم، احساس می‌کنیم یک نیرو و قدرت و کسی همراه ما است، این را حس می‌کنیم، چه کسی است که این را حس نکند؟! از هر جا می‌شود ردّپا و خدا را دید. آدم می‌تواند جلوه‌ای از خدای متعال را در زندگی‌اش ببیند، راحت می‌تواند خدا و حضور خدا را حس کند. همه ما این را درک می‌کنیم حالا یکی عمیق‌تر و دیگری سطحی‌تر اما رسیدنِ به خود حضرت حق مسئله دیگری است.

منتهای حاجات اشخاصی مثل حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) دیدن این جلوه است، رسیدن که اصلاً چیز دیگری است. خیلی عجیب است، آدم استغفار کند بخشیده می‌شود، ماه خداست. حتی اگر هدایت بخواهد باز هم بالاخره کَرم خداست. وقتی خدا بخواهد در شهرش پذیرایی کند معلوم است که چگونه سنگ تمام می‌گذارد اما آدم احساس می‌کند این اتفاق در زندگیِ ما خیلی بزرگتر از حد و اندازه و قواره دنیاست. می‌فرماید «جَعَلْتُ هَذَا الشَّهْرَ حَبْلًا بَيْنِي وَ بَيْنَ عِبَادِي»، «این ماه را رشته اتصال بین خودم و بین بندگانم قرار می‌دهم». آنجا می‌فرماید «وَ مَنِ اسْتَهْدَانِي هَدَيْتُهُ»، «هر کسی بخواهد او را ببخشم می‌بخشمش، هر کسی چیزی از من بخواهد به او می‌دهم»؛ اما اینجا خصوصی می‌شود. ما گاهی اوقات فکر می‌کنیم داریم بندگی می‌کنیم، فکر می‌کنیم عبد هستیم. ماه رجب برای یک عبد، یک شاخص است؛ «وَ جَعَلْتُ هَذَا الشَّهْرَ حَبْلًا بَيْنِي وَ بَيْنَ عِبَادِي فَمَنِ اعْتَصَمَ بِهِ وَصَلَ إِلَي‏»؛ بین خودم و بندگانم ماه رجب را رشته‌ای قرار دادم، اگر کسی از بندگان من معتصم بشود و به این ماه چنگ بزند، اگر این ماه را اقامه کند و حقش را ادا کند «وَصَلَ إِلَي‏»، تمام شد ،چیزی دیگر در این دنیا وجود ندارد. «یا منتهی رغبتاً»، «ای آخرین رغبت عارفین و محبین و مؤمنین و عاشقین». آخرین آرزو، خود خداست.

همیشه به این مطلب که می‌رسیم دست به دامان دوستان جوان‌تر می‌شویم. سنین 13-15 تا 24-25 سال اوج درخواست‌های قلبی و اوج تمایلات و عشق و محبت است، بعدش فرد مدام و کم‌کم سرد می‌شود، دنیا و خواهش‌ها آدم را سرد می‌کند، لقمه، آدم را سرد می‌کند دیگر این حرارت و عشق و شوق جوشان نیست. شما می‌بینید در این سنین رفاقت‌ها خیلی صمیمی می‌شود بعدش دیگر رفاقت‌ها خیلی قاعده‌مند می‌شود، منافع می‌آید و آدم‌ها زود از همدیگر ناراحت می‌شوند، و یکدفعه محبت و دوستی را به حراج می‌گذارد، آنقدر راحت مؤمنین ... . «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ‏ إِخْوَةٌ»، مؤمنین باید برادر همدیگر باشند، راحت از برادرش چشم می‌پوشد و قطع رابطه می‌کند. اینجا در واقع آبروی خودت را بردی، مشکل رفیق تو نیست مشکل تو هستی. امام‌صادق (علیه‌السلام) فرمود «بیچاره کسی که دوستی دارد از دست بدهد». دوستت ایراد دارد؟ تو باید ایراد دوستت را برطرف کنی چرا دورش خط می‌کشی؟! چرا دوستت را از دست می‌دهی؟! تو که یک دوستِ زمینیِ فرشیِ اینجوری را نمی‌توانی نگهداری چگونه می‌توانی در این همه ابتلائات و امتحان‌ها رابطه خودت را با خدا حفظ کنی؟ این که پیش تو نفس می‌کشد و می‌رود و می‌آید از دست می‌دهی و نمی‌توانی نگهش داری. نمی‌توانی از خواسته‌ها و خواهش‌های خودت کوتاه بیایی و نمی‌توانی قدرش را بشناسی. هیچ‌چیزی هم نباشد هدیه خدا به تو که هست، نعمت خدا و برادرِ تو که هست. چگونه راحت ارتباط‌ها سرد می‌شود؟ آدم قساوتِ قلبِ این آدم‌ها را خیلی زود متوجه می‌شود. آدمی که زود دور یک نفر خط می‌کشد و از او جدا می‌شود قسی است.

اهل عبادتیم اما عبد نمی‌شویم

«جَعَلْتُ هَذَا الشَّهْرَ حَبْلًا بَيْنِي وَ بَيْنَ عِبَادِي»، خوش به حال کسانی که در ماه رجب عبد وارد می‌شوند، اینها دیگر می‌برند. نهایت بهره‌ای که من از ماه رجب ببرم این است که کمی از گناهانم کم شود، «غَافِرُ مَنِ‏ اسْتَغْفَرَنِي‏». نهایت چیزی که من بتوانم از خدای متعال بگیرم این است که بالاخره در مسیر هدایت قرار بگیرم، حاجتی داشته باشم و در ماه رجب حاجتم را بگیرم، حتما دیدید مثلاً شب 13 رجب در خانه امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) چقدر حاجت می‌گیرند. اما آن کسی که در طول سال عبد بوده ، به ماه رجب که می‌رسد می‌تواند بفهمد که چگونه از ماه رجب می‌تواند استفاده کند تا به خدا برسد. «جَعَلْتُ هَذَا الشَّهْرَ حَبْلًا بَيْنِي وَ بَيْنَ عِبَادِي». دیدید وقت‌هایی شیطان می‌آید زیر پایمان می‌نشیند و می‌گوید اینجا بندگی کردی چه شد؟ آدم را زود مأیوس می‌کند، می‌گوید دیگران نکردند چه شدند؟ مثلاً مسخ و بوزینه و حیوان وحشی شدند؟ شیطان نمی‌گذارد ما عبد بشویم حتی خیلی‌ها راحت اهل عبادت می‌شوند اما عبد نمی‌شوند. یعنی تا جایی عبادت می‌کند که لذتش را می‌برد، مالِ خدا نمی‌شود. خوش به حال آنهایی که در طول عمرشان مال خدا هستند، عبد یعنی این. هر چیزی خدا می‌گوید آنها همان هستند.

ما عموماً سعی می‌کنیم دستورات عمومی خدا را اطاعت کنیم، تلاش می‌کنیم اوامر و نواهی عمومی را اطاعت کنیم ولی عبد اینگونه نیست، عبد مال خداست. عبد مثل چه کسی؟ مثل رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، «عبده و رسوله». چند جای قرآن راجع به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرموده که عبد است؟ عبد یعنی این، رسول اعظم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) چه امتحان‌هایی شد ولی در انگیزه و آرمان و رفتار و افکار و ... آن حضرت هیچ خللی ایجاد نشد. «ما اوذی النبی مثل ما اوذیت»، یعنی 124 هزار پیغمبر اذیت و آزرده و کشته شدند اما اندازه پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نیست، عبد یعنی این. خدا درباره او به عنوان یک عبد در ارتباط با خودش و با ما می‌فرماید «رَسُولَ‏ اللَّهِ‏ وَ خاتَمَ‏ النَّبِيِّين‏»،[2] حواستان باشد که این آقا کیست احترامش بگذارید». «تُعَزِّرُوهُ وَ تُوَقِّرُوه»[3] حرمتش را نگه دارید. اما در ارتباط با خودش می‌فرماید «عبد من».

جهت هر حاجتی فقط خدا باشد

ماه شریف رجب ماهی است که برای عبد خدا ماه وصل است. ماه شعبان و ماه مبارک رمضان نشد و دیر فهمیدیم، معلوم نیست تا ماه رجب سال آینده فرصت داریم یا نداریم. منتها باید تدارک ببینیم، چاره‌ای نیست. فکر کنیم که تا ماه رجب آینده فرصت داریم. از ماه رجب بخش‌های قبلی‌اش را بگیریم، حداقل مغفرت و مسئلت و هدایت را بگیریم؛ خدا فرموده‌است می‌دهم. مغفرت و مسئلت و هدایت، این سه تا را در چه مسیری بگیریم؟ این مهم است. آمد به امام‌سجاد (علیه‌السلام) گفت قرض دارم به من پول بده، آقا فرمود زیر پای مرکب مرا بکن، کند و قرضش را داد. بعضی از ما از خدا اینجوری طلب می‌کنیم، می‌گوییم خدایا چنین چیزی را به من بده. برای چه می خواهی؟ نیاز دارم، این نیاز تو در کدام مسیر و جهت است؟ خدا می‌دهد نه اینکه ندهد، خدایا مرا شفا بده، شفا بده که چه بشود؟

من این را از مادرهای شهدا یاد گرفتم خیلی قشنگ است، شنیده ام خیلی از شهدا اینگونه هستند. مثلاً مریض شده و تا لب مرگ می‌رفته مادر ملتمس می‌شود و می‌گوید خدایا اگر بچه‌ام را به من بدهی برای حضرت ابوالفضل (علیه‌السلام) نذرش می‌کنم، وقف خودت می‌کنم، نذر امام‌حسین (علیه‌السلام) می‌کنم، به بچه‌ام سلامتی بده تا بچه‌ام برای تو بشود. ببین خواسته‌اش جهت دارد، دقت کن سلامتی را در چه جهتی می‌گیرد. گاهی اوقات ما کوه شهوت مقام هستیم، به خدا التماس می‌کنیم و گریه می‌کنیم که ای خدا به ما علم بده، منتها علم را برای چه می‌خواهیم؟ خدا می‌داند و خود ما هم می‌دانیم، علم را بگیریم وجاهت اجتماعی و موقعیت پیدا کنیم و به ما بگویند آیت‌الله العظمی، به ما بگویند دکتر و مهندس و فیلسوف! حالا یا خدا می‌دهد یا نمی‌دهد. خدا چقدر قشنگ این مطالب را چیده‌است، آدم احساس می‌کند خدا در این جمله‌ها در ماه رجب دارد درد دل می‌کند.

بعضی‌ها هدایت هم که می‌گیرند برای خدا نمی‌گیرند، هدایت می‌خواهند که بروند بهشت، پس برای خودشان می‌گیرند. مغفرت را هم برای خودشان می‌گیرند، چرا؟ مثلاً رفته‌است چند عالمِ روح‌دار و نَفَس‌دار دیده‌است، دیده آدم پاک چگونه است لذا مشتری شده‌است که عبد شود، چرا؟ چون دیده‌است که چقدر آدم اینجوری عزیز می‌شود، می‌گوید من می‌خواهم آیت‌الله بهجت بشوم. برای چه می‌خواهی آیت‌الله بهجت بشوی؟ چون همه آیت‌الله بهجت را روی چشمشان نگه می‌دارند، همه‌اش خودش است. خدا غالبا این آدم را آیت‌الله بهجت نمی‌کند، چرا؟ چون مسیر این خیری که می‌خواهد مسیر خوبی است ولی مقصدش شرّ است. برای چه ما می‌خواهیم خدا ما را ببخشد؟ این مهم است. ما برای چه می‌خواهیم خدا ما را شفا بدهد؟ این مهم است. برای چه می‌خواهیم خدا ما را هدایت کند؟ این مهم است. خدایا مرا هدایت کن، برای چه؟ که به این مقامات برسم؟ اگر هدایت بشوی ضرر می‌کنی، بگذار یک آدم معمولی باشی. حسرت تو خیلی بیشتر از دیگران می‌شود. خدا ممکن است بدهد، ما خدا نیستیم، ممکن است خدا کرامت کند. این سه حوزه یعنی هدایت، مغفرت و مسئلت، عمومی است.

شخصی پیش امام‌صادق (علیه‌السلام) آمد و گفت می‌خواهم خیلی بهره ببرم، امام‌صادق (علیه‌السلام) این دعا را به او یاد داد و گفت همیشه این دعا را بخوان، «يَا مَنْ‏ أَرْجُوهُ‏ لِكُلِ‏ خَيْرٍ»،[4] سوال پیش می‌آید امام‌صادق (علیه‌السلام) شما دیدید که این آدم برای این دعا مناسب است؟! ببین اصلا خود شخص مهم نیست، مهم این است که خدا در این ماه این کار را می‌کند «يَا مَنْ‏ أَرْجُوهُ‏ لِكُلِ‏ خَيْرٍ وَ آمَنُ سَخَطَهُ عِنْدَ كُلِّ شَرٍّ يَا مَنْ يُعْطِي الْكَثِيرَ بِالْقَلِيلِ يَا مَنْ يُعْطِي مَنْ سَأَلَهُ يَا مَنْ يُعْطِي مَنْ لَمْ يَسْأَلْهُ وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْهُ تُحَنُّناً مِنْهُ وَ رَحْمَةً أَعْطِنِي بِمَسْأَلَتِي إِيَّاكَ جَمِيعَ خَيْرِ الدُّنْيَا وَ جَمِيعَ خَيْرِ الْآخِرَةِ». او رفت و به امام‌صادق (علیه‌السلام) گفت من بهره زیاد می‌خواهم و حضرت فرمود همین را بگو. چرا؟ چون ماه رجب اینجوری است فرمود هر کسی از من مسئلت کند به او می‌دهم. بهره زیاد می‌خواهد، بهره زیاد چیست؟ «جَمِيعَ خَيْرِ الدُّنْيَا وَ جَمِيعَ خَيْرِ الْآخِرَةِ» خدایا این را به او بده. «وَ اصْرِفْ عَنِّي بِمَسْأَلَتِي إِيَّاكَ جَمِيعَ شَرِّ الدُّنْيَا وَ شَرِّ الْآخِرَةِ»، خدایا این را می خواهد به او بده. «فَإِنَّهُ غَيْرُ مَنْقُوصٍ مَا أَعْطَيْتَ وَ زِدْنِي مِنْ فَضْلِكَ يَا كَرِيمُ»، امام‌صادق (علیه‌السلام) تا اینجا او را نگه داشت. «يَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ يَا ذَا النَّعْمَاءِ وَ الْجُودِ يَا ذَا الْمَنِّ وَ الطَّوْلِ حَرِّمْ شَيْبَتِي عَلَى النَّار»، تمام شد تا اینجا او را نگه داشت.

محبت خدا تضمین‌کننده عزت، نعمت و عافیت است

اگر کسی به امام‌صادق (علیه‌السلام) می‌گفت چیزی به من یاد بده تا من در این ماه به وصل خدا برسم امام‌صادق (علیه‌السلام) چه می‌فرمود؟ این شخص گفت من بهره زیادی می‌خواهم و فرمود خب بگیر، هر چیزی می‌خواهی بگیر، خیر دنیا و آخرت را هم بخواهی خدا می‌دهد. آن دنیا که رفتی و پرده‌ها کنار رفت و دیدی خیر دنیا و آخرت و همه چیز را داری ولی خودِ خدا را نداری چه؟ لذا دوستان جوان در این دوره کوتاه عشق‌ورزی یک کار کنی بس است آن هم این است که در وجودت عطش و درخواست خودِ حضرت حق را ایجاد کنی و این را بگیری. وقتی می‌گویی «يَا مَنْ‏ أَرْجُوهُ‏ لِكُلِ‏ خَيْرٍ» همان‌جا در دلت بگو ای خدایی که کل خیرِ من هستی، «و آمن سخته عند کل شر»، در دلت بگو ای خدایی که اگر به تو نرسم همه‌چیز برای من شرّ است. اینجوری بخواه، این ماه این جنسی است، این ماه ماه عبدِ خداست. ماه گنه‌کارها و گداهاست درست است، ماه گمراه‌هاست. اگر گنه‌کار است بیایند و توبه کنند می‌بخشد، گمراه است اگر هدایت بخواهند خدا هدایت می‌کند، گدا است، اگر از خدا چیزی بخواهند به آنها می‌دهد، درست است اما یک چیزی دیگر هم هست؛ این را بخواهیم. از خدا بخواهید که خدایا ما این را می‌خواهیم، ما در این ماه فقط مسئلت کنیم نبردیم، ما با این ماه به اصلی‌ترین نیازمان یعنی خدا برسیم، بردیم.

اگر دنیا و نَفس برای ما جاذب می‌شود، به خاطر چیست؟ به خاطر اینکه ما بیچاره هستیم و ما عاشق نیستیم. اگر به عشق ذات اقدس باری تعالی جلّ و اعلی رسیده باشم دیگر دنیا پیش من ... . جوان، قربانت بشوم اگر به این عطش برسی هیچ‌چیز دیگری برای تو حلاوت ندارد، از خدا بخواه که به تو بچشاند. امروز عزیزی از محبت خدا صحبت می‌کرد که معلوم بود هیچ‌چیزی نچشیده. همه‌اش می‌خواهد با استدلال محبت خدا را اثبات کند. می‌گوید بله ما باید مواظب باشیم اگر خدا محبتش را به ما داد ما قبول کنیم. چه نگاه تنفّرانگیزی، مواظب باشیم اگر خدا محبت داد ما قبول کنیم؟ نه خیر بفرمایید قبول نکنید و محبت را رد کنید! چه می‌گویی شیخ؟ معلوم است هیچ‌چیزی از محبت خدا ندیدی و نچشیدی. ایشان یک تکه دیگر حدیث معراج را هم خواند، با خودم گفتم خب دو خط قبلش را می‌خواندی.

در همان حدیث معراج، خدا می‌گوید قلب کسی را که عاشق خودم می‌کنم با محبت خودم آرام می‌کنم. بپذیریم؟! می‌توانی جلوی جلوه حضرت حق میل دیگری داشته باشی؟ اراده‌ای داشته باشی؟ یوسف وارد شد گوش‌تا‌گوش نشسته بودند دستهای‌شان را بریدند، یوسف را دیدند نفهمیدند به جای ترنج دارند دستشان را می‌بُرند، خدا محبتش را به کسی عرضه کند بپذیرد؟! می‌میرد، فانی می‌شود، نیست می‌شود، در این دنیا چقدر ارزش محبت خدا کم است. چقدر ماها نمی‌فهمیم، چقدر تشنه عشق خدا نیستیم، چقدر کور و گنگ هستیم.

«وَ احْذَرُوا مَا نَزَلَ بِالْأُمَمِ‏ قَبْلَكُمْ‏ مِنَ‏ الْمَثُلَاتِ‏ بِسُوءِ الْأَفْعَالِ وَ ذَمِيمِ الْأَعْمَالِ فَتَذَكَّرُوا فِي الْخَيْرِ وَ الشَّرِّ أَحْوَالَهُمْ وَ احْذَرُوا أَنْ تَكُونُوا أَمْثَالَهُمْ فَإِذَا تَفَكَّرْتُمْ فِي تَفَاوُتِ حَالَيْهِمْ فَالْزَمُوا كُلَّ أَمْرٍ لَزِمَتِ الْعِزَّةُ بِهِ شَأْنَهُم‏».[5] می‌فرماید «احوال امم گذشته را نگاه کنید، هم خیر گذشتان را بررسی کنید هم شر گذشتگان را؛ مراقب باشید آنجاهایی که شر است شما آنگونه نشوید». بعد حضرت می‌فرماید «فَالْزَمُوا كُلَّ أَمْرٍ لَزِمَتِ الْعِزَّةُ بِهِ». وقتی به امم گذشته نگاه می‌کنی بگرد و برو دنبال هر چیزی که شما را به عزت می‌رساند، ملازمش باشید رهایش نکنید. برای خودتان بودنِ در امری که آن امر شما را به عزت برساند الزامی باشد، از عزت جدا نشوید، هر چیز شما را گرفتند عزتتان را نگیرند. «فَالْزَمُوا كُلَّ أَمْرٍ لَزِمَتِ الْعِزَّةُ بِهِ شَأْنَهُمْ [حَالَهُمْ‏] وَ زَاحَتِ الْأَعْدَاءُ لَهُ عَنْهُمْ»، هم پی آن باشید که در اوامری ورود پیدا کنید که به عزت برسید و هم اینکه در امری ورود پیدا کنید که دشمن در مقابل شما خار و خفیف بشود و از شما دور بشود. «وَ مُدَّتِ الْعَافِيَةُ بِهِ عَلَيْهِم‏»، ملازم امری باشید که هم عزت می‌دهد هم دشمن را از بین می‌برد هم عافیت را برای شما طولانی‌مدت می‌کند، و زندگیِ دائمی با سعادتی خواهید داشت. «وَ انْقَادَتِ النِّعْمَةُ لَهُ مَعَهُم‏»، خدا برایتان بریز و بپاش می‌کند. نعمت‌های شما زیاد می‌شود، «وَ وَصَلَتِ الْكَرَامَةُ عَلَيْهِ حَبْلَهُمْ مِنَ الِاجْتِنَابِ لِلْفُرْقَةِ» شما را آقا و برزگوار می‌کند، اختلافات و آسیب‌ها و درگیری‌ها را از جامعه شما برطرف می‌کند.

این چه امری است که هم عزت می‌دهد هم دشمن را از بین می‌برد هم نعمت را زیاد می‌کند هم طول مدت زندگی در عافیت را زیاد می‌کند، هم کرامت و بزرگواری ما را زیاد می‌کند، هم اختلاف را از بین می‌برد؟ «حَتَّى إِذَا رَأَى اللَّهُ سُبْحَانَهُ جِدَّ الصَّبْرِ مِنْهُمْ عَلَى الْأَذَى فِي مَحَبَّتِهِ وَ الِاحْتِمَالَ لِلْمَكْرُوهِ مِنْ خَوْفِه‏». می‌فرماید «اگر شما در اثر محبت خدا صبر و تحمل کنید خدا آن جایی که باید علی‌القاعده هر کسی ذلیل بشود شما را عزیز می‌کند آنجایی که علی‌القاعده همه باید بترسند خدا خوف و ترس شما را از بین می‌برد، برای شما امنیت ایجاد می‌کند. آنجایی که همه به مشکلات می‌خورند و درگیر می‌شوند و زندگیشان می‌پیچد شما راه بُرون‌رفت از مشکلات را پیدا می‌کنید». «اصْبِرْ عَلَى‏ الْحَقِ‏ وَ إِنْ‏ كَانَ‏ مُرّاً»،[6] ما چگونه بر حق صبرکنیم؟ در کلام امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) این هدایت وجود دارد که شما چگونه بر حق صبر کنی. می‌فرماید «اگر تو عاشق خدا بشوی می‌توانی بر حق صبر کنی»، آن چیزی که زندگی تو را عوض می‌کند و ورق را برمی‌گرداند محبت خداست. به هر شخصی از مقدسات که بگویید حاضر هستم قسم بخورم، به این محاسنی که در دستگاه امام‌حسین (علیه‌السلام) و اهل‌بیت (علیهم‌السلام) سفید شده‌است قسم که تا کسی به محبت خدا نرسد حاضر به تحمل سختی در راه خدا نخواهد شد، اگر بشود مقطعی است.

روایت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) که این مطلب را صریح می‌گوید قبلاً با هم مرور کردیم، داریم از جای دیگر دوباره به همان اصل می‌رسیم. «قلب محب للله»، دوست دارد در راه خدا خیلی سختی بکشد، اصلاً دوست دارد سختی بکشد. می‌فرماید «اگر شما به خاطر محبت خدا سختی بکشید آنجایی که باید همه ذلیل بشوند و در شرایطی قرار گرفتی که این شرایط ذلت آور است تو عزیز می‌شوی». متوکل گفت بروید امام‌هادی (علیه‌السلام) را بیاورید و ناسزا گفت، چند نفر را هم گذاشت و گفت اگر آمد بزنید تکه‌تکه‌اش کنید. تا آقا امام‌هادی (علیه‌السلام) آمد افتاد به پای آقا، آخ پسر عمو آخ یابن‌رسول‌الله و ... تکریم و عزت. پس چه شد؟! آن چند نفری هم که قرار بود مست لایعقل آقا را بکشند افتادند به پای حضرت! چه شد؟! گفتند دیدیم صدها هزار نفر تا بن دندان مسلح دور حضرت با سلاح ایستاده‌اند و اگر می‌خواستیم دست از پا خطا کنیم ما را می‌خوردند، از وحشت آنها به پای حضرت افتادیم. حضرت را آورده بود ذلیلانه به شهادت برساند چرا نشد؟ چرا این مکان ذلت شد مکان عزت؟

حب خدا، خلق خدا را محبوب می‌کند

خدا می‌تواند همه چیز را تغییر بدهد، رفقا خدا را در زندگی‌ها قدرتمند ببینید خدا می‌تواند تمام اوضاع را عوض کند. الآن در دنیا داریم توسری می‌خوریم، در یمن، عراق و سوریه دارند می‌زنند، ما چقدر داریم ضربه می‌خوریم. مگر این عربستانی‌ها چه کسی هستند؟ آل سعود مگر چه کسی است! یک عده قلیلِ بدبخت بُل‌هوسِ شهوت‌پرستِ بدتر از کافر، اینها مگر چه هستند؟! سرنوشت تعدادی شیعه را در یمن به دست گرفتند و بمب‌های فسفری و میکروبی را بر آنها امتحان می‌کنند. آدم باید از این خلاص بشود یا نه؟ راهش چیست؟ راهش همین است راه دیگری ندارد. اینکه مقام معظم رهبری وقتی که جوان‌ها و بسیجی‌هایش جمع شدند فرمود «موتور محرکه شما برای رسیدن به قله‌های مکارم اخلاق فقط و فقط محبت خداست» این دروغ نیست، حرف آقا نیست، حرف امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) و ائمه‌هدی (علیهم‌السلام) است. «مَنْ أَرَادَ اللَّهَ بَدَأَ بِكُمْ‏»،[7] امام‌هادی (علیه‌السلام) می‌فرماید «کسی که اراده حق می‌کند با شما آغاز می‌کند»؛ معنا و مفهومش چیست؟ یعنی آن کسی ولایت‌مدار حقیقی می‌شود ـ بَدَأَ بِكُمْ ـ کسی با امامش پا در مسیر می‌گذارد که اراده حق کند، اراده الله کند. کسی اراده الله می‌کند که محبّ خداست والّا حرکت نمی‌کند. حرکت نمی‌کند کو حرکت؟

خدا دیگر چگونه می‌خواست ما را امتحان کند؟ جنگ را بر ما تحمیل کرد و گفت بجنگید، رفتیم جنگیدیم خیلی خوب جنگیدیم بعد جنگ را گرفت. فکر کردیم به‌به چقدر خوب شد جنگ تمام شد. خدا جنگ را گرفت گفت همان مسیری که در جنگ رفتید در عافیت بروید، چه کسی رفت؟ امروز صبح در برنامه حرف حساب، مجری می‌گفت چه شد هر کسی اینجا می‌آید می‌گوید زمان جهادسازندگی و اول انقلاب همه می‌رفتند و کار می‌کردند چرا الآن اینگونه شده و کارهای جهادی مثل گذشته نیست؟ گفتم بعد از جنگ غالب همان‌هایی که مردم را در مسجدها جمع می‌کردند و برای کارهای جهادی می‌بردند، از مسیر برگشتند، البته یک سری از آنها شهید شدند، آنهایی که برگشتند رفتند سراغ زندگی خودشان و گفتند جنگ بوده و مدتی محروم شدیم برویم سراغ زندگیمان. دیگر در متامع دنیا رفت و خود و من مطرح شد دیگر چه کسی این ملت را ببرد جهادی! الآن بعضی از این گروه‌ها درست می‌شوند بچه‌ها مخلصانه می‌روند، ولی بعضی‌ها هم که گوشه و کنار تلاش‌هایی می‌کنند می‌گویند برویم یک آماری بدهیم و یک حرکت جهادی‌ای بکنیم و کاری کنیم، در همین حد. چرا آن شور و عشقی که بچه‌ها را وادار می‌کرد تا به خلق خدا خدمت کنند کمرنگ شده‌است؟ در جمع خود ما چرا کمرنگ شده‌است؟ چون باید خدا برای تو محبوب باشد که عبد خدا، مردم برای تو محبوب بشوند. کسی که محبت خدا را می‌چشد می‌تواند مردم را دوست داشته باشد والّا اگر کسی خدا را دوست نداشته‌باشد دروغ می‌گوید که بگوید مردم را دوست دارم، کلّاش است، گول می‌زند. بگذار کمی جلو برود مثل گرگ ملت را می‌درد.

به مناطق محروم در سیستان و بلوچستان و کرمانشاه و لرستان و خوزستان و ... و حتی اطراف قم بروید. دولت‌ها نکردند، بعضی از مسئولین وظایفشان را انجام ندادند، البته جاهایی انجام دادند ولی جاهایی هم نکردند خب ما چرا نکردیم؟ مُردم والله مُردم وقتی در روستا چند پیرمرد جمع شدند گفتند حاج‌آقا ما مسلمان هستیم، ما انقلاب و ولایت را قبول داریم، چیز زیادی نمی‌خواهیم؛ ما برای وضوگرفتن آب می‌خواهیم! ما می‌خواهیم پاک باشیم. 36 سال از انقلاب گذشته‌است می‌گوید مشکل این سه روستا با یک تانک آب و 1500 متر لوله آب حل می‌شود، ما اینجا آب داریم آبمان دور است. اگر این لوله را بکشیم سه روستا آب‌دار می‌شود، ما داریم به‌خاطر بی‌آبی، فلاکت و بیماری و بدبختی می‌کشیم. رفتم دیدم راست می‌گوید. مسئول نهاد انقلابی و ارگان دولتی به این گروه جهادی می‌گوید «چه کسی به شما گفته‌است در این منطقه کار کنید، اینها وحشی هستند ما عمداً به اینها امکانات نمی‌دهیم!». به‌خدا بین این آدم‌هایی که می‌گویند وحشی هستند روضه خواندم گریه می‌کردند و سینه می‌زدند، هر چه نگاه کردم رگه‌ای از توحش در اینها ببینم ندیدم.

اعتقاد به ولایت به تنهایی کافی نیست

چه چیزی در جایی که همه ذلیل می‌شوند آدم را عزیز می‌کند؟ «جَعَلَ لَهُمْ مِنْ مَضَايِقِ الْبَلَاءِ فَرَجاً» در آن تنگناها چه چیزی شما را نجات می‌دهد. جوانها اینها فرمول است، می‌خواهید در جامعه زندگی کنید مشکلات و ... دارید، چه چیزی شما را نجات می‌دهد؟ «حَتَّى إِذَا رَأَى اللَّهُ سُبْحَانَهُ جِدَّ الصَّبْرِ مِنْهُمْ عَلَى الْأَذَى فِي مَحَبَّتِه». وقتی خدا می‌بیند با جدّیت در محبّتش پای امر خدا و ولیّش صبر می‌کنی عزت می‌دهد. در محبتش و نه بر اساس اعتقاد بر ولایت؛ چون بر اساس اعتقاد به ولایت تا جایی صبر می‌کنی از آنجا به بعد صبر نمی‌کنی، به پول برسی صبر نمی‌کنی، منافع خودت در خطر باشد از ولایت می‌گذری، والله می‌گذری. آبرویت در خطر باشد آبروی دیگری را فدا می‌کنی تا آبرویت را حفظ کنی. اگر بر اساس صِرف اعتقادات بخواهی پای ولایت بمانید نمی‌مانید که پای ائمه هدی (علیهم‌السلام) نماندند . همه به حسین‌بن‌علی (علیه‌السلام) اعتقاد داشتند، نداشتند؟ نداشتند که دعوتش کردند؟ دعوتش کردند چون اعتقاد داشتند پس چرا پایش نماندند؟ چرا همین‌که منافعشان را در خطر دیدند خودشان حسین (علیه‌السلام) را کشتند؟ فکر نکن اعتقاد ذهنی کارت را پیش می‌برد تو باید چیز بالاتری را داشته باشی. رفقا حرف امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) خیلی حرف دقیق و مهمی است. اگر بالا دست ائمه هدی (علیهم‌السلام) یعنی خدا، مبدأ شوق و حرکت نباشد به راحتی از ائمه هدی (علیهم‌السلام) خواهی گذشت.

اگر بچه‌ها زمان جنگ عاشق خدا نبودند والله العظیم از امام‌خمینی (ره) می‌گذشتند، از حسینِ خمینی هم می‌گذشتند، دیدیم که گذشتند. دنیا آینه قیامت است، در قیامت چه خبر است؟ از مادر مهربان‌تر داری؟ روایت دارد، دیدید مادری که بچه شیرخوار دارد چقدر به بچه‌اش تعلق دارد، آنقدر احوال قیامت بالا و پایین است از بچه‌اش می‌گذرد. چرا می‌گذرد؟ لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنيه‏»[8] به خاطر اینکه هر کسی خودش است. چه کسی از بچه‌اش نمی‌گذرد؟ آن کسی که خودش نباشد، خدا باشد. از بچه‌اش نمی‌گذرد، صحرای محشر می‌شود می‌ایستد می‌گوید خدایا نمی‌روم، تکلیف حسینم (علیه‌السلام) را روشن کن. خدایا گفتی امروز انتقام می‌گیری بگیر، من هیچ چیزی نمی‌خواهم. آن مادرِ از بچه‌اش گذشت چون «شأنهم یغنی» اما فاطمه (سلام‌الله‌علیها)؛ وقتی کسی عاشق حق شد از حسینش (علیه‌السلام) نمی‌گذرد. من ایستاده‌ام؛ خدایا گفتی انتقام می‌گیری حالا نوبت انتقام‌گرفتن است، انتقام بگیر. نه تنها فاطمه‌اطهر (سلام‌الله‌علیها) بلکه خدیجه‌کبری هم همین‌جور است دست محسن را می‌گیرد و صدا می‌زند خدا. قیامت است هر کسی به فکر خودش است. قیامت این نمی‌گذرد «شأن یغنی»، فاطمه (سلام‌الله‌علیها) شأن یغنی ندارد فاطمه همه‌اش خداست، همه وجودش خداست.

ولایت‌پذیری فقط با حب خدا ماندگار است

می‌فرماید «حَتَّى إِذَا رَأَى اللَّهُ سُبْحَانَهُ جِدَّ الصَّبْرِ مِنْهُمْ عَلَى الْأَذَى فِي مَحَبَّتِهِ وَ الِاحْتِمَالَ لِلْمَكْرُوهِ مِنْ خَوْفِهِ جَعَلَ لَهُمْ مِنْ مَضَايِقِ الْبَلَاءِ فَرَجاً» در بلاها راه خروج را جلوی پایت می‌گذارد. «فَأَبْدَلَهُمُ الْعِزَّ مَكَانَ الذُّلِّ»، «آنجایی که باید هر کسی ذلیل بشود تو عزیز می‌شوی». گرفتی یا نه؟ باید زینب (سلام‌الله‌علیها) در کاخ یزید ملعون ذلیل می‌شد، باید یا نه؟ ناموس حسین (علیه‌السلام) آمده‌است و درباریان دارند تماشایش می‌کنند؛ باید ذلیل می‌شد اما ذلیل شد؟ «مکان الذل عزّ»، مثل کوه ایستاد و خدا به زبانش جاری کرد «كِدْ كَيْدَكَ...‏ فَوَ اللَّهِ... لَا تَمْحُو ذِكْرَنَا».[9] چه کسی در کاخ یزید ذلیل شد؟ حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) یا یزید؟ «مَكَانَ الذُّل‏»، اصلاً اسارت مکان ذلّ است. امام‌هادی (علیه‌السلام) را برد ذلیل کند، در برکه شیران برد که امام‌هادی (علیه‌السلام) را تکه‌تکه کنند، مکان ذلّ، عزیز می‌شود. این درّندگان و شیران دور آقا زانو زدند و مدام نگاه می‌کردند، بعضی‌ها می‌آمدند یالشان را به گوشه قبای آقا می‌مالیدند. آقا شروع کرد حرف زدن با اینها. اینجا قرار بود آقا تکه‌پاره و ذلیل بشود پس چه شد؟ «وَ الْأَمْنَ مَكَانَ الْخَوْف»، «آنجا که همه می‌ترسند امنیت می‌دهد اگر در اثر محبت خدا بر حق و بر راه دینت صبر کنی»، دوباره تاکید می‌کنم در اثر محبت خدا؛ اول باید به خدا برسی، خودت را با محبت به حسین «علیه‌السلام» گول نزن، این تا یک جایی تو را می‌برد اگر محبت حسین (علیه‌السلام) تو را تا خدا رساند این یعنی محبت ناب. آن وقت اگر تو با محبت حسین (علیه‌السلام) به خدا رسیدی بعد به درد حسین (علیه‌السلام) خواهی خورد. بعد می‌فرماید «فَصَارُوا مُلُوكاً حُكَّاماً» شما را آقای عالم می‌کند. «وَ أَئِمَّةً أَعْلَاماً وَ قَدْ بَلَغَتِ الْكَرَامَةُ مِنَ اللَّهِ لَهُمْ‏مَا لَمْ تَذْهَبِ الْآمَالُ إِلَيْهِ بِهِمْ».

ماه رجب ماه رسیدن به همین قله است. به خدا بگو خدایا من می‌خواهم برای ولایت باشم؛ اما راهش خودت هستی، با تو می‌رسم. «مَنْ أَرَادَ اللَّهَ بَدَأَ بِكُمْ وَ مَنْ‏ وَحَّدَهُ‏ قَبِلَ‏ عَنْكُم‏»،[10] کسی که موحد است حق را از ائمه (علیهم‌السلام) قبول می‌کند. بی‌خدا کسی به درد ائمه (علیهم‌ا‌‌لسلام) نمی‌خورد، «و من قصده توجه بکم»،کسی که قصد خدا کرده‌است متوجه ائمه هدی (علیهم‌السلام) است و الّا فراموش می کند. امام‌زمان (عج‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) در برِّ بیابان زندگی می‌کند همه فراموشش می‌کنند. چرا فراموشش می‌کنند؟ چون کسی قصد خدا نمی‌کند. وقتی قصد خدا نکردی مهدی فاطمه (عج‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) فراموش می‌شود. امام‌هادی (علیه‌السلام) کسی را نداشت، حضرت را پای برهنه دنبال مرکب با آن وضعیت آوردند. کجا بردند؟ کسی را نداشت. چرا کسی را ندارد؟ چرا کسی به امام‌هادی (علیه‌السلام) توجه نمی‌کند؟ آقا وقتی در مدینه بود اینقدر احترام داشت، همین که مأمور فرستاد تا آقا را از مدینه ببرد ملت ریختند و گریه و زجه زدند که با پسر پیغمبر کاری نداشته باش. گفت کاری ندارم با احترام می‌برم، چون دیده بودند امام‌جواد (علیه‌السلام) را برده بودند. نتیجه‌اش چه شد؟ امام‌رضا (علیه‌السلام) را بردند نتیجه‌اش چه شد؟ حالا نوبت ابن‌الرضای دوم (علیه‌السلام) است، امام‌هادی (علیه‌السلام) را هم دارند از مدینه می‌برند همه می‌دانند چه خبر است. خود امام می‌فرماید «من از مدینه با رضایت نمی‌روم، مرا به زور از مدینه می‌برند». «حتی سامرا می‌برند مدتی آنجا هستم و از آنجا هم مرا می‌برند جای دیگر و آنجا هم به زور مرا می‌برند». آقا امام‌هادی (علیه‌السلام) این حرفها را برای چه کسی می‌زنی؟ کسی توجه نمی‌کند، چرا به غربت امام‌هادی (علیه‌السلام) توجه نمی‌کنند؟ چون «من قصده توجه بکم»، کسی مقصدش خدا نیست. وقتی کسی نباشد، ولیّ خدا نباشد امام تنها می‌ماند مثل جدّ غریبش حسین (علیه‌السلام) تنها می‌ماند.

 

[1]  إِنَ‏ اللَّهَ‏ تَعَالَى‏ نَصَبَ‏ فِي‏ السَّمَاءِ السَّابِعَةِ مَلَكاً يُقَالُ لَهُ الدَّاعِي فَإِذَا دَخَلَ شَهْرُ رَجَبٍ يُنَادِي ذَلِكَ الْمَلَكُ كُلَّ لَيْلَةٍ مِنْهُ إِلَى الصَّبَاحِ طُوبَى لِلذَّاكِرِينَ طُوبَى لِلطَّائِعِينَ وَ يَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى أَنَا جَلِيسُ مَنْ جَالَسَنِي وَ مُطِيعُ مَنْ أَطَاعَنِي وَ غَافِرُ مَنِ اسْتَغْفَرَنِي الشَّهْرُ شَهْرِي وَ الْعَبْدُ عَبْدِي وَ الرَّحْمَةُ رَحْمَتِي فَمَنْ دَعَانِي فِي هَذَا الشَّهْرِ أَجَبْتُهُ وَ مَنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ وَ مَنِ اسْتَهْدَانِي هَدَيْتُهُ وَ جَعَلْتُ هَذَا الشَّهْرَ حَبْلًا بَيْنِي وَ بَيْنَ عِبَادِي فَمَنِ اعْتَصَمَ بِهِ وَصَلَ إِلَي‏. (اقبال الاعمال، ج2، ص628).

[2] . احزاب، آیة 40

[3] . فتح، آیه 9

[4]  يَا مَنْ‏ أَرْجُوهُ‏ لِكُلِ‏ خَيْرٍ وَ آمَنُ سَخَطَهُ عِنْدَ كُلِّ شَرٍّ يَا مَنْ يُعْطِي الْكَثِيرَ بِالْقَلِيلِ يَا مَنْ يُعْطِي مَنْ سَأَلَهُ يَا مَنْ يُعْطِي مَنْ لَمْ يَسْأَلْهُ وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْهُ تُحَنُّناً مِنْهُ وَ رَحْمَةً أَعْطِنِي بِمَسْأَلَتِي إِيَّاكَ جَمِيعَ خَيْرِ الدُّنْيَا وَ جَمِيعَ خَيْرِ الْآخِرَةِ وَ اصْرِفْ عَنِّي بِمَسْأَلَتِي إِيَّاكَ جَمِيعَ شَرِّ الدُّنْيَا وَ شَرِّ الْآخِرَةِ فَإِنَّهُ غَيْرُ مَنْقُوصٍ مَا أَعْطَيْتَ وَ زِدْنِي مِنْ فَضْلِكَ يَا كَرِيمُ... يَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ يَا ذَا النَّعْمَاءِ وَ الْجُودِ يَا ذَا الْمَنِّ وَ الطَّوْلِ حَرِّمْ شَيْبَتِي عَلَى النَّار. (اقبال الاعمال، ج2، ص644).

[5]  وَ احْذَرُوا مَا نَزَلَ بِالْأُمَمِ‏ قَبْلَكُمْ‏ مِنَ‏ الْمَثُلَاتِ‏ بِسُوءِ الْأَفْعَالِ وَ ذَمِيمِ الْأَعْمَالِ فَتَذَكَّرُوا فِي الْخَيْرِ وَ الشَّرِّ أَحْوَالَهُمْ وَ احْذَرُوا أَنْ تَكُونُوا أَمْثَالَهُمْ فَإِذَا تَفَكَّرْتُمْ فِي تَفَاوُتِ حَالَيْهِمْ فَالْزَمُوا كُلَّ أَمْرٍ لَزِمَتِ الْعِزَّةُ بِهِ شَأْنَهُمْ [حَالَهُمْ‏] وَ زَاحَتِ الْأَعْدَاءُ لَهُ عَنْهُمْ وَ مُدَّتِ الْعَافِيَةُ بِهِ عَلَيْهِمْ وَ انْقَادَتِ النِّعْمَةُ لَهُ مَعَهُمْ وَ وَصَلَتِ الْكَرَامَةُ عَلَيْهِ حَبْلَهُمْ مِنَ الِاجْتِنَابِ لِلْفُرْقَة... حَتَّى إِذَا رَأَى اللَّهُ سُبْحَانَهُ جِدَّ الصَّبْرِ مِنْهُمْ عَلَى الْأَذَى فِي مَحَبَّتِهِ وَ الِاحْتِمَالَ لِلْمَكْرُوهِ مِنْ خَوْفِهِ جَعَلَ لَهُمْ مِنْ مَضَايِقِ الْبَلَاءِ فَرَجاً فَأَبْدَلَهُمُ الْعِزَّ مَكَانَ الذُّلِّ وَ الْأَمْنَ مَكَانَ الْخَوْفِ فَصَارُوا مُلُوكاً حُكَّاماً وَ أَئِمَّةً أَعْلَاماً وَ قَدْ بَلَغَتِ الْكَرَامَةُ مِنَ اللَّهِ لَهُمْ‏ مَا لَمْ تَذْهَبِ الْآمَالُ إِلَيْهِ بِهِم‏... . (نهج البلاغه، خطبة 192).

[6]  اصول کافی، ج2، ص91

[7]  من لا یحضره الفقیه/ج2/ص615؛ مفاتیح الجنان، زیارت جامعة کبیره

[8]  عبس، آیه 37

[9]  احتجاج طبرسی، ج2، ص309

[10]  من لا یحضره الفقیه/ج2/ص615؛ مفاتیح الجنان، زیارت جامعة کبیره

نام

پست الکترونیک

* کد امنیتی

تصویر کد امنیتی

* نظر

یادواره ۱۸شهید روضه فاطمیه قم
 
با سخنرانی حجت الاسلام
حاج احمد پـنــاهـیــان
با مرثیه سرایی
حاج عباس حیدرزاده
زمان:
جمعه ۲ آذرماه ۱۴۰۳
همراه با نماز مغرب و عشاء
مکان:
حرم‌مطهر حضرت‌معصومه(سلام‌الله‌علیها)
شبستان امام خمینی(قدس سرّه)
کلیه حقوق برای پایگاه اطلاع رسانی هیئت محبین اهل بیت علیهم السلام محفوظ است