دوشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۳ - ساعت ۱۷:۱۹

اصول زندگی «جهادی» و زندگی «فی سبیل الله» در قرآن؛ قربانی شدن «تکلیف» در پای زندگی مادی - اول اسفند 93

حجت الاسلام والمسلمین حاج احمد پناهیان:
فقط انبیاء که ربّانی نیستند «قاتَلَ‏ مَعَهُ‏ رِبِّیُّونَ کَثیرٌ»، یارانشان هم ربّانی هستند- کسی که می‌خواهد جهادی زندگی کند، نه، کسی که می‌خواهد «فی سبیل الله» زندگی کند باید خودش را مثل سرب، آب‌دیده کند.
فرمود: «فإنَّ الدّنیا خُلِقَت لَکُم وَ أنتُم خُلِقتُم لِلآخِرَه».[18] چرا تکلیفت را در راه دنیای خودت قربانی می‌کنی؟
اصلاً بنا بوده مجاهد زندگی کنی، و غذا، قوت، خواب، زن، بچه، استراحت، کار، شغل و عنوان و همه اینها در خدمت زندگیِ جهادی‌ات باشد. نه اینکه جهادی زندگی کردن بخشی از زندگی‌ات باشد! الآن عموماً اینگونه زندگی می‌کنند، بعضی‌ها هم می‌ایستند نگاه می‌کنند ببینند حالا در زندگی روزمره، ما هم کاری انجام بدهیم یا ندهیم!

حجت الاسلام حاج احمد پناهیان؛ هیئت محبین اهل بیت(علیهم السلام)؛ اصول زندگی جهادی و زندگی فی سبیل الله در قرآن

*در محضر نور

توصیه می‌کنم جلسه قرآن هیئت را از دست ندهید، صرفا نه جلسه قرآنِ هیئت، بلکه تمام جلسه‌های قرآن. فرصتی برای نشستن پای قرآن اختصاص بدهیم. درست است که در منبر، آیات قرآن گفته می‌شود و ترجمه می‌شود و یا از تفاسیر استفاده می‌شود اما می‌گویند به دیدار علما بروید، رفتن به دیدار علما عبادت محسوب می‌شود. گاهی پای رادیو معارف از مباحث علما استفاده می‌کند یا کتابهای‌‌شان را می‌خواند اما نه، منظور رفتن و دیدن است. قرآن در همین جهت به طریق أولی می‌باشد، روایات بسیاری در این رابطه وجود دارد. «فقرأ ما تیسّر»، هر چقدر که می‌توانید بخوانید. به این‌معنا که قید و بند خاصی قرار ندادند. البته فرمودند روزی 700ـ300 آیه، نهایت 100 آیه؛ و اگر نشد 30 آیه و کمتر. اما هر روز تلاوتی داشته باشد. تلاوت یک بحث است، مجلس قرآن بحث دیگری‌ است. فرمود «إِنِّي‏ تَارِكٌ‏ فِيكُمُ‏ الثَّقَلَيْنِ‏ كِتَابَ‏ اللَّهِ‏ وَ عِتْرَتِي‏ أَهْلَ‏ بَيْتِي‏»،[1] هیئت باید این ویژگی را داشته باشد؛ و الحمدلله در این هیئت، به لطف خدا و همراهی دوستانمان این نکته وجود دارد. خودِ بنده اینگونه‌ام؛ یعنی از دوران کودکی در جلسات قرآن حضور داشتم. در جلسات قرآن، کنار رحل، کسانی می‌نشستند که  بعدا به شهادت رسیدند. شهید ترازانی، شهید میرحسینی، شهید سپهری، شهید بدرنژاد، شهید سید صفوی، شهید واعظی. این دوستان معمولاً خادم هیئت هم بودند؛ و ابتدای هیئت، کنار رحل قرآن می‌نشستند. ارتباطی که با قرآن برقرار می‌شد ارتباطی کاملاً زنده بود. واقعاً هم همین است. از کودکی عادت کردیم وقت نشستن پای قرآن، خدمت این بزرگوار عرض کنیم «با ما چه کار داری؟»، «با ما چه سخنی داری؟». آیاتی که از مقابل چشمانمان رد می‌شود غالباً آیاتی است که ما باید به آن خصوصا توجه کنیم. آیات عمومی و موعظه‌های عمومی که همیشه هست. درواقع آن آیات، روزی و رزقِ آن روز و ایام ماست، واقعاً اینگونه است.

*قرآن، رفیق هادی

نمی‌گویم وجود ندارد. ولی رفیق خوب، کم داریم. رفیقی که ما را بشناسد و درد ما را بداند و وقتی چاره می‌کند و مشاوره و  طرح می‌دهد خیالت راحت باشد که حرف آخر را می‌زند، قرآن واقعاً اینگونه است. اینکه می‌فرماید «هدایت است» واقعاً اینگونه است. یک شخصیتِ زنده و حیّ است. در روایات، به تمسک به قرآن توصیه شدیم. توسل به اهل‌بیت (علیهم‌السلام) و تمسک به قرآن. نمی‌شود رابطه‌ام با قرآن ضعیف باشد و توقع داشته باشم قرآن، به موقع  راه جلوی پایم بگذارد و بفهماند که الآن باید چه‌کار کنم. دوستان خصوصاً دوستان نوجوان، تا می‌توانند و تا قبل از اینکه به سن ما برسند و آلوده دنیا و مشغله‌های دیگر بشوند؛ در دوران نوجوانی برای این امر (انس با قرآن) وقت باز کنند. خیلی از مشغله‌ها الآن وجود ندارند بنابراین حتی‌المقدور زمان‌شان را به قرآن اختصاص بدهند. زمان‌هایی را در روز و شب به خواندن قرآن اختصاص بدهند.

 

*نوجوانی، پایه‌گذاری انس با قرآن

مقام معظم رهبری می‌فرمودند «برای قرائت قرآن جلساتی درست کنید». این تنها یکی از توصیه‌های مقام معظم رهبری است. قبل از توصیه ایشان هم روایات شریف ائمه هدی وجود دارد. دوستان به جلسه قرآنِ قبل از منبر، اهتمام داشته باشند، بسیار گره‌گشا است. نور است. آیات مبین کلماتی است که از خدای متعال، نور مطلق، صادر شده است. راجع به اهل‌بیت (علیهم‌السلام) می‌گویید «كَلَامُكُمْ‏ نُور»،[2] پس راجع به قرآن چه می‌‌گویید؟ بشارت و هدایت است، موعظه و ذکر است، روایات مختلفی راجع به آیات قرآن داریم. این شامل حال همه آیات قرآن است لذا  فرصت زیادی‌وجود ندارد. کاری کنید این انس، خصوصاً در دوران جوانی برقرار شود. وقتی پابه‌سن بگذاریم و هر چه جلوتر برویم دیگر آن سرمایه‌ای که برای انس لازم داریم وجود ندارد. ضمن اینکه مشغولیت‌ها زیاد می‌شود، زن و بچه‌دار می‌شوید لذا بخشی از این انس باید آنجا استفاده شود. ممکن است انسان به ظواهر دیگر دنیایی، انس پیدا کند. ممکن است فردی مسئولیت پیدا کند و بالتبع به مسئولیت خودش علاقه پیدا کند. ممکن است دارای موقعیت اجتماعی بشود و علاقه‌اش مصروف موقعیت اجتماعی شود.  ممکن است فردی پولدار بشود و علاقه به پول ایجاد بشود.  ممکن است عنوان‌دار بشود و علاقه به عنوان شکل بگیرد. در این‌صورت دیگر هیچ چیزی از او باقی نمی‌ماند. می‌گویند از سن 40 به بعد،  تمام بخش‌های بدن کم‌کم شروع به تحلیل‌رفتن می‌کنند و قوا کم می‌شود. البته در بحث دنیاطلبی اینگونه نیست.

گاهی اوقات نوجوان و جوان به صورت وحشتناکی حریص دنیا می‌شود. اخیرا با بعضی از اهالی ذکر و منبر، جلسه‌ای داشتیم. با حرارت و شدت گله‌مند بودند از اینکه چرا ما چهره نمی‌شویم و تلویزیونی نیستیم و فقط یک عده خاص اینگونه هستند!. الحمدلله مشتری هم دارند؛ و مثلا چند هزارنفر پای جلساتشان می‌آیند ولی اغنایشان نمی‌کند!. شما در جوانی برای مطرح و چهره‌شدن اینقدر حرص می‌زنید اگر پیر بشوید چه می‌شوید؟! آفت‌های عجیب و غریبی سر راه ماها وجود دارد. توصیه می‌کنم تا خیلی درگیر این نیستیم که افراد تحویلمان بگیرند یا نگیرند؛ و تا خیلی درگیر تعلّقاتمان نیستیم قلب و دل و تعلقاتمان را جایی خرج کنیم. مگر جز اهل بیت و قرآن چیز دیگری برای هدایت داریم؟

 فکرمان چه می‌شود؟ فکرمان باید هدایت و رهبری بشود، شیطان هم می‌تواند فکر ما را جهت بدهد، خدا هم می‌تواند. «وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسيلَة»[3] آیه‌اش را هفته پیش خواندیم. اگر بنا باشد خدا فکر و میل ما را جهت بدهد توسط چه چیزی جهت می‌دهد؟ توسط اهل‌بیت (علیهم‌السلام) و قرآن. مسئله بسیار مهمی است. هر وقت به قرآن مراجعه می‌کنیم یاد این درد می‌افتیم. واقعاً جلسات قرآن را جدی بگیریم چون جلسه، محضِ قرآن است، قرآن یک‌جور دیگر جلوه می‌کند. ممکن است تنهایی هم قرآن بخوانی ولی جلسه قرآن، جلسه قرآن است. قرآن میهمانان‌اش را  جور دیگر تحویل می‌گیرد. قطعاً فردی که به جلسه قرآن نرسیده است خیلی از بهره‌ها را ندارد، قطعاً ندارد. شخصی که پای جلسه قرآن است قرآن جور دیگری او را تحویل می‌گیرد. فرمود «هُدىً‏ لِلْمُتَّقين‏»،[4] قرآن زنده و فعال است؛ و هدایت و دستگیری می‌کند. این درست است و حقیقت دارد.  شخصا دنبال فرصت هستم هر وقت بتوانم، حتی شده  5_10 دقیقه از جلسه قرآنِ 50 دقیقه‌ای را درک کنم. هنوز سعی می‌کنم بدوم و برسم و این، طراوت ایجاد می‌کند. خیلی‌ها در جلسات اهل‌بیت (علیهم‌السلام) با چیزهای دیگر  مانند سبک و شعر و خیلی چیزهای دیگر، طراوت ایجاد می‌کنند؛ اما اینها ماندنی نیست. چیزی که از نوجوانی تا پیری، طراوت و تازگی‌اش همیشگی است این است که فرد بتواند با قرآن ارتباط برقرار کند.

*پیغمبر خاتم، خاتم صبر

قرآن، زنده است. یک رفیق خوب مثل قرآن پیدا کنید، یک مرشد و مشاور و استاد خوب مثل قرآن پیدا کنید. آیه آخر سوره مبارکه احقاف می‌فرماید «أَعُوذُ بِاللَّهِ‏ مِنَ‏ الشَّيْطَانِ‏ الرَّجِيم»‏ «فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ لا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَ ما يُوعَدُونَ لَمْ يَلْبَثُوا إِلاَّ ساعَةً مِنْ نَهارٍ بَلاغٌ فَهَلْ يُهْلَكُ إِلاَّ الْقَوْمُ الْفاسِقُون‏».[5] خدای متعال به پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) توصیه می‌فرماید «فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ لا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ». یا رسول‌الله مانند پیامبران اولوالعزم پیشین، صبر کن و استقامت بورز. آیه سوره هود را هم که یادتان است «فَاسْتَقِمْ‏ كَما أُمِرْتَ‏ وَ مَنْ‏ تابَ‏ مَعَك‏»،[6] استقامت ورزیدن و صبر کردن یک اصلِ قطعیِ لایتغیّر است. خدای متعال به پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) هم دستور می‌دهد «صبر کن»، «عجله نکن اگر دیدی تو را اطاعت نمی‌کنند و پیروی‌ات نمی‌کنند نکند زود عذاب بخواهی». «لا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ»، «عجله نکن و نابودی آنها را طلب نکن، پای امت خودت صبر کن». این استقامت ورزیدن و صبر کردن یک توصیه است. البته خدای متعال می‌فرماید «من تکلیف آنها را روشن می‌کنم. تو نگرانِ دشمنان حق نباش. روزی که من به آنها وعده دادم فرا می‌رسد، قیامت را می‌بینند و فکر می‌کنند اندازه یک نصف روز گذشته است، اینقدر سریع من به حسابشان می‌رسم».  الآن چندهزار سال است گذشته است؟ 124 هزار پیغمبر رفته‌اند، چند پیغمبر اولوالعزم و امت‌های مختلف آمده‌اند و رفته‌اند. هفتاد و دو ملت. خدایا چه صبری داری که این را می‌فرمایی یک نصف روز است و  به حساب اینها می‌رسی؟! می‌گوید «من می‌رسم. با من که حساب اینها را برسم ولی تو صبر کن». «پای ناسازگاری امت خودت صبر کن، پای این مبارزه و مجاهده و سخت‌کوشی خودت صبر کن و استقامت بورز».

*  پیرو صبور، حبیب محبوب

در سوره هود هم فرمود «فَاسْتَقِمْ‏ كَما أُمِرْتَ‏ وَ مَنْ‏ تابَ‏ مَعَك‏» توصیه استقامت و صبر کردن فقط برای پیغمبر نیست. بعضی می گویند ما که رسول خدا (صلی‌الله علیه‌وآله) نیستیم. بعضی‌ها خوب هستند اما چون صبر نمی‌کنند در مسیر، زاویه پیدا می‌کنند و منحرف می‌شوند. فرموده «لَعَلَّكُمْ‏ تُفْلِحُون‏»،[7] برای رستگاری. فرمود «لَعَلَّكُمْ‏» تازه اگر ولایت داشتی و انقلابی بودی شاید، معلوم نیست. استقامت ورزیدن و صبر کردن اصل بسیار مهم و اساسی زندگی ماست بنابراین باید انرژی جذب کرد. یک زندگیِ مؤمنانه معمولی داشته باشید نمی‌توانید صبر کنید. در این حالت فرد تا جایی صبر می‌کند که امتحان‌ها و ابتلاها سخت نیست. به قول امام حسین (علیه‌السلام) «فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاء»[8] وقتی سخت می‌شود و بلا می‌آید، «قَلَّ الدَّيَّانُون‏»[9] نمی‌گوید «قلیلٌ» «کم هستند دینداران»، بلکه می‌فرماید «خیلی خیلی کم هستند». چرا؟ چون پای حق صبر نمی‌کنند. مشکل امیرالمؤمنین (علیه السلام) با شیعیانش چه بود؟ فرمود «امْضُوا عَلَى‏ حَقِّكُمْ‏ وَ صِدْقِكُم‏»[10] «پای موضع حقّتان صبر کنید و تردید نداشته باشید».

چند آیه قرآن بخوانیم «إِنَ‏ اللَّهَ‏ يُحِبُ‏ الَّذينَ‏ يُقاتِلُونَ‏ في‏ سَبيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوص‏»[11] «إِنَ‏ اللَّهَ‏ يُحِبُ‏ الَّذينَ‏ يُقاتِلُونَ‏ في‏ سَبيلِهِ» مفهوم مشخص است، خدا مبارز و مجاهدی را که فی سبیله برای تشکیل حکومت حقّه خدای متعال مبارزه می‌کند دوست دارد. اما خدای متعال می‌فرماید «كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوص‏»، این یعنی چه؟ گاهی خانه‌ای را از گِل و خشت درست می‌کنید، و زمانی خانه‌ای را از بتن‌آرمه می‌سازید. کمی از گل و خشت محکم‌تر است. زمانی هم اسکلت و در و دیوار از آهن است، وقتی هم، آهن و فولاد نیست بلکه سُرب است. می‌فرماید «تو که می‌خواهی در راه ما مبارزه کنی باید مثل یک بنیان سربی باشی که هیچ چیزی نتواند آن را تکان بدهد»، اینقدر مستحکم و قوی باشد که هیچ‌چیزی نتواند آن را متزلزل کند. در دوران پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) خیلی‌ها بودند که جهاد فی‌سبیل‌الله داشتند ولی بعداً سست شدند، آن موقع کمی محکم بودند ولی به محض شروع  فتنه در جامعه،  سست شدند؛ و زمان امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) شدند «ارْتَدَّ النَّاسُ‏ بَعْدَ النَّبِيِ‏ إِلَّا ثَلَاثَة».[12] «هر کسی در راه خدا جهاد کند من دوستش دارم ؟»؛ خیر.  این آیه این را نمی‌فرماید بلکه بیان می‌کند «آن کسی را دوست دارم که در  میدان مبارزه مثل یک بنای سربی مستحکم است و متزلزل نمی‌شود و تکان نمی‌خورد». برای ‌طور مثال برای تکان نخوردن و متزلزل نشدن بعضی از ماشین‌آلات، کف آنها را سرب کار می‌کنند؛ در بخش‌هایی از خودرو ملّی‌هایمان سرب کار می کنند که دیر چپ کند و از سستی حفظ شود. برای صبر کردن در میدان مبارزه برای دین، انسان باید مثل سرب محکم باشد.

سوره آل عمران آیه 146 «أَعُوذُ بِاللَّهِ‏ مِنَ‏ الشَّيْطَانِ‏ الرَّجِيم» «وَ كَأَيِّنْ مِنْ‏ نَبِيٍ‏ قاتَلَ‏ مَعَهُ‏ رِبِّيُّونَ كَثيرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَكانُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرينَ».[13] آیه بسیار زیبایی است، می‌فرماید «وَ كَأَيِّنْ مِنْ‏ نَبِيٍ‏» «چه بسیار انبیایی» که «قاتَلَ‏ مَعَهُ»، رزمندگانی که پای این پیغمبر بودند، پیروان این پیغمبر «رِبِّيُّونَ كَثيرٌ». بگوید مجاهدین، نه، نمی‌فرماید مجاهدین، بلکه می‌فرماید «رِبِّيُّونَ كَثيرٌ». مفسرین دراین‌باره حرف دقیقی دارند، مثلاً شما می‌گویید فلانی ولایتی است. چرا می‌گویید فلانی ولایتی است؟ همه ولایت را قبول دارند. نه، این خیلی ولایتی است، یعنی از روال عادی بیشتر پاکار ولیّ‌اش است، تعصب دارد، برای جاری‌کردن امر ولیّ‌اش اهتمام دارد. می‌گویی این ولایتی است. می‌گویید این فاطمی است، این حسینی است. یعنی از روال عادی محبّ حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) بودن و محبّ امام‌حسین (علیه‌السلام) بودن در مرحله‌ای بالاتر و خیلی قوی‌تر است. این فرد را نمی‌شود با چیزی خرید، نمی‌شود گولش زد، با هیچ چیزی نمی‌شود او را سست کرد. در مسیر مثلاً ولایتش، خیلی اهل صبر است و خیلی استقامت می‌ورزد. می‌فرماید «کسانی که یار انبیاء بودند» می‌فرماید «قاتَلَ‏ مَعَهُ» همراه انبیاء کسانی بودند. خیلی از انبیاء را به ما مجاهد معرفی نمی‌کنند؛ صهیونیست‌ها چه‌کار کردند؟ یهودی‌های معاند با دین، مثلاً از مسیحیت چه چیزی گذاشتند؟ کأنّه حضرت مسیح  با مستکبر کنار می‌آمده ـ بحث هایش را قبلاً داشتیم ـ کجا کنار می‌آمده؟ پس چرا تهدید شد؟ چرا اذیت و آزار دید؟ مگر حضرت موسی کنار آمده است که حضرت عیسی کنار بیاید؟ یک پیغمبر داشتیم یک‌ذره صحبت‌اش سست بود، مبارزه کرد ولی یک‌ذره شُل صحبت کرد؛ خدا چقدر او را عذاب کرد! . چقدر  ایوب پیامبر را اسیر بلا کرد.  «فَدَاهَنْتَ‏ فِي كَلِمَتَيْن‏»،[14] همه‌شان مبارزه و مجاهد بودند، چون رسالت‌شان اینگونه بود، رسالتشان این بود که امر حق را اقامه کنند لذا باید با خداهای دروغین می‌جنگیدند، هیچ‌کسی رقیب نمی‌خواهد. باید بجنگد تا بگوید «الله جلّ جلاله ربّی»، باید بجنگد. درآوردن همه مردم  از دست اینها کار سختی است، مگر الآن راحت می‌توانید مردم را از دست آمریکا دربیاورید؟ 35 سال است که هنوز در جنگ با شما خسته نشده است. چرا دست برنمی‌دارد؟ چون شما همه منافعش را تهدید می‌کنید، و به مردم می‌گویید آمریکا نباید بر شما خدایی کند. گفتن این حرف، جنگیدن با همه حیثیت آمریکاست. می‌فرماید «قاتَلَ‏ مَعَهُ‏ رِبِّيُّونَ كَثيرٌ» یعنی اینهایی که همراه انبیاء گذشته می‌جنگیدند و به شهادت می‌رسیدند خیلی خدایی بودند. ربّانی یعنی چه؟ این کلمه مخصوص خود خدای متعال است، ربّی یعنی کسانی که خیلی استقامت می‌ورزیدند و در اینکه امر خدا را در جهان پیاده کنند محکم بودند. خیلی خیلی خیلی مصر بودند. چه حُسنی دارد که خدای متعال این را برای پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و امت زمان پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌فرماید؟ شما امت برگزیده، مأموریت ویژه دارید، انبیاء گذشته که پیغمبرشان پیغمبر خاتم نبود، دینشان که دین تمام و تامّ نبود، بنا بود همه مقدماتی باشند و فضا را برای پیغمبر خاتم آماده کنند تا بیاید کار را تمام کند. «أَرْسَلَ‏ رَسُولَهُ‏ بِالْهُدى‏ وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ».[15] اطرافیان و یارانِ آن انبیاء، حواریون و انصار و جنود آن انبیاء، ربّیون بودند. خیلی خدایی بودند. نه اینکه منظورم از خدایی این باشد که خیلی باتقوا بودند، نه، تلاش بسیاری داشتند تا امر خدا را مستقر کنند. خیلی طالب ایجاد حاکمیت خدا بودند، «فَما وَهَنُوا». ربّی بودن آنها باعث می‌شد که سست نشوند «فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ في‏ سَبيلِ اللَّهِ». برای استقرار حکومت خدا خیلی مصیبت دیدند، ولی این ربّی بودن و عزم جزم شان برای غالب کردن امر خدا باعث می‌شد پای این هدف و آرمان خیلی صبر کنند و استقامت بورزند. «فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا»، اصلاً احساس ضعف نکردند، ته دلشان خالی نشد و کم نیاوردند.

* همه امتحان می شویم

خدا روزی را برای همه ما ایجاد کرده و یا ایجاد خواهد کرد. یک شرایط سخت برای ما فراهم می‌کند تا ما ببینیم دلمان می‌لرزد یا نه، کم می‌آوریم و می‌بُرّیم یا نه. برای آن روز آماده باشیم، خدا این کار را خواهد کرد. اینطور که خدا در قرآن، در سوره آل عمران صحبت می‌کند پس معلوم است همه ما در ورطه امتحان خواهیم افتاد وگرنه خدا برای چه این آیه را برای ما می‌خواند؟ حواست را جمع کن. امت پیغمبرِ آخرالزمان فکر نکنی نسبت به گذشتگانت چیزی بیشتر در فضای صبر و استقامت داری. نه، تو هم باید این سرمایه را داشته باشی، تو هم مثل آنها آزمایش سخت می‌شوی و کم می‌آوری. باید بروی ایمان خودت را راسخ کنی. مقام معظم رهبری اخیرا در صحبت‌های‌شان خیلی روی این موضوع تأکید می‌کند که جوانها ایمانشان را عمیق کنند، چرا؟ چون امتحان‌هایی که می‌آید و می‌رود و بعد از این هم خواهد آمد، نمی‌گذارد انسان پای حق صبر کند. «فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ في‏ سَبيلِ اللَّهِ» فردی که ربّانی شد، در مواجهه با مصیبت و در مسیر مبارزه‌‌اش صبر می‌کند و سست نمی‌شود. «فما وهنوا» نیازی به تفسیر ندارد، ترجمه‌اش معلوم است. نباید در میدان مبارزه با باطل سست بشوی نه اینکه رهبر انقلاب نباید سست شود. بعضی‌ها اینگونه فکر می‌کنند، می‌گویند او رهبر انقلاب است و باید جلوی آمریکا محکم بایستد ولی دیگران نباید اینگونه باشند. نه عزیزم، «فاستقم کما امرت»، «و من تاب معک» هم دارد، در مبارزه، هم باید پیغمبر استقامت بورزد و صبر کند؛ هم «من تاب معک». این داستان فقط برای پیغمبر ما و اسلام و شیعه نیست برای همه ادیان است، «وَ كَأَيِّنْ مِنْ‏ نَبِيٍ‏ قاتَلَ‏ مَعَهُ‏ رِبِّيُّونَ كَثيرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا»، «احساس ضعف نمی‌کنند، ابراز ضعف نمی‌کنند». «و مست کانوا»، «ناله نمی‌کنند، زاری نمی‌کنند، ابراز عجز نمی‌کنند». «وَ اللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرينَ». ابراز ضعف نکردن و سست نشدن در مبارزه و پای امر حق، به این می‌گویند صبر و استقامت. خدا می‌فرماید «يُحِبُّ الصَّابِرينَ» من چنین فردی را دوست دارم. رفقا، اگر خدا کسی را دوست داشت دیگر همه‌چیز درست می‌شود، یعنی اگر رابطه شخصی با خدا رابطه محبوب و حبیب شد دیگر همه‌چیز او درست است. هم دنیایش درست می‌شود هم آخرتش. فقط کافی است کسی خدا را دوست داشته باشد. تمام است، همه جا هوایش را دارد. خدا برای دوستانش کم نمی‌گذارد، واقعاً کم نمی‌گذارد. بعضی از دوستی‌های ما شرطی است مثلاً اگر دوستی منافع ما را تأمین کند ما هم با او دوستی می‌کنیم و اگر منافعمان را تهدید کند زود حذفش می‌کنیم. یعنی این دوست را برای خودمان می‌خواهیم، اما خدا ما را برای خودش می‌خواهد چه‌کار؟! وقتی خدا انبیاء و اولیاء و صدیقین و شهداء و ائمه هدی (علیهم‌السلام) و امام‌حسین (علیه‌السلام) و حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) را دارد من را می‌خواهد چه‌کار؟ نیاز دارد به من؟ «يُحِبُّهُمْ‏ وَ يُحِبُّونَه‏».[16] ویژگی آخرالزمانی‌هایی که امام زمان را می‌آورند این است که خدا دوستشان دارد. چگونه خدا این افراد را دوست دارد؟ یکی از عوامل ایجادِ محبت در دل خدا، صبر است. صبر در کجا؟ در کدام میدان؟ «فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ في‏ سَبيلِ اللَّهِ».

آیا باید به این صورت باشد؟ اول باید زندگی‌مان را فی سبیل الله بکنیم، بعد مشکلات و سختی ها و دردسرها را در این مسیر بچشیم و بعد صبر کنیم؟ درست است؟ اگر زندگی‌ام برای هوا و هوس و میل و دلم و دنیایم شد چه؟ شما می‌پرسید چرا اینقدر جلو رفتی؟ حاج‌آقا از اول بگو.

نه. افرادی که می‌خواهند بروند کوه‌پیمایی چه‌کار می‌کنند؟ می‌گویند می‌خواهیم ارتفاع مثلاً 2850 متری را فتح کنیم، درست است؟ یعنی اول قله را می‌بینند. اگر می‌خواهی راه بیفتی باید اول قله را ببینی. خیلی‌ها تمام عمرشان می‌خواهند راه بیفتند، تمام عمرش می‌خواهد از دنیا چشم بپوشد، تمام عمرش می‌خواهد ترک گناه کند، یکدفعه می بینی 50ـ100 سال او فقط دارد برای ترک گناه مبارزه می‌کند. پس چه زمانی می‌خواهی زندگی کنی؟ پس تو چه زمانی می‌خواهی ربّانی بشوی؟ چه زمانی می‌خواهی لشگر حق بشوی؟ در این‌صورت تمام عمرت در مقدمه هستی!. لذا رفقا آخر را ببینید و بعد ببینید خودتان کجا هستید. هر کسی به خودش آگاهی دارد «بَلِ الْإِنْسانُ عَلى‏ نَفْسِهِ بَصيرَةٌ وَ لَوْ أَلْقى‏ مَعاذيرَهُ».[17] باید ببینیم کجا هستیم. اگر فردی اسیر هوا و هوس بود، هوا و هوس زندگی‌اش را جهت می‌دهد، دارد برای هوا و هوس زندگی می‌کند. ما برای میل‌مان زندگی می‌کنیم. در جلسه‌ای گفتم باید این اصل در ذاکری اهل‌بیت (علیهم‌السلام) و هیئت رعایت بشود، و راجع به این امر نظر بدهند و سؤال کنند. دوباره بحث به سمت آنتن و تلویزیون و شهرت (سوق پیدا می‌کرد). در این مورد دو ساعت دعوا می‌شد. آخرش هم هیچ‌وقت به مسائل هسته‌ای نرسیدیم. نمی‌شود  اگر ته دلم و میلم این باشد که چهره بشوم و مردم به من توجه کنند و در دل مردم جا داشته باشم و هوایم را داشته باشند تلاشم بر همین اساس می‌شود. همراه پیغمبران اولوالعزم مبارزینی بودند که ربّانی بودند ـ ربّیون کثیر ـ این افراد برای تشکیل حکومت حق بر روی زمین همه زندگیشان را اختصاص داده بودند. چه ویژگی‌ای باعث شد تا خدا به آنها علاقه پیدا کند؟ صبر و استقامت‌شان بود. من کجا هستم؟ باز کسی تردید می‌کند که واقعاً  برای درست کردن میلش برنامه‌ریزی کند. می‌گویند دچار ریا و عجب و خودپسندی و خودشیفتگی نشوید، مواظب این رذائل باشید. این رذائل در چه اشخاصی ایجاد می‌شود؟ کسانی که حیاتشان، حیات فی سبیل الله نیست، حیات فی سبیل نفس است. وقتی در راه میل خودم زندگی کنم دوست دارم همه به من توجه کنند، دوست دارم مطرح بشوم، دوست دارم خوبی‌هایم را ببینند. نمی‌توانم دیگران را ببینم، حسادت می‌آید، بخل و کینه و بغض و هزار چیز دیگر می‌آید؛ برای رسیدن به مقاصد شهوانی خودم دروغ می‌گویم، غیبت می‌کنم، جنایت می‌کنم. ما مشغول بررسی کجا هستیم؟ وقتی قله را، صبر و استقامت را بررسی می‌کنیم  داریم قله را می‌بینیم. قله را بررسی کنیم و بگوییم حالا ما تا آنجا راه داریم. در این‌صورت اگر با نفس مبارزه کردیم و مثلاً نماز شب خواندیم، آن نماز شب اصلاً باعث عُجب ما نمی‌شود. چرا؟ چون می‌گوییم ما هنوز در گوشه دلمان میل به شهوات و خواسته‌های بد وجود دارد؛ پس هنوز حیات من، حیات فی سبیل الله نشده است، هنوز خیلی راه دارم، پس من می‌خواهم به چه چیز خودم ببالم؟! به اینکه مادرم از من خوشش می‌آید؟! به اینکه 4 نفر عوام و افراد کوچه و بازار می‌گویند «به‌به خوش به حالش، چه حال و اشک و سوزی دارد؟!».  خودم می‌فهمم خبری نیست و هنوز درگیر 4 تا صفت هستم. پس اگر ما درباره استقامت و صبر بحث می‌کنیم به خاطر این است که قله را ببینیم. هر کسی خودش ببیند با این قله چقدر فاصله دارد این مسئله انسان را تربیت می‌کند. نمی‌توانیم برای همه نسخه بپیچیم. برای خودمان هم نمی‌توانیم؛ ولی قله را خوب ببینیم. خدا چه کسانی را عبد و بنده خودش می‌داند و تحویل می‌گیرد، این مهم است. می‌فرماید «فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ في‏ سَبيلِ اللَّهِ» یعنی کسی که فی سبیل الله زندگی می‌کند، تمام زندگی‌اش وقف این است که حکومت خدا را مستقر کند.  مصیبت و درد و بلا و مشکلات  «فَما وَهَنُوا»، او را سست و شُل نمی‌کند.

*  دنیاپرستی؛ راهزن زندگی جهادی

امروزه دچار عارضه‌ای شدیم، مشکلات مادی و ... وجود دارد، البته قبلاً هم بوده. می‌گوییم بیاییم کمی کار کنیم، می‌گوید زندگی خرج دارد. دهن آدم را می‌بندند. من نمی‌توانم به این آدم‌ها چیزی بگویم. چرا دنیا را بر سر تکلیف می‌زنی؟ بنا بوده ما عبد تکلیف باشیم. فرمود: «فإنَّ الدّنيا خُلِقَت لَكُم وَ أنتُم خُلِقتُم لِلآخِرَه».[18] چرا تکلیفت را در راه دنیای خودت قربانی می‌کنی؟ بله تلاشت را باید آن طرف بیشتر کنی، درآمد کسب کنی تا بتوانی در حد معمول و معقول و در حد یک مبارزه و مجاهد زندگیت را اداره کنی. فکر می‌کنید پیش از رفتن به عملیات، چقدر غذا به ما می‌دادند؟ هنگام عملیات، تدارکات اصلا غذا نمی‌آورد. جیره جنگی، سبک و فشرده‌شده یک سری مواد غذایی بود، اندازه دستمال کاغذی با کمی قطر بیشتر. با همین جیره راهی عملیات می‌شدیم. اینطور هم نبود که بعد از عملیات غذای داغ و گرم توزیع شود. مثلا در اردوهای راهیان نور، سا‌ل‌های اول، ما فقط کنسرو و مائده می‌دادیم و گاهی هم هیچ‌چی. می‌خواستیم برای راهیان نور در هیئت ثبت‌نام کنیم؛ می‌گفتند «حاج‌آقا تو رو به خدا مائده نه»، البته آن موقع مائده را رایگان از سپاه می‌گرفتیم. الآن سپاه به ما غذا می‌دهد مثل همین اردوی خواهران که انجام شد. غذا می‌دهد ولی پولش را می‌گیرد مثل پول بیرون، فرقی ندارد. کم کم جلوتر آمدیم قُر و نق‌ها زیاد شد. قبول کردیم در اردوی 5 روزه، یکی‌دووعده غذای گرم بدهیم. 2ـ3 وعده کنسرو و مائده و سیب‌زمینی و تخم‌مرغ. دوستان یادشان هست که وسط اتوبوس، الویه با رعایت مسائل بهداشتی درست می‌شد، پخش می‌کردیم و همه می‌خوردند و لذت هم می‌بردند. مدتی بعد که یکی‌دووعده غذا گرم شد، مگر می‌شد الویه یا کنسرو و مائده به کسی داد؟.  آنقدر انتقاد شد که تصمیم گرفتیم از آن به‌بعد غذای گرم بدهیم تا از نق‌ها نجات پیدا کنیم. الآن بچه‌های تدارکات خودشان را می‌کشند تا غذای گرم برسانند، یعنی غذای تازه برسانند. البته ممکن است از آشپزخانه تا آنجا سرد بشود ولی غذای تازه ‌می‌دهند. «كُلَّمَا شَرِبَ‏ مِنْهُ‏ الْعَطْشَانُ‏ ازْدَادَ عَطَشاً»،[19] هر چقدر به امیال بپردازی مدام خواسته و میلت بیشتر می‌شود؛ درحالی‌که اصلاً بنا بوده مجاهد زندگی کنی، و غذا، قوت، خواب، زن، بچه، استراحت، کار، شغل و عنوان و همه اینها در خدمت زندگیِ جهادی‌ات باشد. نه اینکه جهادی زندگی کردن بخشی از زندگی‌ات باشد. الآن عموماً اینگونه زندگی می‌کنند، بعضی‌ها هم می‌ایستند نگاه می‌کنند ببینند حالا در زندگی روزمره، ما هم کاری انجام بدهیم یا ندهیم. تو، اصلاً آمدی برای ربّیون شدن، مجاهدزیستن پای رکاب پیغمبر خودت، البته در کنارش به اندازه ضرورت بخور و بخواب، به اندازه ضرورت هم  از نعمت‌های مادی و دنیوی خودت استفاده کن. اصل، آن طرف است.

می‌گوییم کجا هستی؟ می‌گوید سرم خیلی شلوغ است و نمی‌توانم هیچ‌کاری بکنم! سرت به چی شلوغ است؟ هیچی می‌خواهم دوقران دربیاورم. بعد هم می‌بینی بعضی‌های برای همین درآمد کار می‌کنند ـ زندگی‌هایمان را می‌خواهم بگویم ـ بعضی ها برای درآمد کار می‌کنند. مثلاً دارد کار فرهنگی می‌کند؛ می‌بینی در کار فرهنگی جهادی کار نمی‌کند؛ بی‌انصاف تو نانت را  از کار فرهنگی درمی‌آوری. آن وقت می‌بینی در آن کار فرهنگی هم جهادی عمل نمی‌کند، مثل آدم‌های معمولی است که زندگی روزمره دارند و برای اینکه فقط شکم‌شان را سیر کنند، کار می‌کنند. شما که دیگر نانت جهادی است، لااقل مشی‌ات هم جهادی باشد؛ اما حاضر نیست. عزیز من معلوم است وقتی پای سختی بیفتی، صبر نمی‌کنی چون اصلاً زندگی تو «فی سبیل الله» نیست. در مرحله اول، باید زندگی‌ات «فی سبیل الله» باشد، مرحله بعدی باید هنگام سختی‌کشیدن احساس ضعف نکنی، ناله نکنی، جزع و فزع نکنی، و در مرحله بعد در مواجهه با مصیبت‌هایی که در زندگی جهادی ایجاد می‌شود صبر کنی. ما زندگی جهادی نداریم. گیر هستیم و این به خاطر این است که زندگی جهادی نداریم. خیلی از این گیرها به خاطر دنیاست، به دنیا بپردازی ناز می‌کند و تو را می‌دواند. اصلاً خاصیت دنیا این است که تو را تشنه‌تر کند، خاصیت دنیا این است که تو را گرفتار کند، خاصیت دنیا همین است. طلبه است، می‌گوید من تصمیم گرفتم چند صباحی کار اقتصادی انجام بدهم، تا  خیال خودم و خانواده‌ام راحت بشود، بعد هم پول بیاورم و کار فرهنگی انجام بدهم. سوال پیش ‌می‌آید شما خدای چندمی هستید؟ خدایی که ما سراغ داریم اینگونه حساب نکرده است، نقشه دنیا را اینگونه نکشیده. وارد کار اقتصادی می‌شود و مدام داخل‌تر می‌رود. ما در استقامت ورزیدن و  صبرکردن، در مجاهده «فی سبیل الله» مسئله داریم، جدّاً مشکل داریم. اعتقادات همه ما خوب است و مشکل هم نداریم؛ اما زندگی‌هایمان خیلی بر اساس اعتقاداتمان نیست، زندگی‌هایمان راه خودش را می‌رود اعتقاداتمان راه خودش را.

* امام‌حسین (علیه‌السلام)؛ بنیان مرصوص

کسی که می‌خواهد ربّانی زندگی کند، -فقط علما که ربّانی نیستند، فقط انبیاء که ربّانی نیستند «قاتَلَ‏ مَعَهُ‏ رِبِّيُّونَ كَثيرٌ»، یارانشان هم ربّانی هستند- کسی که می‌خواهد جهادی زندگی کند، نه، کسی که می‌خواهد «فی سبیل الله» زندگی کند باید خودش را مثل سرب،  آب‌دیده کند. سرب با چه آب‌دیده می‌شود؟ با داغ و درفش، داغش می‌کنند و آب‌دیده‌اش می‌کنند. آتش می‌بیند، باید سرب را آب کنی، در ظرف قرار بگیرد و آن ظرف مستحکم بشود. با چه چیزی آبش می‌کنی؟ فوت‌اش کنی آب می‌شود؟ باید داغش کنی، آماده شویم تا خدا داغمان کند. برای اینکه خدا ما را دچار و مبتلا کند باید آماده بشویم. خدا با ما خیلی کاری ندارد، ما که خیلی سختی نمی‌بینیم. چرا؟ چون عزیز دلم اگر ذره‌ای سختی ببینی کافر می‌شوی وگرنه خدا قانون‌اش را عوض نکرده است. باید ظرفیت خودت را بالا ببری تا داغ بشوی، تا داغ ببینی. ما از امام‌حسین (علیه‌السلام) عزیزتر هستیم؟ به‌خدا نیستیم، اباعبدالله‌الحسین (علیه‌السلام) چقدر مصیبت دید! از میزان استقامت ایشان به میزان داغ شدن‌اش پی ببر. تمام هستی‌اش را  به میدان آورد.  امام‌حسین (علیه‌السلام)  این ظرفیت را در خودش ایجاد کرد. اباعبدالله‌الحسین (علیه‌السلام) حدود 60 سال تلاش کرد تا به این قله رسید. هر کسی کربلایی می‌شود؟ استقامت امام‌حسین (علیه‌السلام) را در میدان مجاهده دیدید. دیدید که نشکست، چقدر بلا دید. ما چه می‌فهمیم کربلا چقدر بلا بود، خودِ امام‌حسین (علیه‌السلام) تا به زمین کربلا رسید فرمود «اللهم انی اعوذ بک من کرب و البلا یعنی کرب و البلا». برای امام‌حسین (علیه‌السلام) کرب و البلا بود، نه اینکه برای ما مصیبت بود بلکه برای امام‌حسین (علیه‌السلام) مصیبت بود. «لَيتكُم في يَومِ عاشُورا جَميعاً تَنظروني»، کاش شماها بودید و مرا می‌دید، «كَيفَ أَسْتَسْقِي لِطِفلي فَأَبَوا أَنْ يَرْحَمُوني». کاش بودید و می‌دید. برای امام‌حسین (علیه‌السلام) سخت گذشت. اگر هیئت آمدن‌ها، اشک ریختن‌ها و سوختن‌ها نتواند ما را مثل امام‌حسین (علیه‌السلام) آماده دیدن داغ بکند، اگر نتواند ما را مثل سرب، «بنیان مرصوص» بکند به‌خدا قسم به امام حسین (علیه‌السلام) ظلم کردیم. از کربلا چه گرفتی؟ فقط ابراز محبت کردی و عبور کردی. حسین خود را به آب و آتش زده‌است تا هر کسی مثل اوست خودش را به آب و آتش بزند. البته این مقدمه دارد. ببین امام حسین (علیه‌السلام) با رباب، با خانم و همسر نازنین‌اش چگونه زندگی کرده است که (حضرت) رباب با تمام میلش علی‌اصغر (علیه‌السلام) را به دست پدر می‌دهد و بعد که بابا برمی‌گردد قنداقه غرق خون است، سر علی‌ (علیه‌السلام) به بدن آویزان است، رباب ذره‌ای گله نمی‌کند. ببین  امام‌حسین (علیه‌السلام) دخترش را چگونه تربیت کرده است. سکینه را، فاطمه را چگونه تربیت کرده است، دخترانی که اصلاً نامحرم آنها را ندیده بوده. تمام عمر ِ این خانم‌های بزرگوار در عزت و شأن و جلال بوده است، در مدینه بزرگ شدند. دوره زندگی‌ آنها در دوره امام‌حسن (علیه‌السلام) و امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) است، یعنی همه اشراف‌زاده مؤمن هستند. این خانم‌ها محترم هستند، هرجا می‌رفتند می‌گفتند خاندان رسول خدا (صلی‌الله علیه‌وآله) آمدند، ولی چگونه دخترهای‌اش را بار آورده است که به کربلا کشاندشان! فاطمه‌اش را آورد و سکینه‌اش را آورد. روی ناقه عریان بنشینند و شهربه‌شهر بگردند. چگونه؟ نه اینکه فقط خودش استقامت بورزد، نه، اباعبدالله (علیه‌السلام) زندگی‌اش این بود، زینب‌اش (سلام‌الله‌علیها) این بود، رقیه‌اش، سکینه‌اش، رباب‌اش. اصلاً کل خانواده؛ جوّ بنی‌هاشم این است، کل خانواده اینگونه هستند.                    


[1] . بحارالانوار، ج23، ص133.

[2] . مفاتیح الجنان، زیارت جامعه کبیره.

[3] . مائده، آیة 35.

[4] . بقره، آیة 2.

[5] . احقاف، آیة 35.

[6] . هود، آیة 112.

[7] . مائده، آیة 35.

[8] . تحف العقول، ص245.

[9] . همان.

[10] . بحار الانوار، ج33، ص387.

[11] . صف، آیة 4.

[12] . بحار الانوار، ج34، ص274.

[13] . ال عمران، آیة 146.

[14] . بحارالانوار، ج12، ص348.

[15] . صف، آیة 9.

[16] . مائده، آیة 54.

[17] . قیامه، آیات 14 و 15.

[18] . مجموعه ورام، ج 1، ص 131.

[19] . کافی، ج2، ص136.

پیوندهای مرتبط

نام

پست الکترونیک

* کد امنیتی

تصویر کد امنیتی

* نظر

نظرات کاربران

رضاآبادی قمی
یکشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۳ - ساعت ۱۰:۱۴

سلام ایا در متن سخن رانی ها محلی برای جستجو عنوانی خواص وجود دارد یه خیر یعنی سایت قابلیت سرج در سخن رانی ها را دارد

پاسخ:

سلام. متأسفانه هم اکنون قابلیت جستجو در سایت مشکلاتی دارد. پیشنهاد می کنیم عجالتا از جستجوی پیشرفته گوگل برای جستجو در سایت هیئت استفاده کنید.

یادواره ۱۸شهید روضه فاطمیه قم
 
با سخنرانی حجت الاسلام
حاج احمد پـنــاهـیــان
با مرثیه سرایی
حاج عباس حیدرزاده
زمان:
جمعه ۲ آذرماه ۱۴۰۳
همراه با نماز مغرب و عشاء
مکان:
حرم‌مطهر حضرت‌معصومه(سلام‌الله‌علیها)
شبستان امام خمینی(قدس سرّه)
کلیه حقوق برای پایگاه اطلاع رسانی هیئت محبین اهل بیت علیهم السلام محفوظ است