شب شهادت حضرت معصومه(سلام الله علیها) - هیئت محبین اهل بیت (علیهم السلام) - 10 یهمن ماه 93 - قم - مقتل الشهداء فاطمیه
حجت الاسلام والمسلمین حاج احمد پناهیان:
خدا با قربانی کردن حضرت معصومه سلاماللهعلیها می خواست بفهماند که اصل بر همراهی با امام است.
اگر همین یک درس را از حضرت معصومه سلاماللهعلیها بگیریم، والله برای امامِ زمانمان بس است...
بسم الله الرحمن الرحیم
نجاتی در کار نیست! (رویبرگرداندن از ولایت)
خدای متعال در سوره شوری میفرماید: «وَمَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن وَلِيٍّ مِّن بَعْدِهِ»(44) اگر خدا بخواهد کسی را ذلیل و نابود کند چه کسی دیگر بعد از آن میتواند هوایش را داشته باشد؟ برای او کس دیگری باقی نمیماند. «فماله من ولیّ»(44) دیگر کسی سرپرستی او را نمیکند، دیگر کسی برای او باقی نمیماند. «وَتَرَى الظَّالِمِينَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ»(44) ظالمین در قیامت میگویند: «يَقُولُونَ هَلْ إِلَى مَرَدٍّ مِّن سَبِيلٍ»؟(44) خدایا میشود ما برگردیم جبران کنیم و جور دیگری زندگی کنیم؟ ظالمین هم معلوم است چه کسانی هستند. این قصه باز ارتباط امت با پیغمبر صلیاللهعلیهوآله است. در آیات قبل وجود دارد. وقتی امر پیغمبرصلیاللهعلیهوآله اقامه نمیشود، وقتی از ولایتمداری اعراض میشود، خدا به اینها میفرماید ظالم هستند. «وَتَرَاهُمْ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا خَاشِعِينَ»(45) می بینید که دیگر راه برگشت برای اینها نیست، با ذلت و زبونی وارد جهنم میشوند. «وَتَرَاهُمْ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا خَاشِعِينَ مِنَ الذُّلِّ يَنظُرُونَ مِن طَرْفٍ خَفِيٍّ وَقَالَ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ الْخَاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ وَأَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَلَا إِنَّ الظَّالِمِينَ فِي عَذَابٍ مُّقِيمٍ (45) وَمَا كَانَ لَهُم مِّنْ أَوْلِيَاء يَنصُرُونَهُم مِّن دُونِ اللَّهِ وَمَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن سَبِيلٍ»(46) اینجا شما ولیِ خدا را رها کردید، آنجا هم دیگر ولی ندارید، اینجا اگر ولی داشتید، آنجا هم ولی دارید. دو سه بار خدای متعال این مفهوم را تکرار فرموده است. اینجا اگر کسی صاحب داشت، قیامت هم صاحب دارد. اینجا کسی صاحب نداشت، قیامت هم بیصاحب است. یک روزی دنبال هوا میرود، یک روزی دنبال هوس میرود، یک روز دنبال این لیدر میرود، یک روز دنبال آدم دیگر میرود، یک روز دنبال این دولت میرود، یک روز دنبال آن دولت میرود. دولت یعنی حاکمیت طاغوت. یک روزی شرقی میشود، یک روزی غربی میشود، صاحب ندارد و بیصاحب است. کسی که این دنیا تحت اشراف ولیّ حق نباشد، آن دنیا هم همینجور است. این دنیایش مثل آن دنیایش است. در بهشت و جهنم هم ما این معنا را داشتیم. بهشت و جهنم هم همین دنیاست. یعنی همین اتفاقی که اینجا میافتد، آنجا هم میافتد. «وَمَا كَانَ لَهُم مِّنْ أَوْلِيَاء يَنصُرُونَهُم مِّن دُونِ اللَّهِ وَمَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن سَبِيلٍ»(46) کسی که خدا گمراهش کند هیچ برنامهای دیگر نیست که بتواند او را نجات بدهد. بنشینیم یک فکری کنیم که مثلاً گوشه جهنم یک لُژنهای تشکیل بدهیم که نجات پیدا کنیم، یک فکری به نظرمان برسد تا کاری کنیم. خدا نکند البته ما جهنمی باشیم ولی اینگونه است دیگر، خیلی ها جهنمی میشوند. میفرماید آنجا تو راه به جایی نمی بری. هیچ برنامهای نمیتوانی داشته باشی. برنامهای برای نجات نداری. هم ولی نداری، هم مسیر نداری، هم برنامه نداری، هم کس و کار نداری. خیلی وحشتناک است.
«اسْتَجِيبُوا لِرَبِّكُم مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ يَوْمٌ لَّا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ مَا لَكُم مِّن مَّلْجَأٍ يَوْمَئِذٍ وَمَا لَكُم مِّن نَّكِيرٍ(47) فَإِنْ أَعْرَضُوا فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظاً»(48) بعد خدای متعال می فرماید «اسْتَجِيبُوا لِرَبِّكُم» اجابت کنید آن چیزی که خدا از شما خواسته را. یعنی اجابتِ پیغمبر و امام و ولیِّ حقِّ او. میفرماید اجابت کنید قبل از اینکه بروید در عالمی که دیگر راه برگشت نداشته باشید، الآن راه برگشت و جبران دارید. «فَإِنْ أَعْرَضُوا فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظاً»(48) بعد خدا با پیغمبرش در همین دنیا صحبت میکند، میفرماید: رسول من تو غُصه چه چیزی را میخوری؟ اینهایی که از تو اعراض کردند و جدا شدند، «فَإِنْ أَعْرَضُوا» یعنی کسانی در این دستگاه و تحت ولایت آمدند و ولیّشان را رها میکنند.
لبه پرتگاه (الحقّ ثقیل)
خیلیها را ما در این دورانِ 30 ساله انقلاب به عین دیدیم، آمدند و بودند خوب هم آمدند و خدمت کردند ولی بعد از یک مدتی پشیمان شدند و اعراض کردند و برگشتند. طرف در انقلاب خوب بوده بعد برگشته است. در انقلاب خوب بوده جنگ هم خوب بوده ولی بعدش برگشته است. جنگ هم خوب بوده فتنه را هم خوب بوده، ولی بعد برگشته. بالاخره این نکته و فتنه اعراض یک مسئله خیلی جدی ای است، این دغدغههای پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله است.
جالب این است که در دوران امام حسن عسکریعلیهالسلام، یعنی پس از نزول قرآن و بعد از پیغمبر خاتمصلیاللهعلیهوآله و ائمه معصومین علیهمالسلام، که هر کدام در شرایط خاص حکومت خلفای بنی امیه و بنی عباس بودند، امتحان های مختلف و همه چیز، مشکلی که پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله دارد، همان مشکل را امام حسن عسکری علیهالسلام هم دارد. ما شیعیان اصلاً انگار بنا نداریم عبرت بگیریم؛ چون دعوا سر شیعیان است. دعوا سر کسانی است که پیرو هستند. دعوا سر کفار نیست. این همه عذابی که شما دارید میبینید برای کسانی است که اعراض میکنند، تا یک جای راه را آمدند ولی بعدش رها کردند. نگاه ما این نباشد که الحمدلله ما هنوز هستیم. من و شما به خدا قسم داریم بر لبه پرتگاه راه میرویم. ممکن است کسی به من بگوید: از کجا میگویی آقا، الآن اوضاع من خوب است. شما فکر خودت باش و قیاس به نفس نکن! اما عزیزان! مبتلا که بشویم، آن موقع معلوم میشود چه کسی ولایتی است. مبتلا نشدهایم.
خیلیها انقلاب را خوب آمدند. جنگ ابتلای سختی بود و نیامدند. موافق بودند؛ اما نیامدند. در شرایط عادی اگر ما پای کار ولایت و اماممان و حق باشیم که فرمود: «الحق ثقیل» اینکه سخت نیست. چه زمانی حق سخت میشود؟ وقتی خدا ادم را میپیچاند. یک کاری میکند که تنها چیزی که میتواند شما را کمک کند تا تصمیم درست بگیری، ایمان عمیق است وگرنه نمیتوانی موفق شوی. در امتحان های مختلف آدم میافتد.
قرآن آیات مکرری نسبت به کسانی که پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله را تنها میگذارند، دارد. در خیلی از جنگها این اتفاقات افتاده است. همه در همان دورانِ کوتاهِ بیست و دو سه ساله نبوت رسول اکرمصلیاللهعلیهوآله. آیات فراوانی در این فضا هست. سوره آل عمران«قُلْ أَطيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْكافِرينَ»(32) «إِنْ تَوَلَّوْا» روی برگرداند. اصلاً انگار یک جریان ثابتی است. یک اصل است. اینطور نیست که بگوییم نه ما هستیم هنوز. خیلیها فکر میکنند هستند، پناه میبریم به خدا، خیلیها فکر میکردند هستند، بعد دچار یک امتحان شدند. امتحان مال و جان و شنیدن حرف. از این و آن خیلی حرف میشنود و دیگر می بُرَد یا مالش به مخاطره می افتد، می بُرَد یا جانش به مخاطره می افتد، می بُرَد. کسی بود که یک روزی در همین هیئت سینه میزد. الآن آن سر دنیاست و شنیدم دینش را هم عوض کرده است. خیلی هم حزب اللهی بود، محاسن و چفیه و خانواده خوب داشت. یعنی آدم یک دهمِ درصد هم احتمال نمیداد. در امتحان و ابتلا اوضاع اینگونه میشود و آدم از راه حق برمیگردد.
مرد عمل باید بود
برای همین اسلام میگوید تو باید ایمانت را عمیق کنی، راسخ کنی در قلب خودت «إِنَّ ذَلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ» (لقمان/17) باید کاری کنی که ایمان، عزم تو را جزم کند؛ نه دانستههای ذهنی تو. بریز دور اینها را. آنقدر افراد بودند که میدانستند حق چیست باطل چیست؛ ولی وقت عمل اشتباه رفتند. وقتی این ایمان راسخ در قلب نشد و ذهنی بود، آدم وقتی حرف میزند و می نویسد هیچ مشکلی ندارد، وقت عمل مشکل پیدا میشود.
چگونه میشود آدم بفهمد ایمان در قلب راسخ است؟ اینکه عزم او جزم باشد برای مجاهده. چگونه میشود کسی عزمش جزم برای مجاهده می شود؟ اینکه در ابتلائات جانی و مالی سربلند بیرون بیاید. معلوم باشد تصمیم او جدّی است. «وَمَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن وَلِيٍّ مِّن بَعْدِهِ» (شوری/44) تویی که اعراض کنی از پیغمبر و امام، اینگونه نیست که خدا بگوید خب او از ولایت اعراض کرده باشد، حالا من یک نیم بند دینش را نگه میدارم تا اعمال گذشتهاش از بین نرود. ما گاهی اوقات زیادی به خدا حسن ظن داریم، نه یک جاهایی باید سوء ظن داشته باشیم به خدا، خدا همهجا رحم نمیکند. طرف هر کاری دوست دارد میکند، میگوید حسن ظن به خدا داشته باش! امام خودت را تنها بگذاری، ولیّ خودت را تنها بگذاری بعد بروی عبادت کنی بعد حسن ظن به خدا داشته باشی که خدا تو را هدایت کند؟ نه خیر! اینجا، خدا هدایت نمیکند. نه هدایت میکند، نه اینکه میگوید خب حالا این ولایت را برنتابیده؛ ولی عبادت که کرده است، نماز و روزه و... را که انجام داده، من حالا به خاطر این یک کاری برایش بکنم! میفرماید نه، می فرماید «وَمَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن وَلِيٍّ مِّن بَعْدِهِ» (شوری/44) اصلاً خودِ من گمراهت میکنم تا دست از ولیّ خودت برداری. «يُضْلِلِ اللَّهُ» خدا تو را گمراه می کند. این خیلی ترسناک است. هر کسی آدم را خراب کند باز ممکن است آدم برگردد. اما خدا میفرماید اگر من تو را خراب کنم نمیتوانی برگردی، من تو را گمراه کنم نمیتوانی برگردی؛ و خدا کسی که از امام و ولیّ خودش که تحت ولایتِ او دارد زندگی میکند، اعراض کند را گمراه میکند. لذا شما در نماز یومیهتان یک سوره را حتماً باید بخوانید و اگر نخوانید در قبرستان مسلمانها هم نباید تو را دفن کنند. هیچ چیز دیگری هم نمیتوانی جایش بگذاری و آن سوره حمد است. می گویی اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ(6) صِرَاطَ الَّذِينَ أَنعَمتَ عَلَيهِمْ غَيرِ المَغضُوبِ عَلَيهِمْ وَلاَ الضَّالِّينَ(7)، خدایا مرا جزو کسانی قرار نده که تو به آنها غضب کنی و گمراهشان کنی. «هَلْ إِلَى مَرَدٍّ مِّن سَبِيلٍ» (شوری/44) می شود برگردیم و یک جوری درستش کنیم؟
حضرت معصومه سلام اللهعلیها، شهید اطاعت
خود حضرت معصومهسلام اللهعلیها شهیدِ همین فضاست. حضرت معصومه سلام اللهعلیها را امام رضا علیهالسلام دعوت کردند به ایران که حضرتشان بیایند، اینهایی که محبِّ اهل بیت هستند را عارفِ به حقِّ اهل بیت و متصل به اهل بیت کنند. وقتی که حضرت معصومهایسلام اللهعلیها که بی نظیر است، یگانه است در آن زمان، حضرت او را دعوت کند با اهل بیت بیایند و خودشان را به امامشان برسانند، دیگر حالا میرسند یا نمیرسند این یک مسئله دیگر است. حضرت معصومه سلام اللهعلیها اجابت میکنند، اهل بیت اجابت میکنند، اهل بیتی که دور حضرت معصومهسلام اللهعلیها جمع هستند. در همین کاروان، علاوه بر حضرت معصومه سلام اللهعلیها، 6 برادرِ ایشان هم به شهادت رسیدند. کسانی که از اهل بیت همراه حضرت معصومه سلام اللهعلیها هستند، وقتی میآیند و حرکت میکنند که خودشان را به امام برسانند، در این مسیر کشته میشوند. در مسیری که پر است از ایرانیهای محبّ امام رضا علیهالسلام. حتی اهل تسنن ایران محبِّ امام رضا علیهالسلام بودند. در نیشابور، همه پر و بال میزدند پای مرکب امام رضاعلیهالسلام. علما و بزرگانشان قلم و کاغذ آوردند که پسر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله آمده، امام آمده، عالم آل محمد صلیاللهعلیهوآله آمده. حضرت وقتی اشتیاق محبّین را میبیند، این کاروان را دعوت میکند که بیایند. ولی نه تنها این کاروان به مقصد نرسیدند؛ که امام رضا علیهالسلام هم به شهادت رسیدند.
صلح؟! کدام صلح؟!
یک اصلی را مثل اینکه مدام فراموش میکنی. قرار است که با امام خودت باشی. زندگی کنی یا نکنی مهم نیست. قرار است با امام خودت باشی. آقای روحانی! اینقدر بالا نرو و پایین بیا و بگو صلح حدیبیه. نگو حضرت امام مثل پیغمبر صلیاللهعلیهوآله همان جوری که شجاعت داشت بجنگد با کفار، شجاعت داشت صلح را هم انتخاب کند. خب این حرف یعنی چه؟ این حرف درست است، غلط نیست؛ ولی الآن موقعیت این است؟ الآن این حرف جا دارد؟ کسی الآن خواسته صلح کند؟ مثل این میماند که شما به پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله بروی در جنگ بدر و خندق بگویی صلح کن.
در جنگ اُحد یک شخصی بود همراه امیرالمؤمنین علیهالسلام و خود پیغمبرصلیاللهعلیهوآله. همه عقب نشینی کردند و فرار کردند پیغمبر صلیاللهعلیهوآله هم زخمی شده بود. محاصره شدند و از پشت کمین خوردند و همه فرار کردند. پیغمبرصلیاللهعلیهوآله داشت به شهادت میرسید، امیرالمؤمنین علیهالسلام هم داشت به شهادت میرسید، این پیرمرد بنده خدا هم که اصحاب پیغمبر صلیاللهعلیهوآله بود داشت به شهادت میرسید. چرا آنجا پیغمبرصلیاللهعلیهوآله حرفی از صلح نزد؟ پیغمبرصلیاللهعلیهوآله نگاهی کرد، دید دهها جای زخم در بدن امیرالمؤمنین علیهالسلام است و امیرالمؤمنین علیهالسلام میخواهند به شهادت برسند. پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نگفت خدایا مرا نجات بده، فرمود خدایا علی علیهالسلام را نجات بده، گفتی کمک میکنم الآن کمک کن. آنموقع که همه لشکر، پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله را تنها گذاشتند و فرار کردند، یک امیرالمؤمنین علیهالسلام است و یکی از صحابه، پیغمبرصلیاللهعلیهوآله حرف از صلح نزد. آنجایی که پیغمبرصلیاللهعلیهوآله از صلح حرف زد، آنجا شجاعت میخواست؟ چه شجاعتی میخواست؟ اصلاً شجاعت یعنی چه؟ اطاعتِ محض از خدا کرد. خدا فرمود صلح حدیبیه برای مکه بود؛ فقط هم برای مکه؛ که شما اگر به مکه حمله کنید، مؤمنینی اینجا هستند که کشته میشوند، الآن حمله نکنید، سال بعد حمله کنید. پیغمبرصلیاللهعلیهوآله گفت چشم. اینجا ایمانِ پیغمبرصلیاللهعلیهوآله را، ولایت و توحیدِ پیغمبرصلیاللهعلیهوآله را میرساند. شجاعت یعنی چه؟ اینجا شجاعت یعنی چه؟ دستورِ خدا به پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله است در یک موقعیت خاص. خب آقای روحانی شما که خودت هزار بار صحبت کردی که مملکت ولیّ فقیه دارد، ولیّ فقیه جای امامِ معصوم است. انقلاب این چنین است. خودِ شما منبری و سخنران هستی، خودتان یکی از فعالین جناح راست ـروحانیون مبارزـ بودید، آخر شما چه می گویید؟ الآن چه کسی گفته است صلح؟ آقا گفته است صلح؟ من که میگویم اصلاً اینگونه نیست؛ اما اینطور که صحبت میکنید، ممکن است عدهای سوءظن پیدا کنند. به طور معمول و منطقی بگویند اینکه پیغمبرصلیاللهعلیهوآله شجاعتِ صلح را داشت یعنی چه؟ یعنی الآن آقا باید شجاعتِ صلح را داشته باشد؟ همین حرف را دیگران زدند، شما که خاطره سیاسیتان خوب است. گفتند آقا باید شجاعتِ سر کشیدنِ جام زهر را داشته باشد.
آخر این حرفها یعنی چه؟ آن هم الآن. یک پاسدار، یک درجهدارِ سپاهی، که تا دلت بخواهد هزار ماشاءالله ما داریم در سپاه از اینها، به شهادت رسیده است. اسرائیل که دیگر آخر قدرتِ استکبار جهانی است، امروز برمیگردد و عذرخواهی می کند که باور کنید ما نمیخواستیم ایشان را بزنیم. سیدحسن نصرالله امروز چه گفت؟ -یعنی می شود روزی مردم به اینجا برسند بگردند مثل سید حسن نصرالله پیدا کنند و رئیس جمهور کنند؟ در آینده را عرض می کنم حالا که ایشان نعمت خوبی هستند انشاءالله.- چقدر قشنگ ایشان صحبت کرد، گفت شما زدید و ما هم زدیم، دو تا خودروی ما را زدید و ما هم دو تا خودروی شما را زدیم، شما با موشک زدید ما هم با موشک زدیم. منتها فرق شما اسرائیلیها با ما این است ـ این حرف خیلی حرفِ معناداری است ـ شما با موشک های دوربُرد زدید، ما آمدیم نزدیک و رو در رو به شما موشک زدیم. چه کسی حالا برده است؟
من که نرفتم آنجا ولی هر که رفته و آمده و سؤال کردم گفته است، قصه ایران و عراق و سوریه فرق میکند با جریان لبنان و جریان فلسطین. در لبنان، رزمندگان خیلی باید لایههای تو در تویی داشته باشند، برای اینکه در نگاه و تیررس اطلاعات صهیونیست نباشند و شناسایی نشوند. چون حزب الله جنگ چریکی میکند، جنگ مرزی و کلاسیک که به این معنا نمیکند. اینها نباید شناسایی بشوند. مگر چقدر هستند؟ یک عده قلیلی هستند. چند روز گذشت از آن عملیات اسرائیل که مجاهدین حزب الله توانستند بلافاصله بزنند و 17 نفر از اینها را به درک واصل کنند؟ از جهت عملیاتی، طرحریزی این عملیات اصلاً یک کارِ نشدنی است. بچههای جبهه در جمعتان هستند، بپرسید. یک عملیات با یک عملیات دیگر چقدر فاصله داشت؟ برای خودمان در دفاع مقدس را عرض میکنم. چندین ماه فاصله داشت. یک عملیات جانداری میخواست انجام بگیرد، کار می بُرد. اطلاعات باید برود شناسایی کند و چه کند و چه نکند. اما اینها بلافاصله عملیات کردند. زمان جنگ، ما میگفتیم موشک جواب موشک. خودرویشان را بزند کلی هم از آنها تلفات بگیرد. منتها آنها با موشکهای دوربرد و اینها با موشکهای نزدیک از روبرو.
وقتی چنین قدرتی موجود است، اینکه امام شجاعت پذیرش صلح را داشت، یعنی چه؟ یعنی شما واقعاً امید دارید که مردم مایل بشوند به انفعال در برابر آمریکا؟ بعید می دانم! چون کوتاهفکرترین عقل سیاسی، کوتاهفکرترین انسان سیاسی میتواند بفهمد این کار یک انتحار است. مذاکره در جهت صلح با آمریکا یک انتحار و خودکشی و نابودی است. هر کسی دو دو تا چهار تای سیاسی را بفهمد، میداند الآن وقت این حرفها نیست، حالا شما بزنید مهم نیست.
حضرت معصومهسلاماللهعلیها، قربانی مسیر جهاد
امام رضاعلیهالسلام حضرت معصومهسلاماللهعلیها را دعوت کرد که تشریف بیاور، آمد و تلفات هم دادند و شهید هم شدند. این یعنی چه؟ امام رضاعلیهالسلام اگر نخواهد این کار را انجام بدهند، خدا میخواهد این کار را انجام بدهد. ببینید شما ارزشتان از معصومه من بیشتر است؟ او معصومه است، او یگانه است، عصمت ایشان را حجت خدا یعنی حضرت رضاعلیهالسلام شاهد و گواه بوده است. به شفاعت حضرت معصومه «تدخل شیعتی بأجمعهم» همه شیعیان حضرت صادقعلیهالسلام ، تا قیامت چقدر می شوند، همهشان را این حضرت میتواند شفاعت کند. ما نداریم امامزادهای اینگونه باشد. به قول حضرت امامره که چقدر زیبا میفرمود این فقیه و عالم، می فرمود: لم یلدم بسته لب، اگرنه بگفتم دخت خدایند این دو نور مطهر. امام میگوید من دیگر چگونه میتوانم وصف کنم وقتی معصوم، کریمه اهل بیت را میگذارد کنار فاطمه اطهرسلاماللهعلیها، کنار حجت الحجج. بعد میفرماید که اگر خدا نگفته بود فرزند ندارد، میگفتم اصلاً او فرزند خداست. یعنی من نمیتوانم وصف کنم چنین مقام و رتبهای را؛ حضرت فاطمه معصومهسلاماللهعلیها را که به این مقام و رتبه عالی رسیده است، در نبودِ امام، جای دو امام پاسخ می دهد. شش ساله است که جای موسی بن جعفر و علی بن موسی الرضاعلیهماالسلام پیچیدهترین مسائل علمی را پاسخ میدهد. این خانم باید به همراه اصحاب موسی بن جعفر راه بیفتد بیاید.
باید بدانیم که موسی بن جعفرعلیهالسلام، از ائمه مبارز و انقلابی و مجاهد هستند. بعد از امام صادقعلیهالسلام گروههای جهادی که حضرت موسی بن جعفرعلیهالسلام سازماندهی کردند و پول و سلاح و امکانات دادند و آنها را به جنگ تحریز کردند، اصلاً در تاریخ زبانزد هستند. هارون الرشید ملعون مجبور شد امام را زندان کند تا بتواند یاران ایشان را کمی کنترل کند. ما تا میگوییم موسی بن جعفرعلیهالسلام زود میرویم سراغ باب الحوائجی حضرت. حضرت موسی بن جعفرعلیهالسلام سه بار بفرماید «فداها ابوها» پدرش فدای این دخترِ شش ساله بشود. خدا میخواهد به آدم چه بگوید؟ به تعبیر مقام معظم رهبریحفظهالله این خانم را خدا میآورد قربانی میکند در این مسیرِ جهادی.
علامه عاملی در بحث شهادت حضرت معصومهسلاماللهعلیها میفرماید: نمیدانم چیست که هنوز خیلیها حرف میزنند و صحبت میکنند این طرف و آن طرف میگویند بله ایشان بیمار شدند و از دنیا رفتند. دلشان برای حضرت رضاعلیهالسلام تنگ شده بود که آمدند. چرا ظلم میکنید به حضرت معصومهسلاماللهعلیها؟ آخر آدم چقدر جاهل باشد؟ کتاب تحلیلیِ ائمه مقام معظم رهبری حفظهالله که یک فقیه و عالم است، یک رجالی و حدیثی است، یک مفسّر و تاریخدان است را بخوانید. «انسانِ 250 ساله» تازه کتاب نیست، این خلاصه سخنرانیهاست. ایشان کتاب ننوشته است. ببینید نگاهش به ائمه معصومینعلیهمالسلام چیست، چه کسی این نگاه تحلیلیِ عمیق را دارد؟ نگاهی که همهاش درست است و هنوز کسی نتوانسته بیاید بگوید این غلط است. ایشان آمد قم، صریحاً بین صدها هزار نفر جمعیت، فرمود حرکت حضرت معصومهسلاماللهعلیها به قم جهادی و انقلابی بود.
طبق مستندات تاریخی، در این مسیر، ایشان را مسموم کردند و به شهادت رساندند. میگویید برادرشان را کشتند و بیمار شدند؟! ما چقدر باید عوام تشریف داشته باشیم؟ آدم در یک کاروان قرار میگیرد، تمام افراد کاروانش را میکُشند، مردانِ غافله را میکُشند، بعد از 15 روز در اثر بیماری از دنیا میرود؟! اصلاً هیچ جای تاریخ نقل نکردهاند که ایشان بیماریای داشته باشد، یا جایی گفته باشند که ایشان پیر بوده و 70ـ80 سال سن داشته یا در زمان حرکت از مدینه بیمار بوده است. خانم 23 سال سنشان است، حرکت کردند از مدینه تا به اینجا رسیدند، هیچ جای تاریخ ذکر نمیشود که ایشان بیماری داشته باشد. در همین 15ـ16 روزی که آمدند قم بیمار شدند در حدّ مرگ؟ پس آن خبرهای دیگری که محدّثین شیعه و علما دارند نقل میکنند که حضرتشان را مسموم کردند و به شهادت رساندند چیست؟ چرا مسموم میکنند و به شهادت میرسانند؟ خدا میخواهد چه کار کند؟ خدا میخواهد بگوید آهای شیخ ـ به من می گوید ـ حضرت معصومهسلاماللهعلیها هم که باشی باید با امامت باشی؛ حتی اگر شده جان بدهی.
منتظری داریم تا منتظری! (طلبه داریم تا طلبه!)
امام میگفت بروید جبهه و منتظری میگفت حرام است بروید جبهه ای طلبه ها! بعد میگفتیم چرا؟ ما که مقلّد امام بودیم؛ اما اصلا قصه هم تقلید نبود، وقتی امام ولیّ فقیه و حاکم شرع -همه فقها هم می دانند- واجب میکند، واجب است. میگفتند که نه طلبهها حرام است که بروند، چون در جنگ یک عدهای میروند و کشته میشوند، طلبهها باید زنده بمانند تا اسلام را در آینده حفظ کنند. کدام اسلام را؟ طلبهای که جبهه نرود میتواند اسلام را حفظ کند؟ اصلاً طلبهای که جبهه برود میتواند اسلام را حفظ کند. طلبهای که انقلابی و مبارز باشد و بگذرد از همه میتواند اسلام را حفظ کند. طلبه اگر یک ذره تعلّق به علم خودش داشته باشد دوزار به درد اسلام نمیخورد، تعلّق به تقوا و زهد و مکاشفاتِ خودش داشته باشد، دوزار به درد اسلام نمیخورد. این حرف را از علما دارم می گویم روی هوا حرف نمی زنم. یک عمر است در حوزه داریم زندگی میکنیم. طلبهای که مجاهد نیست یک جاهایی خالی میکند که هیچ کسی باورش نمیشود. میرود میرود همچین که نگاه میکند کسی نیست، خالی میکند. الآن اسمهایشان جلوی من دارد رژه میرود، لیدرهای حزب اللهی و ارزشی میروند و میروند و خوب هم میروند، اما وقتی میبینند پشتشان هیچ کسی نیست، خالی میکنند. آنقدر از این موارد دیدهایم.
بیا! اصل بر آمدن است
خدا میخواهد بفهماند فاطمه معصومهسلاماللهعلیها را ببینید چقدر از نظر معنوی و علمی ارزش دارد، اصلاً امید ولیّاش است. این را خود ولیّ او و حتی خود فاطمه معصومهسلاماللهعلیها هم میداند که اگر بیاید، کار تمام است ولی میگوید بیا. چرا امام رضاعلیهالسلام به حضرت معصومهسلاماللهعلیها میگوید بیا؟ چون اصل، بر آمدن است، اصل بر همراهیِ با امام است. همین یک درس را از حضرت معصومهسلاماللهعلیها بگیریم، والله برای امامِ زمانمانعلیهالسلام بس است. ما بدانیم که اصل با امام زمانعلیهالسلام بودن است، به خدا امام زمانعلیهالسلام را میآوریم، مجبور هستیم بیاوریم. دیگر نمینشینیم دعا کنیم بلکه میرویم میآوریم. «اَللّهُمَّ اَعِنَّا عَلی تَأدِیَةِ حُقوقِهِ اِلَیْه» خدایا کمکم کن تا حقوقِ او را برگردانم، چه کسی این دعا را میکند؟ کسی که دارد مجاهده و تلاش میکند تا حق امام زمانعلیهالسلام را بگیرد، نه کسی که نشسته و میگوید اللّهم عجّل لولیّک الفرج. تلاش و جهد و مبارزه میکند. خیلیهایی که گفتند اللّهم عجّل لولیّک الفرج، دیدیم که سکوت کردند و رفتند گوشهی خانهشان نشستند. ببینم در این سالها هیچ خبری از اسلام و انقلاب و ولایت و خطر دشمن و انحراف و... نبود؟ امام زمانعلیهالسلام فقط برای یک دورهای بود؟ بعدش چه شد؟ مرخصی رفتند؟ کجا رفتند؟ چه کسی مرخص کرده است اینها را؟
سکوت داریم تا سکوت!
یادم نمیرود سال 71ـ72 یک تشکیلات خیلی معظمی بود به نام حزب الله قم. چند ماهی هم من داخل این مجموعه بودم. برو و بیایی داشتند. اصلاً خیابان صفائیه بعضی وقتها که اینها جلسه داشتند نمیشد تردد کرد چون دفتر در آنجا بود. حزب اللّهیها همه جمع میشدند در آن منزل و سخنرانهای مختلف که همه چیز را به چالش میکشیدند؛ از جمله مباحث اقتصادی و سیاسی و... . در یک مقطعی سرپرست آن مجموعه گفت بنده 30 سال سکوت میکنم. چه کسی گفته میتوانی سکوت کنی؟ ادای امیرالمؤمنینعلیهالسلام را درمیآوری؟ امیرالمؤمنینعلیهالسلام نسبت به حقّ خودش سکوت کرد؛ اما از جامعه خارج نشد. نرفت گوشهی عزلت بنشیند. حاکم جامعه پایش را خطا میگذاشت، میآمد به او تذکر میداد. این کار را نکن و این کار را بکن، همه آنها گفتند لولا علی ...، اگر علی نبود ما هلاک میشدیم. مگر نگفتند؟ ما 2ـ3 ماهی مسئولِ شاخه جوانان این مجموعه شدیم، به ایشان هم عرض کردم که خیلی شخصیت بزرگوار خوبی هم بود. گفتم من به شرطی کار میکنم که 3 ماه روی این جوانان سیاسی، فقط کار دینی بشود چون کسی که اتصالش به خدا درست نباشد، سیاسی شدنِ او مثل تیغ دو دم است، هر کسی میخواهد باشد. آن کسی پای میدان میایستد که در اثر اطاعتِ خدا سیاسی باشد، نه در اثر میل جناحی و جریانی و گروهی و از این بازیها. حالا ما آن موقع بچه بودیم و خیلی متوجه قصههای دیگر نبودیم؛ ولی سر 3 ماه گفت آقا 3 ماه مهلت خواستی بیا مسئولیت این شاخه را قبول کن. گفت شما مسئول شاخه جوانان جنبش حزب الله در سراسر جهان هستید. در خیلی از شهرها نمایندگی داشتند. گفتم خب من اولین سؤالم را بکنم اگر این سؤالم را جواب دادید همکاری میکنم. گفتم شما جنبش حزب الله در جهان هستید، آن وقت دبیر و رئیس این جنبش کیست؟ گفت خب من. گفتم خب آقا چه میشود؟ گفت آقا اگر جان بخواهد، فدا میکنیم برای او. گفتم نمیشود که حزب الله دنیا را دو نفر اداره کنند، هم شما اداره کنی هم آقا. کمی فکر کرد با احتیاط ـچون می دانست ما حساس هستیم ـ ایشان قریب به اجتهاد بود؛ یعنی عالم بود. مجموعه او هم مجموعه سیاسیِ بی سواد مثل خیلی از مجموعههای حزب اللهی امروز نبود. مجموعهای بود که صدها طلبه باسواد درسِ خارجخوان در آن کارهای علمی میکردند و کتابهایی چاپ میکردند. بعضی تشکیلات حزب اللهی الآن اصلا سواد ندارد. اصلاً سوادِ دین ندارد. زود خودش را لوس میکند و میگوید صلح حدیبیه. صلح حدیبیه همان صلح امام حسنعلیهالسلام است. لااقل برو یکبار بخوان. همین کامپیوتر را بزن، امام حسنعلیهالسلام فرمود صلح من همان صلح حدیبیه است. میگوید صلح امام حسنعلیهالسلام نه، آقا گفته نه؛ ولی صلح حدیبیه بله. خب این بی سوادیِ این بچه حزب اللهی را میرساند. ولی آنموقع اینجوری نبود آن تشکیلات همه روحانیهای باسواد و با کمالی بودند که مسائل سیاسی را روی احادیث و روایات دنبال میکردند. گفت ببین آقای فلانی ما میگوییم جنبش جهانی حزب الله درست است؟ گفتم بله. گفت این جنبش جهانی حزب الله جایگاهی دارد که حتی میتواند ولیّ فقیه تعیین کند. گفتم یعنی شما ولیّ خدا را تعیین میکنی؟ گفت نه؛ الآن که آقا هر چه بگوید همان است. گفتم خب اگر این باشد شما الآن شأنتان از ولیّ فقیه خیلی بالاتر است که تشخیص میدهی؟ گفت نه؛ ولی اینجوری است. گفتم خداحافظ. این بزرگوار یکدفعه نمیدانم چه شد که گفت من 30 سال سکوت میکنم. یعنی خودش تشخیص داد. حالا ولیّ فقیه میگوید همه بیایید در میدان، همه کار کنید، بیایید روشنگری کنید و چه کنید و چه نکنید. اما او نمیآید؛ چون خودش تشخیص داده است که سکوت کند.
فرازی از نامه امام حسن عسکریعلیهالسلام
بعضی سیاسی های امروز را دیدهاید که تا یک دورهای می زنند و میکوبند و میروند و میآیند، بعد یک دورهای انگار سوزن به آنها زدی میخوابند، دیگر هیچ موضعی نمیگیرد. نظام و آقا و اینها که دیگر هیچ، پیغمبر را هم میزنند، لال است. چه شده؟ تو خودت آقا هستی؟ خدا حضرت معصومهسلاماللهعلیها را آورد کف میدان که به همه من و شما بگوید علم داری؟ تقوا داری؟ عصمت داری؟ انتصابِ به معصوم داری؟ امام تا حالا به تو 3 بار گفته است فدایت بشوم؟ دختر امام، عمه امام و خواهر امام بودی؟ که ما هیچ کداممان یک قطره از این اقیانوس فضائل کریمه اهل بیت را هم نداریم. خدا او را میکِشد در میدانِ امامش و میکُشد. حضرت معصومهسلاماللهعلیها میآید قربانی میشود. خیلی ها کم میگذارند در همراهیِ با ولیّشان. حضرت معصومهسلاماللهعلیهاحجتی است بر کسانی که کم میگذارند در پیروی و همراهیِ با امامشان. در نامه امام حسن عسکریعلیهالسلام این موضوع دقیقاً آمده است. میفرماید «لَوْلَا مَا یُحِبُّ اللَّهُ مِنْ تَمَامِ النِّعْمَهِ مِنَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ لَمَا رَأَیْتُمْ لِی خَطّاً وَ لَاسَمِعْتُمْ مِنِّی حَرْفاً… »، اگر خدا اتمام نعمت از سوی خود برای شما را دوست نمی داشت، قطعاً نه خطی از من می دیدید و نه حرفی می شنیدید. آقایانِ شیعیانِ حسابیِ پُرمدّعایِ مورد اعتماد و وثوقِ منِ موردِ علاقه خدا، خدا دوستتان داشت. خدا میلش این بود که شما را تحت پرچم ولایت بیاورد. چون این شده است، من برای شما یک خط نامه می نویسم و حجت را تمام می کنم و الّا نامه نمینوشتم « لَمَا رَأَیْتُمْ لِی خَطّاً وَ لَاسَمِعْتُمْ مِنِّی حَرْفاً من بعده»
نکته اینجاست، می فرماید «وإیاکم أن تفرطوا فی جنب الله فتکونوا من الخاسرین» کم نگذارید و تفریط نکنید. به بعضی از شما می گویند تندرو هستید. تندرو و افراطی. جلسه تشکیل دادند که آهای چه خبر شده است در قم که این بنرها روز عاشورا نصب شده است؟ یزید زمان همان استکبار است؟! چه خبر شده است؟ این تندروی ها چیست؟
تندروی کجاست؟ آقا مگر نگفت آمریکا یزید است. مکرر فرموده است یزید زمان آمریکاست. آمریکا کافر حربی است. مصدر و منبع شیطنتِ امروز و ظلمِ امروز و استکبارِ امروز. خب اگر کسی روز عاشورا که روزِ اسکتبارستیزی است آمد یک بنر زد در سطح شهر، حالا یکی نه، صدتا بنر زد در شهر که یزید زمان خودت را بشناس! این میشود افراط؟ نه برادر! کار شما تفریط است. این تعادل است. اعتدال یعنی این که الگوی تو و یارانت باید پیغمبرصلیاللهعلیهوآله و حضرت ابراهیمعلیهالسلام باشد. آنها بغض و نفرتشان را نسبت به طاغوتِ زمانشان ابراز کردند. تو باید از آنها الگو بگیری. مگر پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله و یارانش و دینش امت وسط نیست؟ مگر امت معتدل نیست؟ دستورالعمل امت و دینِ اعتدال این است که نسبت به استکبار، با قوت و قدرت برخورد کنی، نفرتت را ابراز کنی. قم است ها! «ایّاکم أن تفرّطوا» امام حسن عسکریعلیهالسلام میفرماید مواظب باشید کم نگذارید پای امامتان.
این کلام امام حسن عسکریعلیهالسلام در یک نامه است. قبل از این فراز میفرماید: «وأین تذهبون کالانعام على وجوهکم»؟، یعنی کجا دارید می روید؟ کجا دارند می برند شما را مثل الاغها و خرها سرتان را پایین انداختهاید و دارید می روید و بی صاحب زندگی میکنید. این ادامه همان نامه است. تفریط داشتن در همراهیِ با امام، کم گذاشتن، زندگیِ مثل چهارپایان داشتن است. امام الآن میفرماید استکبارستیزی با تمام قوت و قدرت. اگر کم بگذاری مثل چهارپایان زندگی کردهای. هر کسی میخواهی باش. نمیخواهی همراهی کنی، همراهی نکن، اعراض کن. همان آیه سوره شوری که اعراض کن از امام خودت تا خدا پدرت را دربیاورد و به عذاب الیم دچارت کند. چنان گمراهت میکند که دیگر برنگردی؛ اما حق نداری تفریط کنی و کم بگذاری، خیلیها می نشینند تماشا میکنند. بشناسید رفقا! فردا میخواهید رأی بدهید. دم انتخابات مجلس، دم انتخابات ریاست جمهوری، همه میشوند سرباز ولیّ فقیه؛ ولی الآن که باید بعضیها را در میدان ببینی، نمیبینی. الآن بشناس! آن موقع اگر با علم به اینکه کسی کم میگذارد برای ولیِّ خودش، رأی بدهی، دستت بشکند الهی. چرا؟ چون باید هزینه پرداخت کند مملکت امام زمانعلیهالسلام. یک وقت یک کسی نمی شناسد، میگوید خدایا من دیگر انّا لانعلم الّا خیرا من جز خوبی دیگر از این چیزی نمی دانم، تشخیصم این است. اما اگر بدانی این آدمی است که کم میگذارد و بروی رأی بدهی، مسئول هستی. زمان انتخابات هیچ کسی را نمیشود شناخت، این را مطمئن باشید. زمان زندگیِ عادی و در مبارزه و امتحانها میشود آدمها را شناخت. «ایّاکم أن تفرّطوا فی جنبه الله فتکون من الخاسرین» خسارت یعنی چه؟ می گوید اگر کم بگذاری همه سرمایه گذشتهات را از دست میدهی. انقلابی بودی؟ باد هوا میشود. زمان جنگ بودی؟ باد هوا میشود و همه چیز میرود، خسارت برای اینجاست. خسارت یعنی اینکه تو سرمایهات را از دست میدهی یعنی آنهایی هم که خوب بودند و سابقه خوب هم داشتی از بین میرود. آقا فلانی جبهه بوده است، اگر الآن کم بگذارد، آنها از بین رفته است. نامه حضرت عسکریعلیهالسلام است، با استفاده از آیه قرآن. خسارت زده این آدمها هستند. خسارت یعنی کسی که سود نکرده است؟ نه یعنی کسی که سرمایهاش را از دست داده است. بچه بودیم بستنی فروشی میکردیم، آن موقع که بستنی فروش نبودیم. چرخ داشتیم در محل. یک خورده حواسمان میرفت به رفیقها و دوست و آشنا، بالاخره خوب مشتری پیدا نمیکردیم و نصف بستنیهایمان آب میشد تا غروب. بعد که حساب میکردیم میدیدیم ای بابا سود که نکردیم هیچ، سرمایهای هم که داده بودیم صبح زود بستنی خریده بودیم، آن را هم از دست دادهایم و بستنیهایمان هم آب شده است. به این میگویند خسارت؛ یعنی سرمایهام هم از دست میرود.
کم بگذاری، باختهای!
کم بگذارد یعنی چه؟ یعنی الآن آقای تو کجاست؟ اگر نرسی به او، مدام برگردد نگاه کند که بلند شوید بیایید، آن وقت تو هر کار خوبی هم انجام داده باشی، از دست می دهی. خدا رفتگان شما را بیامرزد، ما با پدرمان راه میرفتیم، برگشت روایت برایم خواند و گفت پسر هیچ میدانی نباید اینقدر عقب بمانی که پدر برگردد بگوید پسر بیا برس و نباید جلو بیفتی. روایت را برایم خواند ولی من بچه بودم و حفظ نکردم. گفت نیم قدم باید با پدرت فاصله داشته باشی. هم طراز او هم راه نروی، کمی عقبتر که خیالش راحت باشد. به اندازه اینکه برگردد بگوید پسر با من بیا! اذیت نشود والّا عاق میشوی. شما بگویید «المتقدّم لهم لاحق والمتأخّر عنهم زاهق» تفریط یعنی این. اگر کم بگذاری یعنی این. نه اینکه اصلاً بروی آن طرف خط. کم بگذاری، با همین سرعت و هجمهای که امام تو دارد میرود حرکت نکنی. الآن رفته در قلب اروپا دارد قلب جوانان را تسخیر میکند، تو عقب بمانی و تفریط کنی. « فبعدا وسحقا لمن رغب عن طاعت الله ولم یقبل مواعظ أولیائه» بیچاره و ذلیل و خار میشود. اگر کسی این حرفهای منِ امام حسن عسکری که دارم میزنم، این موعظهای که دارم میکنم را اطاعت نکند. «فقد أمرکم الله بطاعته» شما مأمور هستید که از منِ حسن بن علی امام عسکری اطاعت کنید. بیچاره میشوید اگر این کار را نکنید. «وطاعت رسوله وطاعت أولی الامر، رحم الله ضعفکم وغفلتکم وصبرکم على أمرکم» خدا رحم کند به این ضعف و غفلت شما. جامعهای که دچار ضعف و غفلت بشود ـ گمراهی که دیگر هیچ ـ اگر ما شیعیانِ ولایت دچار ضعف و غفلت بشویم، چه اتفاقی میافتد؟ خدا امامش را میگیرد. امام حسن عسکریعلیهالسلام این نامه را نوشت برای ما ایرانیها. ما دچار ضعف و غفلت شدیم. تازه مایی که همه توقع دارند چون محب هستیم، همراهِ امام باشیم. خدا امام زمانعلیهالسلام را گرفت بعد از امام حسن عسکریعلیهالسلام چون ما دچار ضعف و غفلت شدیم.
عدم غفلت، عدم غفلت، عدم غفلت
نقطه مقابل این چیست؟ قوت و بصیرت و هوشیاری است. الآن مقام معظم رهبری خداوکیلی در این چند سال به غیر از این دو تا اصلاً حرف محوریِ دیگری دارند در توصیههایی که به ما میکنند؟ بیداری، هوشیاری در شناخت دشمن، به موقع عمل کردن، به هنگام زدن، عدم غفلت، عدم غفلت، عدم غفلت. آقا یعنی شما میخواهید بگویید همان عارضهای که در دوران امام حسن عسکریعلیهالسلام بوده الآن ما هم دچار هستیم؟ بله والّا امام زمانعلیهالسلام آمده بود. ما این بیماری را حل نکردیم. ما هنوز دچار ضعف هستیم. قوه و قدرت لازم را در جبهه حق پیدا نکردیم. داریم بازی میکنیم و دچار غفلت هستیم و دیگران به راحتی میآیند سوء استفاده میکنند. بعد میفرماید «وصبّرکم علی امرکم» خدا شما را از این غفلت و ضعف نجات بدهد، ثابت قدم و مقاوم کند شما را بر این ولایتی که معتقد هستید به آن. بایستید پای آن. کم نگذارید. «فما أغر الانسان بربه الکریم ولو فهمت الصم الصلاب بعض ما هو فی هذا الکتاب» اگر صخرهها و سنگها بفهمند من در این چند جمله چه نوشتم برای شما «لتصدعت قلقا وخوفا من خشیت الله ورجوعا إلى طاعت الله» سنگها و صخرهها متلاشی میشوند از خشیت و ترس خدا. من شما را تهدید کردم به خود بیایید. «و رجوعاً إلی طاعت الله اعملوا ماشئتم» حالا بروید هرکاری دلتان میخواهد بکنید، بکنید. میخواهید کم بگذارید برای امامتان، بروید! من که رفتم. « فسیرى الله عملکم ورسوله والمؤمنون ثم تردون إلى عالم الغیب والشهادة فینبئکم بما کنتم تعملون» (توبه/106) خدا یک روزی این اعمال شما را میبیند. پیغمبر این اعمال شما، این کم گذاشتنِ شما را میبیند. «وَ سَتُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهادَه» (توبه/105) می برد آنجا «فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ» (توبه/105) ، اینها بازخواست میشود اگر کم بگذاری بازخواست می شوی. «والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمّد و آله الاجمعین»
خدایا لازم است فاطمه معصومهسلاماللهعلیها اینگونه بیایند، شخصیتی که آنقدر یگانه بود که اگر حضرت ازدواج نکرد، چون کفوی نداشت در سن 22ـ23 سالگی. این حضرت در همراهیِ با امامش بیکم و کاست بیاید جانش را فدا کند، خدایا لازم است؟ اصلاً زندگی یعنی همین. شما فکر کردید دنیا بهشت است که انتظار بهشت دارید، زندگی یعنی همین. نگاه کن این هجرت حضرت حضرت فاطمه معصومهسلاماللهعلیها و شهادت ایشان بزرگترین درس است برای تو نسبت به امام زمانِ خودت. باید همراه باشی. حضرت فاطمه معصومهسلاماللهعلیها هم ضعیف نبود، قوی بود و هم غافل نبود، هوشیار بود.
در بیت النور چه گذشت...؟
حضرت فاطمه معصومهسلاماللهعلیها فردا به شهادت میرسند، خب برای حضرت که خیلی خوب است. امام حسینعلیهالسلام فرمود: «الا ترون ان الحق لا يعمل به و ان الباطل لايتناهي عنه ليرغب المومن في لقاء الله» معلوم است حضرت معصومهسلاماللهعلیها لحظهشماری میکند برود پیش مادرش فاطمهسلاماللهعلیها. در جامعهای که حق اقامه نشود حضرت معصومهسلاماللهعلیها میخواهد بماند چه بکند. کسی از زمزمههای نیمهشب حضرت فاطمه معصومهسلاماللهعلیها در بیت النور خبر ندارد. میگویند حضرت در اینجا عبادت میکرد و شب و روز اشک میریخت. کسی نگفته است به ما حضرت چه میگفت در مناجاتش با خدا؛ اما ما که میدانیم چه میگفت. همان کلماتی را میگفت که مادرش فاطمهسلاماللهعلیها «اللّهم عجّل وفاتی سریعا» من نمیخواهم بمانم. کجا بمانم؟ رفتن حضرت فاطمه معصومهسلاماللهعلیها مظلومانه و غریبانه، برای خود حضرت فاطمه معصومهسلاماللهعلیها بهجت و سرور است. دارد قربانی میشود در راهِ امامش. در این عزیمت چه چیزی از این بالاتر. اما برای امام رضا علیهالسلام امام زمانِ خودش داغ و مصیبت سنگین است. برای برادر داغ و مصیبت است. من نامه نوشتم بیا مثل آن غمی که برای حسین بن علی علیهالسلام کشنده بود. من گفتم زینبم بیا، ربابم بیا، سکینه جان بیا، رقیه بیا. سخت است به خدا سخت است.
در دو کوهه، وقتی عملیاتها تمام میشد دیگر گردانها نیرو نداشتند. چه کار باید بکنند؟ اعزام جدید میشد و نیروی جدید میآمد در پادگان دو کوهه. در همین حسینیه شهید همت که شما میروید. اعزام میشدند. همه از استان تهران و گوشه و کنار میآمدند. در پادگان زین الدین از قم و اراک و گلپایگان و ... فرقی نمیکرد هرجا یک دو کوهه داشت، یعنی یک مقرّی که آنجا تقسیم بشوند. این نیروها میآمدند در مسجد همه تازه نفس و جوان و با نشاط. بعد به فرمانده گردانهایی که شهید نشدند، میگفتند بروید برای خودتان نیرو انتخاب کنید. اینها اول که میآمدند میرفتند گوشه دیوار همینطور نگاه میکردند و گریه میکردند. به آنها میگفتند بروید نیرویتان را بردارید دیگر. فرمانده گردان به معاونش میگفت تو انتخاب کن. من مکرر دیدم که سرش را میانداخت و فرمانده میرفت بیرون. معاون گردان میگفت نه فرمانده گروهان تو انتخاب کن. او به معاونش میگفت. کار میرسید به معاون گروهانها و دستهها تا نیرو انتخاب کنند. چرا؟ چون میداند اینها را باید ببرد، چند روز دیگر خودش بالای بدنشان بایستد. مگر آدم چقدر دل دارد!
قربانت بروم امام رضا علیهالسلام شنیدم خدا شما را آورد کنار بدن خواهر. البته به ما قطعی نگفتند. انشاءالله شما نبودی. فقط گفتند دو بزرگوار آمدند. نقاب به صورت زده بودند. هیچ کس نمیرفت بر این بدن که به آن احترام میکردند، نماز بخواند. باریک الله اشعریّون چقدر با معرفت بودند. شیعیانِ شاگردِ امام صادق علیهالسلام در قم. حتی بزرگان قم را آوردند، هیچ کس نماز نمیخواند. ما بر دخترِ ولیِّ خدا نماز بخوانیم؟! همه به هم نگاه می کنند. چه کسی دفن کند و چه کسی نماز بخواند؟ دیدند دو سوار آمدند، نقاب به صورت. دیگر هیچکس نپرسید شما که هستید؟ اینها آمدند از مرکب پیاده شدند بر بدن عمّه نماز گزاردند و بدن را با احترام دفن کردند. بدنِ دخترِ حجت خداست. ولی من بدنی را سراغ دارم، دختر رسول خداصلیاللهعلیهوآله بود...
نام
پست الکترونیک
* کد امنیتی
* نظر