دوشنبه ۱ دی ۱۳۹۳ - ساعت ۲۳:۵۲

متن سخنرانی شب اول جلسات 28 صفر - مشهد + صوت و تصاویر

حجت الاسلام والمسلمین حاج احمد پناهیان
موضوع بحث: «پیامبر اعظم(ص) اسوه جهاد» - جلسه اول - شنبه 1393/9/29
هیئت محبین اهل بیت (علیهم السلام) - مشهد - حسینیه سادات رضوی

تصاویر شب اول جلسات 28 صفر                       صوت سخنرانی

 

بسم الله الرحمن الرحیم

قَالَ‏ اللَّهُ‏ تَبَارَكَ‏ وَ تَعَالَى:‏ « أَعُوذُ بِاللَّهِ‏ مِنَ‏ الشَّيْطَانِ‏ الرَّجِيم‏ إِنَّا أَرْسَلْناكَ‏ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِيرا»[1]

بزرگترین خسارت ممکن در عالم

محروم شدن از وجود اقدس نبی خاتم، پیامبر رحمت و ملحمت (صلی الله علیه و اله) بزرگترین خسارت ممکن در عالم هستی است. او که «خاتم» النبیین بود؛ یعنی هرچه 124 هزار پیغمبر (علیهم السلام) داشتند، وجود اقدس پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و اله) داشت.

اساسی ترین کار در نظامِ هستی

در عین اینکه این شخصیت، «داعی الی الله» است؛ یعنی دعوت کننده به سمت حاکمیت الهی و قدرت مطلقه حق. هر کسی اگر یک توصیه اخلاقی هم بکند، به معنویت و دین دعوت کرده است؛ اما وقتی شما می گویید «داعیاً الی الله» ـ که وجود اکرم نبی اعظم و ائمه معصومین (علیهم السلام) را شامل می شود ـ یعنی کسی که همه خلائق را به سمت بندگیِ مطلق قدرتِ تامّ و تمام هستی یعنی «الله» جل جلاله هدایت بکند. این اساسی ترین کار در نظام هستی است. اگر همۀ عالم برای این انسان آفریده شده که فرمود: ای انسان «هُوَ الَّذي خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَميعا»؛[2] و همچنین شما را برای آخرت آفریده ام: «أّنَّكَ إِنَّمَا خُلِقتَ‏ لِلَّاخِرَةِ لَا لِلدُّنيَا»؛[3] اگر این چنین است که این دنیا برای آدم آفریده شده و این انسان برای کسب آخرت و کسب آخرت مقام قُرب الی الله و فناء فی الله و اتصال به حضرت حق است، کار پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و اله) اساسی ترین کار نظام هستی است.

چنین کسی می شود «شاهد» و «گواه» بر همه عالم

«انا ارسناک شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً»؛[4] ما تو را مبعوث کردیم که هم شاهد و گواه باشی؛ یعنی همگان تو را ببیند که می شود به خدا رسید، می شود عبد بود. این یک حرف آسمانی نیست، یک حرف عرفانی برای یک عده جماعت خاص نیست. شما برای چه شاهد می گیرید؟ می خواهید یک حقی را ثابت کنید، می گویید یک نفر شاهد بشود؛ او که بیاید، حجت تمام می شود. پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و اله) اولاً شاهد و گواه است؛ کسی است که هم این عالم را مسلّط است، هم آن عالم را مسلّط است؛ هم انسان را خوب می شناسد، هم هستی را خوب می شناسد، هم راه رسیدن به مقصد ـ یعنی خدا ـ را خوب می شناسد، هم خدا را خوب می شناسد؛ هم کسی است که خودش سالک الی الله است و به مقصود رسیده است، هم مربی است: «وَ يُزَكِّيهِمْ‏ وَ يُعَلِّمُهُمُ‏ الْكِتابَ‏ وَ الْحِكْمَة».[5] یک چنین کسی می شود «شاهد»؛ شاهد برای حقانیت حق، شاهد برای درستی دینِ حق، شاهد برای واقعیت داشتنِ دستورات الهی، نه فقط فرضیه بودنِ آنها. عینیت بخشیدن به آنچه که خدای متعال اراده می کند: «شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً».

وجود پیامبر، برای امت «بشارت» بود

وجودِ اقدس پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و اله) «مبشّر» است. البته ما خیلی نمی توانیم مفهوم مبشّر را بفهمیم؛ چون مصیبت زدۀ فقدانِ پیغمبر اکرم هستیم. اما آنهایی که پیغمبر اکرم را می دیدند، وجود پیغمبر بشارت بود، بیان پیغمبر بشارت بود، راهی که پیغمبر اکرم نشان می داد، بشارت بود. دستورات پیغمبر اکرم بشارت بود، سیره و سنت و روش پیغمبر اکرم بشارت بود. یعنی چه؟ یعنی امتی را امید می داد و دلگرم می کرد. شوخی نبود؛ آن زمانی که پیغمبر به پیغمبری مبعوث شد، کسی را نداشت جز امیرالمؤمنین که یک نوجوان بود. مگر در اولین دعوت رسمیِ پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و اله) چند نفر با او بیعت کردند؟ هیچ کسی در خانواده و قوم و عشیره او با او بیعت نکرد و فقط امیرالمؤمنین (علیه السلام) بلند شد؛ که به او هم طعنه می زنند که تو هم شدی یارِ دین؟ تو هم پیغمبرشناس شدی؟!

فرمود: «وَ الدُّنْيَا كَاسِفَةُ النُّورِ ظَاهِرَةُ الْغُرُورِ»[6] پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و اله) در شرایطی مبعوث شد که دنیا تاریکِ تاریک بود، روزنه ای از نور حق در آن نبود. «ظَاهِرَةُ الْغُرُورِ» یعنی مکر و فریب و خدعه و نیرنگ، سکّۀ رایجِ آن زمانه بود حالا ددمنشی و توحّش و دختران را زنده به گور کنند و اینکه قدرت ها زیردستان را ذلیل بکنند، اینکه انسانها را در جهل نگه دارند و استثمار کنند و ... هیچ!

جمهوری اسلامی و رهبر انقلاب؛ بشارت ملتهای آزاده جهان

 شما الآن دارید در چه عصری زندگی می کنید؟ دنیا ظلم و فساد و جنایت است، ظلم و جنایتی هم که در طول تاریخ بی نظیر است. بعد از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و اله) شرایط به اندازه امروز نکبت بار و پلید و سیاه و فاسد نبود، این را مقام معظم رهبری می فرمودند. فرمودند آن فسادی که در روایات گفته است همه جا را فرا می گیرد، برای همین امروز است؛ قبل از فرج است. ولی این دنیا سیاه و تاریکِ محض نیست، یک جمهوری اسلامی و حکومت اسلامی موجب امن و امان و بشارت و مژدۀ آزادگان و امت های دیگر شده است و دیگران را به انقلاب واداشته است. بیداری اسلامی ایجاد کرده است: بحرین و قطیف و لیبی راه افتاده است؛ شمال آفریقا و تونس و مصر؛ فلسطین جان گرفته است؛ لبنان راه افتاده است و جریان حزب الله ـ در جهان اسلام که یک جریان کوچکی است ـ توانسته تمام قدرت ها را مجذوب و مغلوبِ خودش کند و به این قدرت برسد، بالاخره یک بارقه نوری است.

وجود مقام معظم رهبری امروز چقدر برای دنیا بشارت است؟ 165 رأس کشورهای مختلف دنیا ـ آسیایی و اروپایی و آمریکایی و آفریقایی ـ وقتی در اجلاس سران عدم متعهدها به ایران آمدند، به آقا گفتند ما آن گوشه آفریقا اگر با امپریالیسم و استکبار و آمریکا داریم مبارزه می کنیم، تمام امیدمان شما هستید. الآن ما می توانیم بفهمیم بشارت یعنی چه؛ مژده است. یعنی وقتی ایشان از بیداری اسلامی حمایت می کند، بیداری اسلامی در کشورهای مختلف هزار برابر جان می گیرد. هم شیعه و هم سنی ایشان را به عنوان قائد اعظم می شناسند. طبق آماری که منتشر شده است، الآن در دنیا بیش از 170ـ180 میلیون نفر از اهل تسنن جان بر کف رهبر انقلاب هستند.

گویا مولوی عبدالحمید[7]  تهدیدی کرده بوده که اگر در دوره انتخابات آینده چه نشود، ما مثلاً تحریم می کنیم و بیست و چند میلیون آدم هستیم! نه، شما نیستید! اهل تسنن ایران هیچ وقت رهبر انقلاب را رها نمی کنند، بیایند دنبال شما؛ این را سیستان و بلوچستانی ها که همشهری های شما هستند، ثابت کردند. شما چقدر توانستید برای داعش نیرو بفرستید؟ مگر شما ادعا نکردید داعشی ها دارند حقشان را می گیرند؟ چقدر توانستید نیرو بفرستید و چقدر توانستید اهل تسنن را بسیج کنید بر علیه نظام؟ سفر آقا به کردستان و سیستان و بلوچستان نشان داد که شما چقدر جایگاه دارید و این رهبر چقدر جایگاه دارد. یا استان گلستان؛ من به گلستان رفتم، خیلی از شهرهای اهل سنت نشین شان «ارادت همچنان باقی است»! علی رغم اینکه زمینه همچنان برای خیلی از انحرافات وجود دارد؛ که در شیعیان هم وجود دارد. تشیع لندنی الحمدلله(!) در شهرستان ها قوی دارد کار می کند و هیچ کسی هم با آن کاری ندارد! همین الآن در مشهد یک دور بزنید، راحت می توانید هیئتهایی که در این فضاها فکر می کنند را پیدا کنید؛ هیئت های سکولار و هیئت های جدایی از روز و سیاست! اما قدرت کجاست؟ آمریکایی ها و اسرائیلی ها چه اذعان می کنند؟ می گویند قدرت دست این مرد است، وجودش بشارت است، وجودش قوت قلب است، وجودش موجب سکینت است.

ما نمی توانیم آن تاریکی محض را تصور کنیم

حالا پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و اله) در عصری پا به عرصه وجود می گذارند که تاریکی محض است. ما الآن نمی توانیم درک کنیم عصری که پیغمبر اکرم مبعوث شدند، چه عصری بود. مثل این که به ماهی بگویی تشنگی آنقدر سخت است؛ می گوید تشنگی یعنی چه؟! یا مثلاً به یک کور بگویی که روز می شود اینگونه می شود، می گوید روشنایی یعنی چه؟! الآن ما در روشنایی داریم زندگی می کنیم، نمی توانیم درک کنیم قبل از بعثت پیغمبر (صلی الله علیه و اله) چه خبری بوده است.

امیرالمؤمنین (علیه السلام) می تواند درک کند. ایشان در خطبه تشریح می کند: «كَاسِفَةُ النُّورِ»؛ یعنی تاریکیِ محض. «ظَاهِرَةُ الْغُرُورِ»؛ اصلاً روابط انسانی هم حاکم نیست، مکر و خدعه و فریب و نیرنگ و ظلم و قهر و غضب و جهالت و... را که بهتر می دانید. خدای متعال می فرماید پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و اله) «مُبَشِّراً وَ نَذِيراً»، یک چنین شخصی وقتی قیام کرد، شد مبشّر و منذر انسانها. مبشّر، برای همه بشارت است؛ منذر هم همینطور. فرمود: «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ»؛[8] پیغمبر من! تو بیدار کننده هستی، همه جوامع را می توانی بیدار کنی، من این قدرت را به تو دادم، برای هدایتِ همه نوع بشر آمدی و برای اداره همه نوعِ عالم. بعد فرمود البته این را هم بگویم: «إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ»؛[9] هر کسی با انذار تو به خود نمی آید؛ این را ما قبول داریم.

پیامبر اکرم از همه غریب تر است!

پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و اله) چقدر بین ما غریب است؟ خیلی غریب تر از امام حسین و امام رضا(علیهما السلام)! امروز و فردا که دیگر اوج مصائب 28 صفر و شهادت حضرت رسول است، در همین مشهد گفتند حدود 10 میلیون نفر می آیند. غالباً می بینیم دستجات برای امام حسن مجتبی(علیه السلام) عزاداریِ مفصلی می کنند؛ اما کمتر نوحه ای برای رسول خداست. در صورتی که برای رسول خدا، هم امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوحه سرایی کرد هم فاطمه اطهر(علیها السلام). فاطمه اطهر از نوحه سرایی و ضجّه و شیون و ناله دست برنداشت تا به شهادت رسید.

نتیجه خون امام حسین(ع) و اشک مجاهدانه زینب کبری(س) و امام سجاد(ع)

رفقا چند روز پیش اربعین بود، داشتیم راجع به اثر اشکِ حضرت زینب و امام سجاد و اهل بیت(علیهم السلام) در ماجرای کربلا صحبت می کردیم. نتیجه اش این شد که آن راه و اهداف و آرمان عاشورا دوباره احیا بشود، زمینه شد که کمتر از 3 سال بعد در مدینه قیام صورت بگیرد. تا 3 سال بعد توابین بیایند به خونخواهی امام حسین(علیه السلام) حرکت کنند! ببین چه قدرتی است که توانسته امام حسین را بکشد و هیچ کس هم اعتراض نکند؛ هیچ کس اعتراض نکرد! کاروان آل الله اسیر شد، علی بن حسین بن علی (علیهم السلام) اسیر شد و هیچ کسی اعتراض نکرد! در کوفه ای که پر از شیعه بود به زندان رفتند، ولی هیچ کسی اعتراض نکرد! بعد به شام رفتند، هیچ کسی اعتراض نکرد. فقط خودِ حضرت زینب و امام سجاد(علیهما السلام) خطبه می خواندند و روشن گری می کردند و دستگاه حاکم را به چالش می کشیدند، هیچ جریانی در جامعه کار نمی کرد. ضجّه و ناله های زینب کبری و اهل بیت(علیهم السلام) توانست دوباره حرکت حسینی در جامعه ایجاد کند؛ در مدینه قیام بر علیه یزید صورت گرفت! چرا زمان امام حسین اینها قیام نکردند و امام حسین را تنها گذاشتند؟ چون هنوز خون امام حسین (علیه السلام) روی زمین ریخته نشده بود: «لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ‏ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَة».[10]

امروز هم مثل صدر اسلام؛ فتنه تردید

به خدا اگر بعد از انقلاب جنگ نمی شد، اگر خون شهدای ما روی زمین ریخته نمی شد، والله اگر ما صاحب انقلاب بودیم! خون شهدای شما حقانیت این نظام را تثبیت کرد که تکان نمی خورد. خون شهدای شما حقانیت ولایت را ثابت کرد. همین الآن در سایت ها دارید چه می خوانید؟ یکی خاطره می نویسد ـ نمی خواهم از این آدم های حقیر اسم ببرم ـ ولی شما جوانان دارید می بینید که راحت روی سایت هایشان می گذارند که: بله! ما می رفتیم امام را به چالش می کشیدیم و انتقاد می کردیم و به امام حرفمان را می زدیم و امام با ما برخورد می کرد! خیلی راحت دارند به چالش کشیده شدن امام را برای مردم یک امر عادی جلوه می دهند؛ یا شبکه های خارجی و بی بی سی فارسی و ... با هم نواهایشان در داخل، یک جوری به بعضی از اخبار دامن می زنند که بگویند امام مثلاً آن موقع رابطه اش با قطب زاده و بنی صدر خوب بوده! جرأت نمی کردند قبل از این بگویند؛ ولی الآن یک کمی جرأت پیدا کردند که امام زیر سؤال برود. چون اگر اصل امام زیر سؤال رفت و مورد تردید واقع شد، آن موقع پس فردا دیگر از آرمان امام چه کسی می خواهد دفاع کند؟! می گویند بابا خودِ امام هم اینطور بود.

الآن شبکه های خارجی می آیند فیلم می سازند که امام انگلیسی بوده است، برایش مستندات می گذارند. البته این حرف را قبلاً هم می زدند، از همان اول انقلاب تا حالا یک موج خفیفی سر این حرف بود، ولی این فیلم را که ساختند، خیلی از عوام که پای ماهواره هستند اگر بنشینند و نگاه کنند، به امام و انقلاب تردید می کنند. چون با فیلم خیلی از کارها را می توان کرد. تو دو تا عکس می توانی بگذاری که نگاه کن این آقا کنار فلانی نشسته است، بعد روی آن حرف بزن. دیگری می گوید خوب لابد این حرف به این صحنه می خورد، چون تصویر نشان می دهد. دیگر نمی آید بگوید که امام اینجا به قطب زاده چه گفته است یا اینجا چه برخوردی با بنی صدر کرده است؛ اینها دیگر مطرح نمی شود. تردید در جامعه ایجاد می شود.

کار درستی دارند انجام می دهند. برای نابودی جمهوری اسلامی راه درستی را انتخاب کردند! باید تردید نسبت به اصل حاکمیتِ نظام و ایدئولوگ نظام یعنی آن کسی که آمده و این تمدنِ عظیم را تأسیس کرده و این مدل و فرضیۀ جدید را در عالم آورده است، باید نسبت به اصل خودش تردید ایجاد بشود؛ همانطور که نسبت به اصل پیغمبر در آخرالزمانِ پیغمبر تردید ایجاد می شد! در همین چند روز پیش، آمدند کنار بستر رسول خدا. پیغمبر فرمود بروید قلم و کاغذ بیاورید، ولی برگشتند گفتند: «إِنَّ الرَّجُلَ‏ لَيَهْجُر»؛[11] این مرد دارد هزیان می گوید. این حرف ساده ای نیست؛ شما تا الآن می گفتی: «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى»؛[12]‏ این آقا حرف نمی زند، جز آنکه خدا می خواهد می گوید. بعد وقتی که تب بکند و مریض بشود، تو کنار بسترش بگویی «الرَّجُلَ‏ لَيَهْجُر»، تمام می شود دیگر؛ تردید نسبت به پیغمبر اکرم ایجاد شده است.

نتیجه تردید نسبت به پیامبر؛ سربریدن امام حسین...

به پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و اله) احترام می گذارند و یک اشکی هم برایش می ریزند، اما یک تردید ایجاد می کنند. این تردید مقدمه ای می شود که چند روز بعد می گویند: ای فاطمه! پیغمبر اکرم گفته است از ما ارث به کسی نمی رسد. تو چه می گویی؟ فدک چیست؟! تردید را کجا ایجاد کرد؟ بعدش نسبت ناروا و تهمت به پیغمبر اکرم؟ هر چه زهرای مرضیه(علیها السلام) فریاد زد که شما آیه قرآن را دارید منکر می شوید، مردم ایستادند و تماشا کردند و گفتند چه می گوید؟ نکند پیغمبر گفته است ما از خودمان ارث باقی نمی گذاریم! آنها هم با یک ژست حزب اللهی و صحابه پیغمبر و خیلی وجیه المنظر، یک جوری مطرح کردند که مردم تردید کردند. یک شورا تشکیل دادند. هر چه امیرالمؤمنین(علیه السلام) گفت من در این شورا نمی روم، گفتند نه نمی توانی نیایی. امیرالمؤمنین دید نه نمی شود؛ مردم شورا را پذیرفتند و حضرت مجبور شد برود. نتیجه چه شد؟ روز دوشنبه سقیفه و شورا تشکیل شد و نتیجه اش به قول زینب کبری: «بِأَبِي مَنْ أَضْحَى عَسْكَرُهُ فِي يَوْمِ الْإِثْنَيْنِ نَهْباً»؛[13] از تردید نسبت به پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و اله) شروع شد؛ اما در آخر به سر بریدنِ پیغمبرِ زمان ـ یعنی حسین بن علی(علیهما السلام) ـ تمام شد. کاری ندارد جامعه را به چنین قهقرایی کشاندن. سرازیری که کاری ندارد. سربالایی را باید هُل بدهی و یک زحمتی دارد؛ ولی سرازیری را خلاص کن، خودش می رود.

شاهکار پیامبر اکرم؛ این تحول عظیم در 23 سال!

پیغمبر اکرم جامعه اش چه جامعه ای بود؟ «وَ الدُّنْيَا كَاسِفَةُ النُّورِ ظَاهِرَةُ الْغُرُورِ»[14] تاریکیِ محض مکر و فریب و نیرنگ، آن وقت این جامعه را به کجا رساند؟ این جامعه را به جایی رساند که خدا می فرماید: «إِنَّا أَرْسَلْناكَ‏ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً»؛[15] تو هم شاهد و گواه هستی برای این امت؛ هم بشیر هستی و روحیه و انرژی و قدرت می دهی به جامعه و آن را حرکت می دهی؛ هم انذار می دهی، فرمود: «إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ»؛[16] همین خدایی که می فرماید تو جامعه را بیدار می کنی، فرمود: پیغمبر! البته به تو بگویم که این است و جز این نیست که تو فقط کسانی را می توانی با نورِ وجود خودت در جامعه بیدار کنی که قلبشان نورانی به نور ایمان است؛ یعنی تابع امر خدا و ولایت هستند. الآن یک نفر بیاید حدیث پیغمبر را برای من بخواند، شاید خیلی تحولی در من ایجاد نشود؛ اما یک زمانی بچه های زمان جنگ، آن جوانها و نوجوانان، وقتی یک روایت برایشان می خواندی، او تمام عمر با این روایت درگیر بود و تا صددرصد عملیاتی اش نمی کرد، رها نمی کرد. همین که می شنید یک چیز مستحبی را پیغمبر گفته است، یک چیزی را پیغمبر گفته است واجب یا حرام است، تمام تلاشش را می کرد که حتماً آن را در زندگی اش پیاده کند و اگر نمی کرد، دست بردار نبود. «إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ»؛ هر کسی با پیغمبر هدایت نمی شود. خوب، «من التبع الذکر» ها کجا هستند؟ ببین پیغمبر جامعه را چه کار کرده است! جامعه را به جایی رسانده است که تعداد زیادی «من التبع الذکر» دارد. از کجا می گویید؟ از اینجا می گویم که پیغمبر «هشتاد» جنگ کرد! خوب آقا، خودِ پیغمبر جنگید؛ به دیگران چه ربطی دارد؟ عزیزم! پیغمبر که به تنهایی مأمور به جنگ نمی شد، باید اصحاب و انصاری داشته باشد در بدر و احد و خندق و احزاب: «فإِنَّ‏ الْجِهَادَ بَابٌ‏ مِنْ‏ أَبْوَابِ‏ الْجَنَّةِ فَتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّةِ أَوْلِيَائِه‏»؛[17] پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و اله) جامعه را از آن جامعۀ کورِ سیاهِ جاهلِ مکر و فریب، رسانده است به جامعه ای که از آن اولیاء الله می آیند بیرون، هشتاد جنگِ پیغمبر اکرم را همراهی می کنند و صدها شهید می دهد رسول خدا.

آیات قرآن را ببینید، این آیات برای چه زمانی است و کجاست؟ می فرماید: « يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَجيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْييكُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصيبَنَّ الَّذينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقاب‏»؛[18] می فرماید اگر از پیغمبر اکرم اطاعت کنی، قلب تو احیا می شود. خوب این حرف را کجا می شود زد؟! در جامعه ای باید این حرف را زد که بفهمد «قلبِ زنده» یعنی چه!

گاهی «حرف» دیگر اثر ندارد...

من چند سال با جماعتی کار می کردم که هر چه حرف می زدی همینطور به در و دیوار نگاه می کردند و تکان هم نمی خوردند! غیر ایرانی هم بودند، از 40ـ50 کشور. آخر به فرمانده گردانمان آقای سید سجاد هاشمیان گفتم: فلانی! فایده ای ندارد! یک سال و نیم است من دارم راجع به نماز و جماعت و توسل و زیارت امام حسین حرف می زنم، اینها هم مثلاً شیعه شده اند ـ بعضی مسلمان نبودند که مسلمان شده بودند، یک سری هم شیعه نبودند که شیعه شده بودند و به قول معروف مستصبر بودند ـ ولی آدم هر چه حرف می زند، انگار دارد می خورد به سنگ. با حرف نمی شود با اینها تعامل کرد، گفت چه کار می خواهی کنی؟ گفتم قلب اینها باید تگان بخورد؛ کاری که به نظر امام حسین رسید. امام حسین هر چه با اینها حرف زد، همینطور حسین بن علی (علیهما السلام) را نگاه می کردند! امام حسن مجتبی (علیه السلام) هر چه با اینها حرف زد، همینطور نگاه می کردند. امام حسین رفت سراغ قلب های اینها. گفت مشکل من با اینها مفاهمه نیست، اینها حرف مرا ظاهراً می فهمند، اما هیچ اتفاقی در دلشان نمی افتد. یک سری انسانهای سرد و سخت و دل مُرده و سنگدل هستند، امام حسین دید برای هدایت جامعه باید قلبهای اینها را تکان بدهد. چگونه می خواهی دلهای اینها را تکان بدهی؟

حنجر علی اصغر و پیکر قطعه قطعۀ علی اکبر؛ هزینه بیداری جامعه...

حضرت خوب بلد است؛ آمد در خیمه و فرمود علی اصغرم را بدهید تا با او وداع کنم. اینها آب را بسته اند؛ اگر می خواستند آب بدهند، از صبح آب می دادند. علی اصغر را در دستش گرفت، آمد مقابل لشگر، عمامه پیغمبر را بر سر گذاشت و زره را از تن بیرون آورد و با لباس رداء آمد، قنداقه را روی دست گرفت: «اِن لَم تَرحَمُونِی فَرحَمُوا هَذَا الطِّفلَ»؛[19] آقا اینگونه دلشان بسوزد؟ نه اینها دلشان نمی سوزد. اینها اگر دلشان می سوخت، اصلاً آب را نمی بستند. پس برای چه قنداقه را دستش گرفت؟ اتفاق بعدی ای که قرار است بیفتد، وقتی حرمله زد به گلوی علی اصغر و سر از بدن جدا شد، خونِ علی اصغر وقتی زمین ریخت، اینجا لشگر تکان خورد. بیچاره عمرسعد نفهمید دارد چه کار می کند، دارد حسین را کمک می کند؛ خودش را در قعر دوزخ می برد و حسین بن علی(علیهما السلام) را تا قیامِ قیامت با یک قنداقۀ علی اصغرش زنده نگه می دارد. شما چرا برای علی اصغر گریه می کنید؟ چون خون علی اصغر تا قیامت «لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ‏ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَة».[20] خونِ بچه های دیگر پس چه؟ بچه های دیگر که الان در سوریه و عراق و... کشته می شوند؟ بله، آنها هم مظلوم هستند؛ ولی هر مظلومی که علی اصغر نمی شود. علی اصغر اگر در عالم می ماند، می دانی چه می شد؟!

یا وقتی علی اکبر امام حسین روی زمین دارد دست و پا می زند و می گوید: «ابتا، علیک منّی السّلام»، بابا می رسد بالای سر او می بیند: «قطعوه بالسِّیوف ارباً ارباً»؛ این خون که از روزنه های زره علی اکبر مثل چشمه روی زمین می ریزند، قلبهای عالم را تکان می دهد. تعجب می کنی که 20 میلیون نفر بلند شوند بروند کربلا؟ 200 میلیون هم برود کاری نکرده است، دیگر در عالم مثل علی اکبر نخواهد آمد. چرا؟ چون فرمود «اشبه الناس خَلقاً خُلقاً و منطقاً برسول الله.» وقتی به میدان می رفت، نگاه می کرد و اشک می ریخت که «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى‏ آدَمَ‏ وَ نُوحا»؛[21] می گفت من علی اکبر نمی بینم، انبیاء را دارم می بینم که پا به میدان گذارده اند؛ آل ابراهیم، ذریة ابراهیم، یکی از دیگری برتر. هیچ کس نمی داند اگر علی اکبر می ماند، عالم چه می شد. بعد علی خودش را برد برای قربانی کردن، حسین! آیا ارزش دارد؟ راه دیگری ندارم! حرف علی  در قلب ها اثر نمی کند، اما خونش اثر می کند! تمام هستی را تا قیامِ قیامت بگرد، والله قسم اگر یک برادر مثل عباس پیدا کنی: «نافِذَ البَصِیرَة صُلبَ الاِیمَان»؛ در برادری کردن بی نظیر و بی بدیل بود؛ در وفاداری بی نظیر و بی بدیل بود. چنان با عمود آهن به زمین اصابت کند که خونش کربلا را بردارد... این، قلبها را بیدار می کند. آن گریة تو، اثر خونِ عباس است.

اگر خون امام حسین(ع) نبود، هیچ قلبی آباد نبود

1400 سال موجِ خونِ حسین دارد می رود و دلها را آباد می کند، سدها را می شکند، دیوارهای نکبت و کدورت را ویران و خراب می کند. نفس های ما چقدر در روضۀ حسین لِه شده و دلمان آباد شده است؟ حسین همه ما را خدایی کرده است؛ والله اگر حسین نبود، الآن اینجا، کنار بدنِ مسمومِ علی بن موسی الرضا، چند قدمیِ این پیکر مطهر، دور همدیگر ننشسته بودیم. ما وارثان نهضت حسین هستیم؛ و الّا اگر نبود حسین، و خون حسین، و قیام اباعبدالله الحسین ،به خدا قسم هیچ قلبی آباد نبود.

کربلا را مدیون امام حسن(ع) هستیم

امام حسن (علیه السلام) را ندیدی؟ خنجر زهرآگین به پایش زدند، خیمه اش را غارت کردند و به او گفتند «يَا مُذِلَّ الْمُؤْمِنِينَ»![22] چه کسانی این حرف را زدند؟ شیعیان و محبین و دوستان و سربازان و بسیجیان حضرت این حرف را به حضرت زدند! امام حسن مجتبی (علیه السلام) دید نمی شود با اینها اسلام را کمک کرد. گفت حسین جان! کار کارِ تو است: «لَا يَوْمَ‏ كَيَوْمِكَ‏ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّه‏»؛[23] حسن بن علی خودش را قربانی کرد تا حسین را حفظ کند. امام حسین کنار بدن برادر گریه می کرد که غارت زده به کسی نمی گویند که مال از دست داده باشد، غارت زده منِ حسین هستم که چون تو امام و برادری را از دست بدهم. یعنی بی چیز شدم و همه هستی ام از بین رفت، بعد امام حسن مجتبی اشک هایش را پاک کرد و گفت حسین جان، تو گریه نکن، «لَا يَوْمَ‏ كَيَوْمِكَ‏ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّه». فقط حسین جان! اگر بدن من تیرباران شد، یک وقت کسی دست به شمشیر نَبرَد؛ چون تو باید بمانی. شمشیر بردن و جنگیدن همانا، عایشه کشته شدن توسط نیروهای معاویه همان و بعد به خونخواهی ام المؤمنین، توی حسین بن علی کشته شدن همان. بعد دیگر چه کسی می خواهد تا قیامت دلها را بیدار کند؟

همه چیز به «صبر» مادرمان فاطمه بر می گردد

یا امام حسن! ما کربلای امام حسین را مدیون شما هستیم. اگر شما نبودی، امام حسین و کربلایی نبود که ما بیدار بشویم. و البته هر دو امام حسن و هم امام حسین ـ قربان شان بروم ـ تا به آنها بگویی ما مدیون شما هستیم، می گویند نه! ما هر چه داریم، مدیون مادرمان فاطمه (علیها السلام) هستیم. چرا؟ بگذارید یک روایت را برایتان بگویم که خیلی روایت عجیبی است و من هم تا به حال نشنیده بودم. محمد بن حنفیه می جنگید، پسر امیرالمؤمنین بود و می جنگید. یک جا امیرالمؤمنین یک مأموریت خیلی سخت به او داد، رفت و نتوانست انجام بدهد. ترس دلش را گرفت و برگشت. امیرالمؤمنین (علیه السلام) شمشیر را گرفت و به حسن بن علی داد و گفت تو برو بابا. امام حسن رفت و پیروز از میدان و عرصه برگشت. سؤال کردند: چه شد که محمد بن حنفیه رفت و برگشت، اما حسن بن علی پیروز شد؟ امیرالمؤمنین (علیها السلام) فرمود: آخر حسن بن علی فرزند پیغمبر است؛ ولی محمد فرزند من است. حسن از ناحیه فاطمه اطهر، پاره تنِ پیغمبر و خاتم الانبیا است؛ که: «نَصَرَهُ‏ بِالرُّعْبِ‏»؛[24] اما محمدبن حنفیه فقط نسبتش با من است. با اینکه هر دو بچه من هستند، اما او که مادرش فاطمه نیست!

 اباالفضل هم یگانه و بی نظیر بود؛ چون با اینکه مادرش فاطمه نبود، ولی قوت قلب حسین شد. چه می خواهی بگویی؟ ما همه مدیون فاطمه اطهر هستیم. چرا؟

فاطمه اطهر (علیها السلام) می توانست همه چیز را برهم بزند، قدرت داشت. می توانست صبر نکند و می توانست کاری کند که اصلاً عرصه به کربلا نرسد، می توانست آنهایی که پشتِ در آمدند، یک نفرین کند و عالم را عذاب بردارد و همۀ قائله ختم بشود. زهرای اطهر نگاه می کرد، هیچ کس نبود که مقابل نگاه او دوام بیاورد؛ ولی شب عروسی اش فرموده بود فاطمه جان! تو را می زنند، چه کار می کنی؟ علی جان! تو چه کار می کنی؟ هر دو، هم امیرالمؤمنین و هم صدیقه اطهر (علیهما السلام) گریه کردند. کسی می تواند زهرای مرضیه را بزند و پهلویش را بشکند و پهلویش را سقط کند و به صورتش بزند؟! علی و فاطمه اطهر گریه می کردند، پرده عصمت الله دریده شود؟! مگر ممکن است؟ پیغمبر فرمود جبرائیل خبر آورده است این کار را می کنند، شما چه می کنید؟ هر دو گفتند آقا هر چه شما بگویید. پیغمبر فرمود خدا فرموده باید صبر کنید. پس این از صبر حضرت زهرا (علیها السلام) است که به یک هفته نمی رسد، می آیند دم خانه آتش جمع می کنند. صبر فاطمۀ اطهر همه ماجراست، بین در و دیوار لطمه خورد، اما فقط حرف می زد که مردم! «أَنَسِیتُم قَولَ رَسُولِ لله یَومَ غَدِیرِ خّم؟»[25] یادتان رفته است که پیغمبر روز غدیر خم چه فرمود؟ حرف می زنی فاطمه جان؟ اثر ندارد؛ اینها حسین می خواهند تا دلشان تکان بخورد. خودش فرمود قلبهای شما قسی شده است، پس باید جامعه را نگه دارد تا وقتِ حسین؛ چگونه؟ باید صبر کند، در کوچه هم برود، مغیره هم بیاید. فاطمه زیر دست و پای مردم له می شود، لذا اگر به فاطمۀ اطهر بگویی این بیداریمان را ما مدیون شما هستیم، چون ما بیدار شده های کربلای حسین تو هستیم؛ او هم از حسن بن علی، او هم از صبر شما و صبر امیرالمؤمنین بود؛ فاطمه اطهر می فرماید: نه! اگر به من بود که کن فیکون می کردم؛ پیغمبر فرمود فاطمه جان صبر کن؛ علی فرمود فاطمه جان صبر کن. علی علیه السلام هم می گوید مدیون رسول خدا هستیم.

پیامبر جامعه را رسانده است به «عشق خدا»!

چه می خواستی بگویی؟ می خواستم بگویم پیغمبر اکرم یک جامعه ای درست کرد که این جامعه رسید به اوج قله؛ از پستی و دنائت و رذالت، رساند به یک جایی که خدا وقتی می خواهد با این امت حرف بزند، می گوید پیغمبرم! به مردم بگو: «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني‏ يُحْبِبْكُمُ‏ اللَّهُ»؛[26] اگر شما خدا را دوست دارید، بیاید ولایت مدار باشید. یعنی ببین! پیغمبر جامعه را به یک جایی رسانده است که عاشق خدا می شود! همین الآن در جمع ما یک نفر بیاید بگردد و یک سِنسور دستش باشد و دلهای ما را اندازه گیری کند، به هر کداممان برسد، دو دقیقه صبر کند و قلبمان را اندازه گیری کند، ببیند داخلش چقدر عشق به خداست. خدا می خواهد با امت پیغمبر حرف بزند، می فرماید: اگر بیایی پیغمبرت را اطاعت کنی، قلبت احیا می شود؛ یعنی چه؟ یعنی اینها برایشان احیای قلب خیلی مهم است.

عاشق امام زمان(عج) یا عاشق «مدیریت» امام زمان؟

الآن خیلی از هیئتی های ما با امام حسین (علیه السلام) و دستگاه روضه و اشک و اِنابه یک زندگی و صفایی می کنند و حاجتشان را می گیرند و عزاداریشان را می کنند و ثوابی می برند و یا علی! این که کسی اهتمام داشته باشد در جامعه برای اینکه همه عرصه های اجتماعی را یک جوری برای حکومت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) آماده کند، اینطور نیست. چون در حکومت امام زمان قلب ها احیا می شود؛ عقلها رشد می کند و همه عبد و بنده می شوند؛ تحت مدیریتِ امام زمان. چه کسی الآن در جامعه دارد این کار را می کند؟ که مردم را تشنۀ مدیریت امام زمان کند، نه تشنه ظلم ستیزی امام زمان فقط، آن هم فقط کسانی که در ظلم هستند، بیشتر می گویند یا صاحب الزمان. ما هم گوشه و آخر جلسه، برای قشنگی جلسه مان، چهار تا «یابن الحسن» می گوییم و یک دعای ندبه هم آیا هفته ای بخوانیم یا نه!

شما به من بگویید در دبیرستان و دبستان و دانشگاه و حوزه علمیه، الآن کسی دارد به صورت عملیاتی و قلبی و فکری و انگیزشی، برای آماده کردن جامعه جهانی نسبت به حاکمیتِ امام زمان که نتیجه حاکمیت امام زمان بشود احیای قلوب، کسی الآن دارد واحدی را پاس می کند؟! بگویید من الآن بروم در آن کلاس بنشینم! خیلی از این کلاس های مهدویت هم؛ من خودم در دانشگاه پزشکی تهران تدریس کردم، یک سال به صورت هفتگی می رفتم و می گفتند آقا این کلاس شماست و باید مهدویت تدریس کنی. مگر چه می گفتیم؟ اسمش مهدویت است، حداکثر مثلاً راجع به این که انتظار چیست، چرا عمر حضرت اینگونه است، جواب شبهه ها نسبت به مهدویت و از این چیزهاست. علوم پیرامونی امام زمان را بیشتر بررسی می کنیم؛ ولی نمی رویم به داد جامعه برسیم و بگوییم تو برای چه... یا بگوییم من دارم این کار را انجام می دهم که  100 نفر، 1000 نفر در این منطقه و در این شهر تشنه مدیریت امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) بشوند! اصلاً کسی نمی داند وقتی امام زمان بیاید، چگونه مدیریت می کند؟ اصلاً امام زمان بیاید، مگر قرار است چه کار کند؟ اصلاً مگر ما باید کاری کنیم تا امام زمان بیاید؟

آخر آرزوی ما کجاست؟ جامعه پیامبر کجا بود؟!

ولی پیغمبر اکرم جامعه آن روز را فقط در عرض 23 سال ـ 40 سالگی تا 63 سالگی ـ به جایی رساند که مطالبه جوانان جامعۀ آن روز، عشق خدا بود. خواسته و میل ملت آن روز احیای قلوب بود. ناراحت بود از قساوت قلب، خدا آیه می آورد. ببینید، این آیۀ قرآن است و قرآن برای زمان پیغمبر است و زمان پیغمبر یعنی چه؟ چند سال از آن جامعه سیاه گذشته است؟ اگر کسی اهل اطاعت خدا و رسول شد: «وَ مَنْ‏ يُطِعِ‏ اللَّهَ‏ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفيقا».[27] الآن اگر به خیلی از ماها بگویند اگر این کار را بکنی، با صلحاء و صدقین و انبیا همنشین هستی، می گوییم عجب کار خوبی است! اما بعد از دو دقیقه، اصلاً یادمان می رود؛ چون مطالبه ما این نیست. نهایتش می گوییم بابا تو را به خدا رهایمان کن! همین که جهنم نرویم بس است، حالا همنشینی با انبیا و صدیقین...؟! اصلاً میل درونی من نیست، فیلم هم بازی نمی کنیم؛ واقعاً نیست. ما نمی بینیم. تمام خواهش های یک جوان را بررسی می کنی، می بینی می گوید من یک ازدواج خوب داشته باشم، یک خانم و زندگی و درآمد خوب داشته باشم، یک پست اجتماعی خوب داشته باشم و نماز و روزه هم انجام بدهم و مکه و کربلایم هم بروم، همین! بیشتر از این مگر قرار است چه باشد؟!

خوب همین دیگر! ببین تو کجا هستی؟ ببین آخر میل توکجاست؟ اما پیغمبر جامعه ای درست کرده است که میل جوانان جامعه اش این است. می فرماید اگر بیایید تحت ولایت پیغمبر قرار بگیرید، بهترین رفیق ها را پیدا می کنید، با انبیا و صدیقین رفیق می شوید. «فی مَقعَدِ صدقٍ عِندَ ملیکٍ مُقتَدِر»،[28] من الآن بخواهم این آیه را ترجمه کنم، یک منبر یک ساعته فقط راجع به این یک آیه باید حرف بزنم تا بتوانیم متوجه بشویم «فی مقعد صدق» و «ملیک مقتدر» یعنی چه! اما خدای متعال بدون تفسیر و شرح این آیه را برای پیغمبر نازل می کند؛ تا او برای ملتش و جوانهایش که می روند جنگ بخواند و آنها هم می فهمند! چون طالبش هستند، چون همۀ عشق و آرزوی آنها در زندگی این است که به خودِ خدا برسند نه حتی به بهشت او. «لكِنِ‏ الرَّسُولُ‏ وَ الَّذينَ‏ آمَنُوا مَعَهُ‏ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ وَ أُولئِكَ لَهُمُ الْخَيْراتُ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»[29] اینها چه کسانی هستند؟ قرآن دارد می گوید همه خیرها برای این جوانانی است که با پیغمبر هستند، قرآن دارد می گوید رستگاران حقیقی کسانی هستند که دور پیغمبر هستند؛ این نصّ قرآن است و تفسیر نیست. چه کسی اینها را رسانده است به اینجا؟ مگر این جامعه پر از مکر و فریب و نیرنگ نبوده است؟ مگر جهالت کور نبوده است؟ مگر دخترهای خودشان را زنده به گور نمی کردند با دست خودشان؟ چه کسی این جامعه را رسانده است به اینجا؟ پیغمبر!

این پیامبر از دنیا می رود...

«إِنَ‏ اللَّهَ‏ اشْتَرى‏ مِنَ‏ الْمُؤْمِنينَ‏ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ»[30] این آیه برای زمان پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و اله) است. می گوید خدا مشتری جان و مال اینهاست، اینقدر اینها دوران پیغمبر اکرم رشد کردند که خدا شده است مشتری جان و مال اینها. اینکه تعارف نیست! مگر دروازه های شهادت باز نبود؟ چرا الآن تبدیل شده است به معبر؟ جامعه هر چه از تربیت نبوی فاصله بگیرد، هر چه از سیره و سنت پیغمبر فاصله بگیرد، باب جهاد و شهادت در آن محدود و محدودتر می شود. همۀ این آیات جهاد و شهادت برای زمان پیغمبر اکرم است، ببینید پیغمبر اکرم جامعه را به کجا رسانده است! حالا پیغمبر اکرم از این دنیا برود، چه خسارت و اتفاقی است؟!

امام به خاطر دوستان خائن طلب مرگ کرد

11 میلیون جمعیت، سه شبانه روز آمدند پای تابوت حضرت امام در مصلی تهران، 11 میلیون در تشییع جنازه امام شرکت کردند، دو بار این بدن از تابوت آمد بیرون، تازه اینها حلقه حلقه با کانتینر بسته بودند. مردم عادی نمی توانستند بدن امام را بگیرند، همان افراد نزدیک بودند و دو بار کفن امام پاره شد! وقتی امام در بحث قطعنامه گفت من جام زهر نوشیدم، چند نفر در منطقه مردند و دِق کردند. امامِ ما طلبِ مرگ کرده است؟ نامه امام را ببینید، می گوید من از خدا طلب مرگ می کنم. در بحث منتظری و نامه 6/1/1368 می فرماید من از خدا طلب مرگ می کنم، به خاطر دوستان این چنینی ای که دارم.[31]

جوانها که خیلی در این جریانات نبودند و آنهایی هم که می دانند و خبر دارند، می دانند چه خبر بود. داشتیم می ترکیدیم و نابود می شدیم. من رسیدم دم مسجد ولیعصر چهار راه سیروس ـ من معمولاً در سه دهه در محرم و صفر و فاطمیه، هر روز بعد از درس و مباحثه، می رفتم تهران، آخر منبر هیئت می رسیدم. بعد از عزاداری و سینه زنی هم سوار ماشین می شدم و برمی گشتم قم؛ خدا شاهد است یک دانه از کلاسهایم نه غیبت می شد، نه در درس ضعیف می شدیم؛ چون تمام شب تا صبح را مجبور بودیم در عوض این دو ساعتی که رفتیم تهران، مطالعه و پیش مطالعه کنیم، مباحثه قوی کنیم تا بتوانیم جبران کنیم؛ و الّا اگر از 18 پایین تر می گرفتیم، از مدرسه اخراجمان می کردند ـ آن موقع بچه ها دست به دست یک کاغذی را به من دادند؛ یک نامۀ چند خطی. خدا شاهد است نتوانستم از در مسجد بروم داخل، من جوان 14 ـ 15 ساله بودم. این نامه چه زمانی آمد بیرون؟ وقتی لانه جاسوسیِ دوم [بیت آقای منتظری] تسخیر شد، وقتی بیت جاسوسی تعطیل شد آن موقع تازه نامه 6/1/1368 امام به صورت رسمی و علنی منتشر شد. من بعد از اینکه این نامه را دیدم، دیگر حتی نتوانستم بمانم درس بخوانم و هیئت بروم. رفتم اعزام گرفتم و رفتم جنگ؛ چون نمی شود در این جامعه زندگی کرد. جامعه ای که امامش می گوید خدا مرگم بدهد. بعد، رسول خدا برگردد بگوید «شَیَّبَتنی سورَةُ هود»؛ سوره هود مرا پیر کرد. امام چند تا از دوستانش خیانت کردند که اینگونه پیر و شکسته شد و از خدا طلب مرگ کرد؛ اما پیغمبر اکرم آنهایی که به این قله رسانده بود، که بعضی ها از این آیه ها را برایتان گفتم، اینها دانه دانه برگشتند و منحرف شدند.

همان جامعه پیامبر را پیر کردند...

غیر از آنهایی که شهید شدند، آنهایی که ماندند، دانه دانه راهشان را برگرداندند. تربیت یافته های پیغمبر، دانه دانه از مسیرشان برگشتند. وقتی اینها بصیرت داشتند، برگشتند؛ وقتی برگشتند، پیغمبر اکرم را مدام پیر و ناتوان کردند و زجر دادند، فرمود: «مَا أُوذِيَ نَبِيٌّ مِثْلَ مَا أُوذِيت»؛[32] هیچ پیغمبری مثل منِ رسول خدا اذیت نشد. این را چه کسی می فهمد؟ این را فاطمه می فهمد؛ این را فقط علی می فهمد؛ خُرد شدن پیغمبر را فقط علی و زهرای مرضیه می فهمد. بعد حالا رسول خدا از دنیا رفته و پیکرش روی زمین است، نمی آیند پیکر را بردارند و ببرند تشییع و دفن کنند، سه شبانه روز پیکر پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و اله) روی زمین بود و فاطمه ضجّه می زد از بی کسیِ پیغمبر. چون سر جان دادن رسول خدا، قول داد بی تابی نکند. حضرت رسول مسموم شده بود و در حال شهادت بود، مدام عزرائیل آمد کار خود را شروع کند، دید نه، فاطمه اطهر (علیها السلام) ضجّه می زند و نمی شود...


[1] . احزاب، آیة 45.

[2] . بقره، آیة 29.

[3] . و اعلم أنّك إنّما خلقت‏ للاخرة لا للدّنيا، و للفناء لا للبقاء، و للموت لا للحياة (منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة، ج‏20، ص 22).

[4]. احزاب، آیۀ 45.

[5] . جمعه، آیة 2.

[6] . نهج البلاغه، خطبة 89.

[7] . مفتی اهل تسنن در سیستان و بلوچستان.

[8] . رعد، آیة 7.

[9] . یس، آیة 11.

[10] . إقبال الأعمال، ج‏2، ص 590.

[11] . َ لَمَّا احْتُضِرَ النَّبِيُّ ص وَ فِي بَيْتِهِ رِجَالٌ مِنْهُمْ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ فَقَالَ النَّبِيُّ ص هَلُمُّوا أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَاباً لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ فَقَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ قَدْ غَلَبَ عَلَيْهِ الْوَجَعُ وَ إِنَّ الرَّجُلَ‏ لَيَهْجُرُ حَسْبُكُمْ كِتَابَ اللَّه‏ (نهج الحق و كشف الصدق، ص 333).

[12] . نجم، آیات 3 و4.

[13] . پدرم به فداى كسى كه لشكرش در روز دوشنبه، مورد غارت دشمنان قرار گرفت‏ (لهوف سید بن طاووس، ص133).

[14] . نهج البلاغه، خطبة 89.

[15] . احزاب، آیة 45.

[16] . یس، آیة 11.

[17] . نهج البلاغه، خطبة 27.

[18] . انفال، آیات 24 و 25.

[19] . وقعة الطف، ص246.

[20] . إقبال الأعمال، ج‏2، ص 590.

[21] . ال عمران، آیة 33.

[22] . تحف العقول، ص 308.

[23] . امالی (شیخ صدوق)، ص116.

[24] . کافی، ج2، ص17.

[25] . احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج‏21، ص 27.

[26] . آل عمران، آیة 31.

[27] . نساء، آیة 69.

[28]. قمر، آیه 55.

[29] . توبه، آیة 88.

[30] . توبه، آیة 111.

[31]. از خدا مي‌خواهم كه به پدر پير مردم عزيز ايران صبر و تحمل عطا فرمايد و او را بخشيده و از اين دنيا ببرد تا طعم تلخ خيانت دوستان را بيش از اين نچشد. (نامه 6/1/1368 حضرت امام به منتظری در مورد عدم صلاحیت برای تصدی رهبری جمهوری اسلامی ایران)

[32] . مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏3، ص 247.

نام

پست الکترونیک

* کد امنیتی

تصویر کد امنیتی

* نظر

یادواره ۱۸شهید روضه فاطمیه قم
 
با سخنرانی حجت الاسلام
حاج احمد پـنــاهـیــان
با مرثیه سرایی
حاج عباس حیدرزاده
زمان:
جمعه ۲ آذرماه ۱۴۰۳
همراه با نماز مغرب و عشاء
مکان:
حرم‌مطهر حضرت‌معصومه(سلام‌الله‌علیها)
شبستان امام خمینی(قدس سرّه)
کلیه حقوق برای پایگاه اطلاع رسانی هیئت محبین اهل بیت علیهم السلام محفوظ است