یکشنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۳ - ساعت ۰۲:۴۴

متن سخنرانی شب دوم اربعین 93 + صوت، کلیپ و تصاویر

حجت الاسلام والمسلمین حاج احمد پناهیان
موضوع بحث: «اربعین، امتداد عاشورا» - جلسه دوم - چهارشنبه 1393/9/19
هیئت محبین اهل بیت (علیهم السلام) قم - مقتل الشهداء فاطمیه

تصاویر روز دوم اربعین 93                     صوت سخنرانی                   کلیپ سخنرانی

 

بسم الله الرحمن الرحیم

توجه به نفس زیارت و توقع خدای متعال از زیارت

یک اتفاق خاص بعد از واقعه عاشورا در جریان زیارت افتاده است که باید حتماً به این اتفاق خاص توجه کرد. آنچه که توقع ائمه معصومین(علیهم السلام)؛ یعنی توقع خدا ـ به این جهت که در روایت فرمود آنچه که اراده امام(علیه السلام) است، همان اراده خداست ـ از زیارت است، در زیارت اربعین آمده است که از ناحیه امام صادق (علیه السلام) به ما رسیده است. از امام حسن عسگری(علیه السلام) روایت است که فرمودند: زیارت اربعین جزو علائم مؤمن است؛ اما قبل از آن، توجه به نفس زیارت مهم است. انسان به وسیله زیارت، به آن مزور ـ یعنی به کسی که زیارت می کند ـ دارد توجه می کند. اما برای ما که مدتهاست یعنی صدها سال است از ایام امام صادق (علیه السلام) فاصله داریم، قطعاً توجه به نفس زیارت و توجه هایی که در زیارت به ما دادند، خود این هم لازم است.

زیارت یعنی دیدار؛ سلام و جواب سلام

زیارت یعنی دیدار، وقتی زیارت نامه می خوانی یعنی داری با امامت صحبت می کنی این هم مسلّم است: «أَشْهَدُ أَنَّكَ‏ تَشَهَدُ مَقامي‏ وَتَسْمَعُ كَلامِي وَتَرُدُّ سَلامِي‏».[1] شما وقتی با امامتان روبرو می شوید، در اذن دخول حرم امام رضا(علیه السلام) چه می خوانید؟ من شهادت می دهم که شما مرا می بینید و سخنم را می شنوید و سلام مرا هم پاسخ می دهید؛ یعنی امام زنده است. نه اینکه ما در یک دنیایی هستیم و آنها در دنیای دیگر هستند؛ آنها هم در همین دنیا هستند. شما همین جا می توانید با هر یک از ائمه صحبت کنید. خصوصاً امامی که شهید، بلکه سید و سالار شهیدان، اباعبدالله الحسین(علیه السلام) باشد. همین جا دارید سخن می گویید، همین جا دارد سلام برمی گردد. شما همین جوری سلام نمی کنید که در نامه اعمالتان بنویسند که به امام حسین چند بار سلام داده است. اینگونه نیست؛ سلام برمی گردد: «و تَرُدُّ سَلامِی».

امام رضا(علیه السلام) هم همین گونه است، در زیارت می گویی صدّیق شهید، ایشان هم شهید هستند و حیّ و حاضر. امام رضا(علیه السلام) در عالم رؤیا امام موسی بن جعفر(علیهما السلام) را دید، بعد حضرت توصیه هایی به امام رضا فرمودند، ازجمله اینکه اگر در یک سختی ای گرفتار شدی، خدا را با نام رئوفش صدا کن، بگو «یا رئوفُ یا رحیم»؛ امید می رود که از آن شداید خلاصی پیدا کنی. جمله بعدی امام کاظم هم در خواب به امام رضا این بود که من در عالم رؤیا باشم یا در این عالم نباشم، با زمانِ حیِّ من تفاوتی ندارد؛ یعنی دارم زنده با تو سخن می گویم.

امام همین است: «شُهَدَاءُ دَارِ الْفَنَاءِ وَ شُفَعَاءُ دَارِ الْبَقَاء»؛[2] یعنی شاهد و حاضر و ناظر است، دار فنا یعنی همین دنیا. ما در محضر امام هستیم. حالا شاید در مناجاتمان بگوییم مثلاً امام زمان (عج‎الله‎تعالی‎فرجه) به ما یک نگاهی کن، اینها زبان حال است، کسی این را ایراد هم نمی گیرد. ولی امام عصر قبلاً فرموده: «إِنَّا غَيْرُ مُهْمِلِينَ‏ لِمُرَاعَاتِكُمْ وَ لَا نَاسِينَ لِذِكْرِكُمْ»؛[3] ما که شما را فراموش نمی کنیم تا بخواهیم به یاد بیاوریم، ما همه احوال شما را داریم نظارت می کنیم، شما را مراعات می کنیم. معنای مراعات، بالاتر از نظارت است، یعنی امام فعال است در زندگی ما. غیر از آن اثر وجودی امام که: «بِكُمْ‏ يُنَزِّلُ‏ الْغَيْثَ وَ بِكُمْ‏ يُمْسِكُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ‏ إِلَّا بِإِذْنِه»؛[4] نه، امام در زندگی ما فعال است.

داری با امام حسین حرف می زنی؛ چه می گویی؟!

در زیارت، شما با امامتان صحبت می کنید، این صحبت خیلی مهم است که من چه بگویم. الآن یک شاعر می خواهد برود پیش مقام معظم رهبری شعر بخواند، چندین ماه زودتر به او می گویند که شما قرار است محضر آقا شعر بخوانی، برو فکر یک شعر خوب باش. خیلی از شعرا یا مداحان یا حتی سخنرانان در محضر مقام معظم رهبری خیلی متفاوت سخنرانی یا مداحی می کنند، تا جاهای دیگر. در ذاکری مجلس خودش ممکن است خیلی رعایت ها را نکند، ولی در محضر مقام معظم رهبری آنقدر سنگین و متین است. مثلاً هیچ وقت از مسائل روز و انقلابی و بیداری اسلامی و... نمی گوید، ولی محضر مقام معظم رهبری چنان بیداری اسلامی ای می گوید که آدم کیف می کند! یا مثلاً چنان بحرین و داعش و اسرائیلی در شعرش می آورد که آدم می گوید این آخر هرچه حزب اللهی است! ولی وقتی بیایی هیئت های هفتگی اش را گوش بدهی، می بینی اصلاً هیچ ذکری به میان نمی آورد. یک خورده هم به او اصرار کنی، می گوید من سیاست را با امام حسین قاطی نمی کنم؛ ولی وقتی محضر آقا می رسد می گوید نه اینجا باید این کار را کرد! چرا؟ چون بالاخره هر چه باشد می گوید این محضر یک مراعاتی می خواهد.

حالا مقام معظم رهبری که پرورش یافته مکتب ابا عبدالله الحسین (علیه السلام) هستند؛ در زیارت، شما می خواهید بروید محضر امام حسین. زیارت یعنی آدم برود ببیند و محضرشان را درک کند. وقتی شما زیارت می کنی، بخواهی با امام حسین حرف بزنی چه باید بگویی؟ آقا من اگر امام حسین را ببینم زبانم اصلاً بند می آید! پس این زیارت چه بود خواندی؟ داری با امام حسین حرف می زنی. گاهی اوقات ما این زیارت ها را مثل یک ذکر و ورد می خوانیم و اصلاً به آن توجه نمی کنیم. حالا اگر کسی وسط آن برایمان روضه بخواند، روضه اش را توجه می کنیم و اشکی هم می ریزیم؛ اما خود متن زیارت را مثل یک ذکر می شنویم. یعنی اصلاً کاری ندارد به محتوای زیارت، یعنی اصلاً حس نمی کند که دارد با امام حسین (علیه السلام) واقعاً صحبت می کند.

مثل نماز، خیلی وقتها ما نماز را می خوانیم؛ وقتی تمام می شود، اگر بگویند الآن داشتی با چه کسی حرف می زدی؟ می گوییم با هیچ کس، داشتم نماز می خواندم! خوب همان نماز خواندن سخن گفتن با خداست. می گوید آهان منظورت این است؟ خوب بله. یعنی با نماز واقعاً با خدا حرف نزده، ذکر گفته است. خیلی وقتها می پرسند که حضور قلب سر نماز چگونه است؟ این از آن سؤال هایی است که من جوابش را بلد نیستم. مثلاً می شود آدم سرنماز حضور قلب نداشته باشد و فقط حرف بزند؟! دیدید این دستگاه ها آمده که حرف می زنی آن ترجمه می کند، اصلاً هیچ روحی هم ندارد. بعضی وقتها ما اینگونه نماز می خوانیم، اصلاً طرف حس نمی کند دارد با خدا حرف می زند.

امام صادق(علیه السلام) نحوه زیارت کردن را آموزش داده اند

این همه روایت داریم در این باب که شما بدان در محضر هستی؛ علما و بزرگان ما هم در آداب زیارت فرموده اند برترین و بهترین زیارت، زیارتی است که شما درک کنید در محضر امام هستید. چون اگر من درک کردم که در محضر امامم هستم و واقعاً دارم با امامم صحبت می کنم، برای من خیلی مهم می شود که چه دارم می خوانم. چقدر زیارت خوب خواندن زیباست، حالا این  زیارت اربعین هم همین است. امام صادق (علیه السلام) دارند می فرمایند روز اربعین اینها را باید بگویی: «لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ‏ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَةِ»[5] امام حسین! شما که امین و حبیب و صفی خدا هستید و فرزند برگزیده خدا هستید، شمایی که فرزند حجت خدا هستید، شمایی که مظلوم شهید هستید، شما که قتیل چشم های پر اشک هستید، شما که اسیر غم ها و داغها هستید، در عین اینکه ولیّ و حجت خدا هستید؛ رفتید مردم را به حق دعوت کردید و در این مسیر بذل جان کردید...

گریه و زیارت و سفره انداختن کافی است؟!

آقا برای امام حسین(علیه السلام) گریه کنم و بسوزم و زیارت او بروم و سفره بیندازم و محبت کنم، همه این کارها را انجام بدهم کافی است! حتی گفتند بهشت بر او واجب می شود، پس کار تمام است! پس زندگی با حسین یعنی همین؟! نه، قتل ابا عبدالله الحسین(علیه السلام) که از این قتل، آن اشک و حزن جاری می شود برای چه بود؟ «لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ‏ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَةِ»؛[6] انسان را از حیرت و ضلالت بیرون می آورد و بیدار می کند. پس وقتی من با این روضه ها و اشک ها بیدار بشوم خوب است؛ اینکه توجه کنم به امام و حقّ او خوب است دیگر؟! خیلی ها بیدار هستند و می بینند و بصیرت دارند، اما اقدامی نمی کنند. خیلی ها با امام حسین صحبت کردند که تو حق هستی، ما در اطاعت تو هستیم؛ اما امام حسین (علیه السلام) خداحافظی کرد، رفت کربلا، ولی آنها با حضرت نرفتند!

معنای «حیرت»؛ ترک امام، حتی با وجود «بصیرت»!

ما از «حیرة الضلالة» جایگاه امام را منظور گرفته ایم؛ ما از کلام امام صادق(علیه السلام) این را فهمیدیم؛ ولی امروز روایت امام رضا (علیه السلام) را در باب امامت دیدم، دیدم اصلاً سند این بحث به طور واضح وجود دارد؛ و برداشت ما نیست. امام رضا می فرماید: «لَقَدْ رَامُوا صَعْبا قَالُوا إِفْكاً وَ ضَلُّوا ضَلالًا بَعِيدا وَقَعُوا فِي‏ الْحَيْرَةِ إِذْ تَرَكُوا الْإِمَامَ عَنْ بَصِيرَة».[7]  

«لَقَدْ رَامُوا صَعْبا»؛ آنهایی که از امام حق جدا شدند، سقوط کردند در پرتگاه ها و «قَالُوا إِفْكاً»؛ دروغ گفتند، اگر گفتند ما مسلمان هستیم. «وَ ضَلُّوا ضَلالًا بَعِيدا»؛ جدایی اینها از امامت یعنی ضلالت [نه نشناختن امام]. یعنی امام حسین (علیه السلام) به شهادت رسید تا مردم به امامت توجه کنند؛ نه فقط به شخص حسین بن علی(علیهما السلام) و به حق حسین بن علی توجه کنند. «وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَةِ»، حیرت و ضلالت کجا استفاده می شود؟ آنجایی که از امام جداست. «وَقَعُوا فِي‏ الْحَيْرَةِ إِذْ تَرَكُوا الْإِمَامَ عَنْ بَصِيرَة»؛[8] می فرماید کسی که از امام جدا می شود، یک وقت فکر نکنی بصیرت ندارد، نه! خوب می شناسد امام خودش را، بصیرت دارد؛ اما امامش را ترک می کند. «إِذْ تَرَكُوا الْإِمَامَ عَنْ بَصِيرَة»؛[9] امام حسین (علیه السلام) خونش باعث شد توجه به امام ایجاد بشود و از حیرت بیرون بیایند، دیگر شک نکنند بین اینکه حق با یزید است یا با حسین؟ خوب این هم امیرالمؤمنین خلیفه رسول خداست، او هم مدعّی است که من فرزند رسول خدا هستم و باید خلیفه رسول خدا باشم. بالاخره حق با کیست؟ از تحیّر بین امامت یزید (لعنت الله علیه) با ولایت و امامت و حاکمیت امام حسین (علیه السلام) بیرون بیایند، شهادت امام حسین هزینه یک چنین تحیّر و گمراهی و ضلالتی است؟ چرا شما این بحث را می گویید؟ اینکه برای ما مشخص است! نه، اجازه بده. خیلی وقتها ما خیلی از چیزها برایمان بدیهی است اما اصلاً به آن توجه نداریم.

می دانیم حق با کیست؛ اقدام نمی کنیم!

آقا، امام حسین (علیه السلام) برای چه کشته شد؟ ممکن است بگویید: یزید آدم شراب خوار و بوزینه بازی بود، زن باره و... بود، از امام حسین بدش می آمد و امام حسین را کشت؛ یا اینها بنی امیه بودند دین و ایمان نداشتند و آنها بنی هاشم و خاندان پیغمبر بودند، کشتند و تمام شد رفت! اصلاً مسیر مبارزه، جنگ بین بنی امیه و بنی هاشم نیست؛ وگرنه امام حسین از مدینه مستقیم می رفت شام. مشکل امام حسین این بود که اینها با اینکه امام حسین را قبول داشتند، ولی به او توجه نمی کردند، به آنچه که قبول دارند توجه نمی کنند.

همین مشکل را ما امروز داریم، همه ما می دانیم الآن حق با امام زمان است، یعنی امام زمان (عجلاللهتعالیفرجه) الآن باید حاکمیت تمام عالم را به دست بگیرند. الآن حاکمیت عالم دست کیست؟ دست لابی های صهیونیستی و کارتل های یهودی، آن هم معاند با دین، آمریکا و اسرائیل. کار دست اینهاست، ولی ما زندگی خودمان را می کنیم. به آنها لعن و نفرینمان را می کنیم، از این طرف هم برای امام زمانمان اشک و ناله مان را می ریزیم، ولی زندگیمان را می کنیم؛ نظیر ما در مدینه و کوفه و مکه زیاد بودند.

محمد حنفیه هم «بصیرت» داشت؛ اما «حسینی» نشد!

سخنان امام حسین را ببینید با نزدیکترین کسان شان. امام حسین (علیه السلام) به محمد بن حنیفه فرمود: «يَا أَخِي وَ اللَّهِ لَوْ لَمْ يَكُنْ مَلْجَأٌ وَ لَا مَأْوًى لَمَا بَايَعْتُ يَزِيدَ بْنَ مُعَاوِيَة»[10] محمد بن حنفیه را دیگر همه می شناسند، ایشان می آید دلسوزی می کند و به امام حسین می گوید که بیایید و از این سفر منصرف بشوید. «لِأَنَّكَ مِزَاجُ مَائِي وَ نَفْسِي وَ رُوحِي وَ بَصَرِي وَ كَبِيرُ أَهْلِ بَيْتِي‏»؛[11] یعنی حسین جان! تو همه چیز من هستی، نور چشم من هستی و تو بزرگ اهل بیت من هستی. «وَ مَن وَجَبَ طَاعَتُهُ فِي عُنُقِي‏»؛[12] تو کسی هستی که طاعت او به گردن من است. «لِأَنَّ اللَّهَ قَد شَرَّفَكَ عَلَيَّ وَ جَعَلَكَ مِنْ سَادَاتِ أَهْلِ الجَنَّة»؛[13] خدا تو را از بزرگان اهل بهشت قرار داد. «تَخْرُجُ إلَى مَكَّةَ فَإِنِ اطْمَأَنَّتْ بِكَ الدَّارُ بِهَا فَذَاكَ وَ إِنْ تَكُنِ الْأُخْرَى خَرَجْتَ إلَى بِلَادِ الْيَمَن‏»؛[14] برو مکه، اگر نخواستی برو یمن، آنجا شیعیان ما هستند.

امام حسین به محمد بن حنفیه می فرماید: ای برادر! ـ همین محمدبن حنفیه ای که مختار آمد از او اجازه گرفت برای قیام ـ امام حسین فرمود: «يَا أَخِي! وَ اللَّهِ لَوْ لَمْ يَكُنْ مَلْجَأٌ وَ لَا مَأْوًى لَمَا بَايَعْتُ يَزِيدَ بْنَ مُعَاوِيَة»؛[15] اگر من نه مکه را داشتم و نه یمن را داشتم و نه هیچ کجایی منزل و مأوایی نداشته باشم، من با یزید بیعت نمی کنم. خوب این شروع کرد گریه کردن و امام حسین(علیه السلام) هم گریه کرد. بالاخره برادر هستند. «يَا أَخِي! جَزَاكَ اللَّهُ خَيْراً فَقَدْ نَصَحْتَ وَ أَشَرْتَ بِالصَّوَاب‏»؛[16] خوب برادر تو دلسوزی کردی. «اَرجُوا أَن یَکُونَ رَأیَکَ مُوَفَّقاً مَسدُداً»؛[17] من امیدوارم رأی و نظر تو محکم باشد. اما نکته ای که می خواهم از این گفتگوی امام با برادرش محمدبن حنفیه عرض کنم اینجاست، می فرماید: «أَنَا عَازِمٌ عَلَى الْخُرُوجِ إِلَى مَكَّة»؛[18] من تصمیم گرفتم خروج کنم به سمت مکه. «وَ قَدْ تَهَيَّأْتُ لِذَلِك‏»؛[19] همه هم آماده شدند با من. «أَنَا وَ إِخْوَتِي وَ بَنُو أَخِي وَ شِيعَتِي‏»؛[20] من و برادرمان و فرزند برادرانم و شیعیان من. این نکته خیلی مهم است «شِیعَتِی مِمَّن أَمرُهُم أَمرِی وَ رَأیُهُم رَأیِی»؛[21] شیعیانی که امر آنها امر من است، رأی آنها رأی من است، یعنی زندگی آنها زندگی من است، نظر آنها نظر من است. «فَلَا عَلَيْكَ‏»؛[22] من با تو کاری ندارم، به تو تکلیف نمی کنم. عیب ندارد، می خواهی مدینه بمانی، بمان. «فَتَكُونَ لِي عَيْناً عَلَیهِم»؛[23] اینجا به جای من بمان و به اوضاع و احوال اینها نظارت کن.

آخر بعضی ها می گویند امام حسین(علیه السلام) گفت که محمد بن حنفیه بماند. داداش! یک جمله قبلش را هم بخوان! فرمود من دارم می روم، بیعت هم با اینها نخواهم کرد. اگر جایی هم نداشته باشم، باز با اینها بیعت نمی کنم. کسی که شیعه من است و رأی او رأی من است، زندگی و مشی و مرام او، مرامِ من است، با من می آید. این حرف یعنی چه؟ قوم و خویش من و کسانی که نظرشان با من است، همراه من می آیند؛ این یعنی چه؟! یعنی داداش، چرا نشستی؟ البته این را صریحاً امام باقر(علیه السلام) می فرماید، بعداً که حضرت حرکت کرد رفت در مسیر کربلا نامه نوشت به برادرشان ـ به همین محمدبن حنفیه ـ که: «فَكَأَنَ‏ الدُّنْيَا لَمْ‏ تَكُنْ‏ وَ كَأنَّ الْآخِرَةَ لَمْ تَزَل»[24]‏ فکر کن اصلاً دنیایی نبوده.

اصلاً ماجرای عاشورا بر سر «حاکمیت جریان حق» است

حالا از این چه استفاده ای می خواهید بکنید؟ می خواهیم بگوییم امام حسین(علیه السلام) وقتی حرکت کردند، کسانی که هم رأی خود بودند، در این مسیر همراه خود کردند. حالا این رأی چیست؟ مکرر آقا می فرماید: «فَإِنَّكُم إن تَتَّقوا وتَعرِفُوا الحَقَّ لِأَهلِهِ يَكُن أرضى للّهِ عَنكُم، ونَحنُ أهلُ بَيتِ مُحمَّدٍ أولى بِوَلايَةِ هذَا الأَمرِ عَلَيكُم مِن هؤُلاءِ المُدَّعينَ»؛[25] بعد از نماز عصر، دارند به سپاه حُر نصیحت می کنند ـ حدوداً سه مرتبه امام حسین با سپاه حر صحبت کردند؛ یک بار قبل از نماز ظهر، یکبار بعد از نماز ظهر، یکبار بعد از نماز عصر. یعنی همین که کمی توجه از حر و سپاه حر دیدند، شروع کردند با آنها صحبت کردن ـ این برای عصر است، یعنی آخرین صحبت های امام حسین با سپاه حر.

بحث سر این است که این حق برای کیست؟ این معاویه و یزید که ادعا می کنند، دروغگویند! نه، حق با آل پیغمبر است، حق با من است! اگر شما می خواهید خدا از شما راضی باشد، باید بیایید دنبال امامت و حاکمیت من؛ یعنی اصلاً جنگ با امام حسین (علیه السلام) سر چیست؟ اصل خروج امام حسین سر چیست؟ امام حسین که به کسی ظلم نکرده بود! ادعای امام حسین این بود که این حاکمِ طاغوت نباید حکومت کند. شما هم بیایید با من باشید.

امام حسین به عمرسعد هم فرمود تو هم بیا با من باش؛ به عبیدالله بن حرّ جُعفی هم فرمود تو بیا با من باش؛ به برادرش هم با زبان بی زبانی فرمود بیا با ما باش. در صحبت با طرمّاح فرمود: «إنّ بیننا و بین القومِ عهداً و میثاقاً و لَسنا نقدرُ علی الانصرافِ حتی تتصرّف بنا و بهم الامور فی العافیه»؛ می فرماید بین ما و اینها عهد و میثاقی برقرار شده است. ما نمی توانیم عهدمان را بشکنیم، من سر عهدم هستم. اگر اینها می خواهند بشکنند، بشکنند. ببینید دعوای کربلا سر چیست؛ عهد و میثاق بین امام و امتش. در نامه امام حسین (علیه السلام) است: «جَاءَنِي يُخْبِرُ فِيهِ بِحُسْنِ‏ رَأْيِكُمْ‏ وَ اجْتِمَاعِ مَلَئِكُمْ عَلَى نَصْرِنَا وَ الطَّلَبِ بِحَقِّنَا»؛[26] به کوفیان می فرماید شما نامه نوشتید که مرا یاری می کنید و حق مرا می گیرید، همه موضوع همین است. چرا خون امام حسین (علیه السلام) باعث می شود اینها از ضلالت و گمراهی نجات پیدا کنند؟ یعنی متوجه جریان امامت و حاکمیت اهل حق و امام معصوم بشوند؟ به خاطر اینکه در تمام این مسیر، امام حسین (علیه السلام) برای اینها تبیین کرده است. از داخل مدینه بحث امامتش و بطلان حاکمیت طاغوت را فرموده تا داخل مکه و منزل ها تا رسیده به لشگر حر، تا خودِ روز عاشورا؛ همه جا! امام حسین اصلاً حرف دیگری ندارد، محور بحث او جریان حاکمیت امام حق است.

اگر در ولایت تردید نداریم، به خاطر خون امام حسین است

به خاطر همین، خون امام حسین همه را از تحیّر بیرون آورد. یعنی همه فهمیدند حق با حسین است. چرا؟ چون امام حسین برای اینکه این مطلب را به جانها بنشاند، حرفش را زد و بر حرفش جانش را داد. الآن ما در حقانیت امیرالمؤمنین تردید نداریم؛ این کار امام حسین است. خوب آقا این یک امر بدیهی است، ما هم می دانیم! نه عزیزم! به آن توجه نمی کنیم. چرا به آن توجه نمی کنیم؟ خیلی ها با عاشورای امام حسین اینگونه کار ندارند، با امام حسین و عاشورای امام حسین فقط یک رابطه دلی و محبتی دارند، همین! یعنی بکر ماندند. محبت امام حسین را خدا برای چه به ما داده است؟

یک نفر نمی گوید می خواهم پرچم حسین بن علی را بردارم؟

بزرگ و کوچک دارد سفر کربلا را می رود در اربعین، مدام مصاحبه می کند و فیلم یا مستند یا خبر می سازند که آقا عشق به امام حسین. خوب بعدش چه؟! یک نفرتان لااقل در این مصاحبه بگوید من اگر آمدم در این راهپیمایی شرکت کردم و ده ها و صدها کیلومتر دارم می آیم، می خواهم پرچمی که حسین بن علی بلند کرده است را امروز بردارم. می خواهم این راه بی رهرو نماند؛ نه اینکه فقط عشق و علاقه من، مرا به اینجا کشانده و اینجا لذت می برم. ای بابا! عیب ندارد، معلوم است که لذت می بری، درگاه حسین بن علی است، سرسفره احسان حسین بن علی است؛ ولی خوب همه چیز که این لذتِ نیست؛ پس فریاد امام حسین چه می شود؟! پس آن عاملی که حسین بن علی (علیهما السلام) برایش جان داد، چه می شود؟! یک نفر نشنیدم در این مصاحبه ها ندیدم این را بگوید.

حرف امام حسین و امام سجاد و حضرت زینب یک چیز بود: «حاکمیت امام حق بر عالم»

اصلاً در بیانات امام حسین در مکه و مدینه و مسیر، بعد امام سجاد (علیه السلام) در کوفه و مدینه و شام، حضرت زینب (سلام الله علیها) دعوا سر حاکمیت عالم بود. ما داریم می آییم و می رویم که آماده بشویم و دیگران را آماده کنیم، تا مثل اباعبدلله الحسین (علیه السلام) یک قیام جهانی کنیم، حق را از طاغوت بگیریم و بدهیم به حسین بن علی زمان، یعنی امام زمان (عجاللهتعالیفرجه)؛ یک نفر اشاره نمی کند آدم دلش خوش بشود. آقا فرمودند که امام سجاد در 35 سال «خون» امام حسین را زنده نگه داشت. می فرماید: «كَفَانَا اللَّهُ وَ إِيَّاكُمْ‏ كَيْدَ الظَّالِمِينَ‏ وَ بَغْيَ الْحَاسِدِينَ وَ بَطْشَ الْجَبَّارِينَ أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَا يَفْتِنَنَّكُمُ الطَّوَاغِيتُ وَ أَتْبَاعُهُمْ مِنْ‏ أَهْلِ الرَّغْبَةِ فِي هَذِهِ الدُّنْيَا الْمَائِلُونَ إِلَيْهَا الْمُفْتَتِنُونَ بِهَا الْمُقْبِلُونَ عَلَيْهَا وَ عَلَى حُطَامِهَا الْهَامِدِ وَ هَشِيمِهَا الْبَائِدِ غَداً وَ احْذَرُوا مَا حَذَّرَكُمُ اللَّهُ مِنْهَا»[27] آهای مؤمنین! مواظب باشید این حاکمان ظالم و جائر شما را گول نزنند، کاری نکنند که شما هم دنیاپرست بشوید و از حق اعراض کنید. آقا امام سجاد (علیه السلام) حتی به اندازه امام حسین در کربلا یار نداشت، قطعاً نداشت و الّا شمشیر می کشید، هیچ کس را نداشت. فریب طواغیت را نخورید و دچار فتنه اینها نشوید، این کلام امام سجاد است، بعد از واقعه کربلا.

دو وظیفه همگانی: توجه دادن به حق و امام حق؛ بسیج همه نیروها برای قیام

امروز اگر بخواهد در زندگی ما مشی و مرام حسینی جاری و ساری بشود؛ یعنی بخواهیم یک زندگی جهادی داشته باشیم، بر پایه سیره اباعبدالله الحسین (علیه السلام)؛ این است که هر کسی راه بیفتد و در فضا و امکانات و توان خودش، اولاً توجه بدهیم به حق و امام حق؛ این خیلی مهم است. ثانیاً برای اقامه امر حق، توان و استعدادمان را بالا ببریم و توانها و استعدادها را بسیج کنیم تا زمینه قیام نهایی فراهم بشود. آقا این یعنی چه؟ اینکه شعاری است تو داری حرف می زنی. بله درست است از این شعارها می شود داد. بیاییم در زندگی خودمان، برای چه زندگی می کنیم؟ آقا زندگی می کنیم که زندگی کنیم دیگر! خوب مشکل همین جاست. مگر امام حسین نفرمود: «لَا خَيْرَ فِي‏ الْعَيْشِ‏ بَعْدَ هَؤُلَاء»؟[28] زندگی به ما هو زندگی که دیگر خیری داخلش نیست! وقتی حقّ با این عظمت از امام حق سلب می شود، دیگر چه زندگی ای؟! مگر حق سلب نشد از امام حسین؟ مگر امام حسین به خاطر این کشته نشد که داعیِ حق داشت؟ مگر باطل سیطره نداشت؟ مگر مردم بی تفاوت از این معنا عبور نمی کردند؟

امام و شهدا خودشان را در «این راه» فدا کردند...

امروز هم همین معنا خیلی جاها وجود دارد، خیلی ها را دارند می کُشند، به خاطر ادعای حق. حداقل 200 هزار جوانهای شما را برای همین کشتند. آنها که نمی گفتند کربلا، آنها می گفتند مقصد کربلا مقصد ماست، کربلا عشق و جان و آرزوی ماست، می خواهیم برویم زیارت؛ اما آرمان اساسی شان این بود که «اقامه امر حق» کنند. نمی گفتند که ما فقط به خاطر امام حسین و علاقه به امام حسین به میدان آمدیم! امام هم هیچ وقت در هیچ یک از دستوراتش این نبود. حضرت روح الله، درس خواندن و تقوا و دین و آبرو و همه چیزش را گذاشت در این مسیر، یک نفر آدم بعد از 1400 سال. 22 سالگی امام مجتهد شد. الآن حدود چهل و خورده ای سالش است، بیانیه و اعلامیه می دهد و راه می افتد و هیچ کس را هم ندارد. چه زمانی نتیجه می گیرد؟ حدود هفتاد سالگی نتیجه می گیرد، نتیجه نهایی هم نمی گیرد؛ ولی به بالاخره وقتی ملتی به سمت نتیجه اجابتش می کنند... به این می گویند زندگی حسینی. علم و تقوا و اعتبار و نجف و کرسی مرجعیت او در خدمت چه هدفی قرار گرفته است؟ امام همه چیزش را داد، چه زمانی فرمود جام زهر را نوشیدم؟ در قطعنامه 598. قطعنامه 598 محصول چه بود؟ اصلاً در چه فضایی بود؟ در فضای جبهه. جنگ به خاطر چی به ما تحمیل شد؟ به خاطر اینکه نمی خواستند بگذارند این حرف که: «اسلام باید در عالم حکومت کند» پخش بشود، می خواستند همین جا در نطفه خفه کنند و جمهوری اسلامی همین جا خفه بشود و برود. یعنی همه چیزِ امام اینجا هزینه شد؛ جوانش که هیچ، آبرو و علم و تقوا و ... .

«سبک زندگی» حسینی یعنی این!

ما اگر برای این هدف زندگی کردیم، یعنی برای این هدف ابا عبدالله زندگی کردیم، آن موقع است که می توانیم بگوییم ما راه امام حسین را داریم ادامه می دهیم. آقا ما ازدواج می کنیم، من الان می خواهم بروم خواستگاری؛ پارامترهایی که در نظر می گیرم چیست؟ دنبال یک موردی باید بروم بگردم که از دامن این خانم فرزندی به این عالم بیاید که بتواند مسیر امام حسین (علیه السلام) را ادامه بدهد؛ درآمدی که کسب می کنم، این لقمه باید آنقدر پاک و حلال و طیّب و طاهر باشد که غذا باعث تقویت بدن بشود و در این مسیر هزینه بشود؛ درس که می خوانم، همینطور...

حالا شما که وضعتان خیلی خوب است. مثل دوران امام سجاد نیست که غریب باشید. الحمدلله حکومت تشکیل دادید و نائب امام زمانتان دارد حکومت می کند، قدرت شما هم ماشاءلله خیلی بیشتر و قوی تر از دوران های ائمه (علیهم السلام) است. نظام شیعی دارید، قدرت هم دارید و مردم، هم با دلشان دنبال شما هستند هم با رأی و نظرشان. شما خیلی جلو هستید. مشکل همین جاست، ما که این همه جلو هستیم، اگر زندگی برای زندگی کردیم چقدر نامردی کردیم؟ باید یک کار دیگر کرد. می گوید: آقا ما فهمیدیم حق با کیست. ببینم، معذرت می خواهم، مگر قرار بود نفهمی حق با چه کسی است؟! خون اباعبدالله الحسین تمام شد و تحیّر را از بین برد، «بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ‏ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَة»[29] منظور این است که شما بفهمید حق با ولیّ خداست، این را امام حسین با خون و بذل جان و مبارزه و جهاد خودش حل کرد.

امام حسین دستگاه طاغوت را معرفی می کند؛ «اقدام» یعنی این!

خوب حالا امام حسین(علیه السلام) یک کار دیگر هم کرد: «اقدام کرد»؛ در جهت احقاق حق و ابطال باطل اقدام کرد. می خواهد  یزید را به همه جا معرفی کند، دستگاه طاغوت را معرفی کند که اینها این هستند: «لَزِمُوا طَاعَةَ الشَّيْطَان‏».[30] صریح می فرماید. در همین خطبه سومِ امام حسین با لشگر حر، می فرماید: «أَنَّ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ قَدْ لَزِمُوا طَاعَةَ الشَّيْطَان‏»[31] اینها اگر سر کار باشند، جامعه تابع شیطان می شود؛ «وَ تَوَلَّوْا عَنْ طَاعَةِ الرَّحْمَنِ».[32] پیغمبر زحمت کشیده است و این جامعه را اسلامی کرده است. جامعه اسلامی از خدای متعال اطاعت می کند. حالا اگر اینها سر کار باشند، لزوماً مردم دینشان را می فروشند و دیگر کسی طاعت خدا نمی کند. «وَ أَظْهَرُوا الْفَسَادَ»[33] اینها اگر حاکم باشند، فساد علنی می شود. «وَ عَطَّلُوا الْحُدُودَ»[34] اینها اگر حاکم باشند، حدود الهی تعطیل می شود. «وَ اسْتَأْثَرُوا بِالْفَيْ‏ءِ»[35] حقوق حقّه اهل بیت به آنها پرداخته نمی شود. «وَ أَحَلُّوا حَرَامَ اللَّهِ»[36] اینها اگر سر کار باشند، حرام خدا حلال می شود. «وَ حَرَّمُوا حَلَالَهُ»[37] حرام خدا حلال می شود. «وَ إِنِّي أَحَقُّ بِهَذَا الْأَمْرِ»[38] من می خواهم این دستگاه را تغییر بدهم و می خواهم این نظام را برهم بزنم. «وَ قَدْ أَتَتْنِي كُتُبُكُمْ»[39] شما هم به من نامه نوشتید. «وَ قَدِمَتْ عَلَيَّ رُسُلُكُمْ بِبَيْعَتِكُمْ»[40] آدم فرستادید به جای شما بیاید با من بیعت کند. «أَنَّكُمْ لَا تُسَلِّمُونِّي وَ لَا تَخْذُلُونِّي»[41] دستگاه را معرفی می کند به طور صریح و روشن. اصلاً ماجرا، ماجرای شخصی نیست. امام حسین می آید کف میدان و معرفی می کند.

این باید یک گفتمان بشود...

خوب آقا بیعت نمی کنی، در همان مدینه بمان. نخیر! نمی شود. ما الآن آمریکا را قبول نداریم، خوب زندگیمان را بکنیم دیگر. نخیر! قبول نداری و زندگی کنی، این حرفها نیست. باید کاری بکنی که تمام دنیا آمریکا را قبول نداشته باشد. باید کاری کنی که تمام دنیا، نظام فکری غرب را مچاله کند و بریزد دور؛ باید یک کاری کنی. آقا من قبول ندارم و می مانم در مدینه ام، نخیر! حسینی عمل نکردی. امام حسین در مدینه زندگی می کرد. الآن کجاست؟ الآن در عراق است. یزید کجاست؟ یزید در شام است، یزید والی مدینه نبود که با او درگیر باشد. شما با یزید مدینه تان جنگیدید و شاه را بیرون کردید؛ اما یزیدِ عالم هنوز وجود دارد و باید راه بیفتید، باید اقدام کنید. اینقدر باید این فکر و این حرف را با هم بزنیم، تا یک گفتمان بشود.

باید همه مردم را استکبار ستیز کنیم...

ما باید همه مردم را استکبارستیز کنیم، این حرف غلط است که یک عده ای می گویند اینها حزب اللهی هستند و گروه دیگر آدم های معتدلی هستند. یعنی چه معتدل؟! یک عده ای که معتقد به هدم نظام سلطه از عالم هستند، یک عده خاص باشند؟! خوب این غلط است. امام حسین راه افتاد از عبیدالله بن حر جوفی گرفته با زهیر، تا برادرش محمد حنفیه، تا طرمّاح تا فرزدق شاعر، تا حاجی های مکه، تا فامیل هایش در مدینه، از اصناف و آدمهای مختلف، همه را می خواهد راه بیندازد؛ این حسینی عمل کردن است. ما باید همه را راه بیندازیم. اگر این کار را کردیم، داریم راه اباعبدالله الحسین (علیه السلام) را ادامه می دهیم و الّا وِل معطل هستیم داداشم! همه ائمه هم همین کار را کردند. نمی شود که ما الآن اسلام و تشیع قدرت پیدا کرده است، الآن وقتی می بینید 20 میلیون نفر می رود حرم امام حسین یعنی چه؟ این یعنی قدرت، این یعنی یک مانور عظیم.

داعش از اول هم چیزی نبود و آقا اینها را تحویل نگرفت و واقعاً هم خیلی حقیر و پست هستند. ولی خوب، یک جریان انحرافی ای هستند که در کشورهای اسلامی توانستند یک انحرافی ایجاد کنند و فکرها را از بیداری اسلامی منحرف کنند و بروند سمت خودشان توجه بدهند. بالاخره یک کاری کردند؛ ولی شما الآن در این جریان اربعین، از مانورهای اینها چیزی نمی شنوی. اصلاً انگار این بدبخت ها توی دلشان خالی شده است. همین که فکرش را بکنند که ما در آینده باید با چه کسانی بجنگیم؟! اینهایی که ما تهدید به بمب گذاری کردیم و بمب گذاری هم کردیم ـ حرکت های تروریستی در کاظمین و بغداد خیلی بوده و هنوز هم ادامه دارد ـ  اما دارند می بینند که نه. اینها اینجوری دارند می آیند و می گویند اگر بکشند عیب ندارد، می ایستیم! ما بعدها می خواهیم با چند میلیون بجنگیم؟! خوب توی دلشان خالی می شود.

می گویند: خدا لعنتشان کند؛ ولی کاری با آنها نداشته باشید!

پس با این تفاسیر، تمام است دیگر؟ نه! کجا تمام است؟! این یک بازی است. داعش یک جریان انحرافی است؛ اصل هنوز مانده است. آن کسی که داعش درست می کند هنوز هست و قدرت و ثروت دارد. او هنوز آنقدر نفوذ دارد که خیلی ها می گویند ما با آمریکا کاری نداریم! خدا لعنتش کند؛ ولی ما با آن کاری نداریم. مثل خیلی ها که زمان امام حسین گفتند خدا لعنت کند یزید را؛ ولی ما با او کاری نداریم، قربانت امام حسین خودت را به کشتن نده!

در جریان دوم خرداد هم همینطور بود

در جریان دوم خرداد خیلی جالب بود در همین قم ـ بالاخره اکثر تحصن ها و راهپیمایی ها در قم بود. خیلی جاها، حتی تهران هم نبود ـ خیلی از این حزب اللهی های شش آتشه الآن، زمان دوم خرداد خبری از آنها نبود! به آنها می گفتیم که چرا در تهران یک حرکتی نمی کنید؟ می گفتند نه آقا، نمی شود، حکومت دست اینهاست! اینها به خدا و پیغمبر و امام حسین رحم نمی کنند، به ما رحم کنند؟! واقعاً داخل میدان نمی آمدند، حزب اللهی های تیر که حالا من اسم نمی برم؛ لیدرها! ولی قم الحمدلله امتحان خودش را خوب پس داد. در سالهای اصلاحات تقریباً هر هفته یک تجمع چند هزار نفره کف خیابان بود. بعد، همان موقع، ما تهران یا بعضی جاهای دیگر که می رفتیم، خیلی ها به من می گفتند که فلانی خدا لعنت کند این تشکیلاتی که لاابالیگری را گسترش می دهد و حرف از مذاکره با آمریکا می زند؛ ولی ببین اینجوری درگیر نشو! بلایی سرت می آورند و فلان می شود! در همین قم هم کسانی بودند که می گفتند اصلاً این غلط است که شما مستقیم می ایستید و به خاتمی اعتراض می کنید، با پنبه سر ببرید و احتیاط کنید.

یعنی چه با پنبه سر ببرید؟! راحت دارد می گوید که دین قرائت های مختلف دارد، راحت در دانشگاه یا جاهای دیگر صحبت می کند و مقالاتشان می آید بیرون که قرآن برای 1400 سال پیش است! راحت دارد می گوید که اصلاً چیزی به نام حق و قطعیت و اینها نداریم، همه چیز نسبی است و حق هم نسبی است ممکن است حق یک روزی چیزی باشد و روز دیگر چیز دیگری باشد! بابا این را چگونه می خواهی با پنبه سر ببرّی؟! دارد صریحاً می گوید بر علیه خدا می توانی راهپیمایی کنی، تو چگونه می خواهی با پنبه سر او را ببرّی؟! دارد می گوید امام حسین دعوای خانوادگی اش بود، تو چگونه می خواهی با پنبه سر ببرّی؟! در همین هیئت می آمدند و به من می گفتند که با پنبه سر ببر! دارد صریحاً می گوید ولایت فقیه باید تشریفاتی باشد و فقط جایگاه داشته باشد؛ اما نباید دخالت کند! ما آخرِ شورِ هیئتمان و از یک سال قبل از تأسیس هیئت، از همان رحلت حضرت امام، داریم می گوییم: «لبیک یا خامنه ای». لبیک یعنی اینکه اگر امام حسین بود، ما اطاعت می کردیم؛ شما هم امروز هستید، اطاعت می کنیم. آن وقت برگردند بگویند که ولایت فقیه یک مقام تشریفاتیِ بسیار خوب است؛ نظارت کند، ولی دخالت نکند! این را دارند می گویند؛ آن وقت چه لبیکی می شود؟! اصل باور ما را دارند از بین می برند.

در جریان دوم خرداد و در سالهای اصلاحات خیلی جنایت شد. هنوز خیلی مانده است ابعاد پلیدی آن دستگاه حاکمیت بیرون بیاید. مقام معظم رهبری در یکی از سخنرانی هایش تصریح کرد که اصلاً در آن 8 سال حاکمیت دوگانه را مطرح کردند. گفتند مقام ولایت فقیه باشد، سرجای خودش، اما ما باید حکومت کنیم! خوب پس آن چه می شود؟ فقط تشریفاتی یک جایگاهی داشته باشد، این می شود حکومت دوگانه. خیلی ها می گفتند شما درگیر نشوید و مستقیم حرف نزنید؛ در لفّافه بگویید! گفتیم برای چه در لفّافه بگوییم؟ ملت که با اینها نیستند، یک عده ای با اینها هستند. می گفتند نه آقا، ملت با اینها هستند. بعد که انتخابات شد، بعد از دوم خرداد، ملت رفتند به یک کسی که 180 درجه رأیش با رأی خاتمی و دستگاه اصلاحات متفاوت بود رأی دادند. امام فرمود دیدید! ملت این هستند!

امام حسین می خواست همه را علیه یزید راه بیندازد؛ الآن هم باید همینطور باشد

زمان امام حسین هم همین طیف بودند که حسین جان درگیر نشو. ما همه را باید راه بیندازیم و همه را باید طالب حق و استکبارستیز کنیم؛ نه اینکه خودمان استکبارستیز بمانیم، اینکه هنر نیست! امام حسین ویژگی اش این بود که می خواست همه را راه بیندازد بر علیه یزید، فلسفه کربلا این است. و الّا اینکه خودش به یزید اعتقاد نداشته باشد تنهایی، خوب مدینه یا مکه می ماند و می گفت من با یزید بیعت نمی کنم. اگر هم می خواهد مرا بکشد، خوب بیاید بکشد. آقا خودش می فرماید من هر جا باشم این می خواهد مرا بکشد؛ بیخود نمی خواهد مرا نصیحت کنید که نرو و بیا بنشین.

خوب، اباعبدالله! این می خواهد شما را به شهادت برساند، همین مدینه یا مکه شهید شوید، چقدر خوب است که آدم در مکه به شهادت برسد؛ یا مثلاً در مدینه به شهادت برسد! پس مأموریت چه می شود؟ من قبل از کشته شدنم باید اقدام کنم. رفقا! شما اگر حق باشید، کشته می شوید! حالا شاید مثلاً شهادت به این زودی ها نصیبمان نشود، ولی تشنه خون ما هستند؛ این بی برو و برگرد است. شما از آن موقعی که آمدید زیر پرچم حسین بن علی(علیهما السلام) تشنه خونتان هستند، دستگاه حاکمیت جور برای شما نقشه دارد، اگر دستش به شما برسد حسابتان را می رسد! پس قبل از اینکه ما جان بدهیم، یا قبل از اینکه خدای نکرده در بستر با مرگ طبیعی بمیریم، باید مثل امام حسین راه بیفتیم.

«اربعین امتداد عاشوراست» یعنی این!

من اگر در این چند شب اربعین بتوانم همین یک مطلب را محضر شما آنقدر تکرار کنم تا به عنوان یک اصل جا بیفتد، دیگر اصلاً کولاک است؛ آن وقت مفهوم اربعین جا می افتد. خاصیت اربعین این بود، راه انداخت. حضرت زینب از شام برگشتند به کربلا. خوب مستقیم برو مدینه؛ نه! آمد کربلا. این آمدنِ حضرت زینب به کربلا بعد از قصه شام، مثل آمدن امام حسین به کربلاست بعد از مکه و مدینه؛ این فلسفه اربعین است. اگر می گویند اربعین امتداد عاشوراست، یعنی این و ما برای زندگیمان و در زندگیمان و در همه جا باید اربعین درست کنیم. حداقلش این است که دغدغه و نیتش را داشته باشیم و برایش فکر و برنامه ریزی کنیم. جوانهای محل و دانشگاه و حوزه علمیه مان و ... را باید راه بیندازیم. حضرت حسین همین کار را کرد، امام سجاد بعد از امام حسین همین کار را کرد، امام باقر همین کار را کرد، امام صادق همین کار را کرد و امام زمان هم همین کار را می کند. لباس رزم پوشیده است و همه دوستانش را دارد راه می اندازد.

بدون حسین، چرب و شیرین دنیا به چه دردی می خورد؟

یعنی رفقا! اگر معنای زندگی غیر از این باشد، واقعاً ضرر کردید؛ چون چیزی داخلش نیست! مثلاً این دنیا چه دارد؟ دنیایی که نتواند حسین را تحمل کند چرب و شیرینش به چه دردی می خورد؟! دنیایی که بنشیند تماشا کند زینب کبری روی ناقه عریان بنشیند و شهر به شهر برود، چرب و شیرینش و ثروتش به چه دردی می خورد؟! دنیایی که زُل زل بنشیند نگاه کند علی اصغر روی دست اباعبدالله پرپر بزند، حالا خانه اش آباد بشود که چه؟! دنیایی که بایستد و تماشا کند علی اکبرِ «ممسوسٌ فی الله»؛ غرق در خدا، «قطّعوه بالسیوف اربا اربا» بشود، به چه دردی می خورد؟!

 


[1] . مجموعه رسائل در شرح احاديثى از كافى، ج‏2، ص401، شرح زيارة الحسين (عليه السلام).

[2] . من لا يحضره الفقيه شیخ صدوق، ج‏2، ص613، زيارة جامعة لجميع الأئمة (علیهم السلام).

[3] . احتجاج طبرسی، ج2، ص497.

[4] . من لا يحضره الفقيه شیخ صدوق ، ج‏2، ص613، زيارة جامعة لجميع الأئمة (علیهم السلام).

[5] . تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، ج‏6، ص113، زيارة الأربعين.

[6] . همان.

[7] . الاحتجاج طبرسی‏، ج2، ص435.

[8] . الكافي، ج‏1، ص201.

[9] . همان. ترك الامام

[10] . بحار الأنوار، ج‏44، ص329.

[11] . بحار الأنوار، ج‏44، ص329.

[12] . همان.

[13] . همان.

[14] . همان.

[15] . همان.

[16] . همان.

[17] . مقتل الحسین (موفق بن احمد خوارزمى‏)، ج1، ص272.

[18] . بحار الأنوار، ج‏44، ص329.

[19] . همان.

[20] . همان.

[21] . مقتل الحسین (موفق بن احمد خوارزمى‏)، ج1، ص272.

[22] . همان.

[23] . همان.

[24] . كامل الزيارات، ص75.

[25] . الإرشاد، ج 2، ص 79؛ الكامل في التاريخ،ج2،ص 552

[26] . الإرشاد شیخ مفید، ج‏2، ص70.

[27] . الكافي، ج‏8، ص15، صحيفة علي بن الحسين ع و كلامه في الزهد.

[28] . الإرشاد شیخ مفید، ج‏2، ص75.

[29] . تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، ج‏6، ص113، زيارة الأربعين.

[30] . بحارالانوار، ج4، ص382.

[31] همان.

[32] همان.

[33] همان.

[34] همان.

[35] همان.

[36] همان.

[37] همان.

[38] همان.

[39] همان.

[40] همان.

[41] همان.

نام

پست الکترونیک

* کد امنیتی

تصویر کد امنیتی

* نظر

ورودیه حضرت معصومه علیهاسلام
با سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین
حاج احمد پـنــاهـیــان
زمان:
جمعه ۶ مهرماه از ساعت ۱۹
(قرائت قرآن، احکام، سخنرانی، مدیحه سرائی)
مکان:
مقتل الشهداء‌ فاطمیه
کلیه حقوق برای پایگاه اطلاع رسانی هیئت محبین اهل بیت علیهم السلام محفوظ است