حجت الاسلام والمسلمین حاج احمد پناهیان
موضوع بحث: «اربعین، امتداد عاشورا» - جلسه اول - سه شنبه 1393/9/18
هیئت محبین اهل بیت (علیهم السلام) قم - مقتل الشهداء فاطمیه
تصاویر روز اول اربعین 93 صوت سخنرانی کلیپ سخنرانی
بسم الله الرحمن الرحیم
عبارات زیارت اربعین، از بیان امام صادق(علیه السلام)
السَّلَامُ عَلَى وَلِيِّ اللَّهِ وَ حَبِيبِهِ السَّلَامُ عَلَى خَلِيلِ اللَّهِ وَ نَجِيبِهِ السَّلَامُ عَلَى صَفِيِّ اللَّهِ وَ ابْنِ صَفِيِّهِ السَّلَامُ عَلَى الْحُسَيْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهِيدِ السَّلَامُ عَلَى أَسِيرِ الْكُرُبَاتِ وَ قَتِيلِ الْعَبَرَاتِ اللَّهُمَّ إِنِّي أَشْهَدُ أَنَّهُ وَلِيُّكَ وَ ابْنُ وَلِيِّكَ وَ صَفِيُّكَ وَ ابْنُ صَفِيِّك... وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَة.[1]
این بخشی از زیارت اباعبدلله الحسین(علیه السلام) است که در بیان نورانی امام صادق(علیه السلام) مشهور به زیارت اربعین است که اگر کسی به زیارت حضرت ایشان موفق شد ـ چه از دور، چه نزدیک ـ با این زیارت و با این کلمات و جملهها با امام حسین و خدای امام حسین صحبت کند.
اثر خون ابی عبدالله؛ یک بیداری بی سابقه و فراگیر
البته اتفاقی که در اربعین افتاد اتفاق خیلی ویژه و خاصی بود. امت اسلام در آن زمان، اگر بنا بود با چیزی غیر از کربلا و آثار اباعبدالله الحسین(علیه السلام) حرکت کنند، این اتفاق تا آن لحظه باید می افتاد. خبرها هم به مدینه و مکه، هم به دستگاه حاکم آل زبیر و هم به دستگاه یزید، هم به اقوام و قبایل مختلف رسیده بود. چه اینکه جوانان بنی هاشمی که با امام حسین همراه نبودند، خود را به کربلا رساندند. مصیبت آنقدر سهمگین بود که کسی تاب ماندن نداشت، حرکت کردند و آمدند کربلا؛ باید هم می آمدند. حالا یک عده ای اصلاً برای اینکه پای رکاب امام حسین(علیه السلام) بجنگند، راه افتادند و دیر رسیدند ـ که بعضی ها اینطور بودند ـ یا نه، خبر شهادت را که شنیدند، آمدند که بالاخره یک کاری انجام بدهند، البته نه اینکه تصمیم و عزمشان جدّی باشد.
اثر خون اباعبدالله الحسین(علیه السلام) ایجاد بیداری در دلهاست. اینکه در این روایت شریف از امام صادق(علیه السلام) وجود دارد: «لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَة»[2] برای اینکه مردم بیدار بشوند از جهل و ضلالت؛ یعنی این شهادت باید مردم را متوجه کند به حاکمیت حق. چون «ضلالت» معنایش مشخص است. معنای ضلالت، معصیت نیست که بگوییم ضلالت به معنای گمراهی و آلودگی نفسانی است. ضالّین از همان روز اول مشخص است: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ صِراطَ الَّذينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لاَ الضَّالِّينَ»[3] در تفسیر فرمودند که «الَّذينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ» پیغمبر اکرم و ائمه هدی(علیهم السلام) هستند، که نعمت حاکمیت حق و ولایت را به آنها دادیم. بنابراین، «ضالين» هم گمراه بودنِ از مسیرِ حاکمیت و ولایتِ حق است، نه گمراه بودن از این لحاظ که کسی یک معصیت انجام دهد، یا غافل باشد.
تفاوت شهادت اباعبدالله الحسین(علیه السلام) با دیگر انواع شهادت
اتفاقی که خون اباعبدالله الحسین و این بذل جانِ امام حسین در دین ایجاد کرد، این بود که «صراط مستقیم» را احیا کرد. گفتار و خطبه ها امام حسین که به جای خود؛ اما نفسِ «شهادت» امام حسین بیانگر راه حق است. راه حق نه به معنای مناسک دینی، بلکه به معنای حاکمیت امر حق و امام حق. ارزش این خون خیلی زیاد است. یک کسی ممکن است شهید باشد در راه کسب معیشت و مال برای زن و بچه اش، یک اتفاقی بیفتد یا در دریا غرق شود؛ در روایت هم داریم که به شهادت رسیده است. انواع و اقسام شهادت ها داریم، اما «شهید فی سبیل الله» یک حرف دیگر است. امام حسین(علیه السلام) شهید فی سبیل الله به معنای واقع کلمه است.
تا قبل از امام حسین(علیه السلام) حیرت و گمراهی وجود داشت
شهادت امام حسین(علیه السلام) باید حقانیت را از ضلالت تمییز بدهد و داده است. پس تردیدی نیست آنهایی که در زمان امام حسین زندگی می کنند، همه می دانند حق با چه کسی است. اینکه می پذیرند یا نمی پذیرند؛ جهاد می کنند یا جهاد نمی کنند؛ یک امر دیگری است. تردیدی نیست که اثر خون اباعبدالله الحسین(علیه السلام) یا اصلاً علت شهادت و جان دادن امام حسین(علیه السلام) این است که این حقیقت روشن بشود: «لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَة».[4]
تا قبل از کشته شدن امام حسین(علیه السلام) ممکن بود تحیّر در دل امت اسلامی ایجاد شده باشد. تحیّر را شما از کجا درمی آورید؟ از آنجایی که رفتند به امام حسن مجتبی(علیه السلام) تحمیل کردند که تو باید صلح کنی. چرا یک کسی بر امام جامعه امری را تحمیل می کند؟ چون واقعاً در جهل است، نمی داند جایگاه ولّی اش کجاست. تردید کردند.
قبل از این هم باز تردید داشتند، امیرالمؤمنین(علیه السلام) خیلی سعی داشت این تردید را برطرف کند. حضرت می فرمود: مگر قرآن نخواندید؟ «فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ»،[5] یعنی معاویه! تبیین می کند که معاویه همان کفری است که قرآن می گوید. اما نمی توانستند این را بپذیرند می گفتند معاویه مسلمان است و امام جماعت است! با اینکه خودِ معاویه گفت من حکومت کردم بر شما تا حکومت کرده باشم و بر شما سیطره داشته باشم و از منافع شما استفاده کنم، من برای دینِ شما حکومت نکردم؛ ولی او را به عنوان یک دیندار می شناسند. این، ضلالت و گمراهی و تحیّر در دوره امیرالمؤمنین(علیه السلام) است.
نفاق باعث ایجاد «تحیر» و «ضلالت» در جامعه می شود
نفاق این کار را می کند. یکی از آثار وجودی نفاق همین است، ظاهرش عقاید تو را می گوید، ولی در باطن جور دیگری عمل می کند. این دوگانگی باعث تحیّر در جامعه می شود. همه که منافق نیستند؛ اما آن عده ای که منافق هستند، آنهایی هم که منافق نیستند را متزلزل می کنند. دیگر در زمان امیرالمؤمنین(علیه السلام) کار به جایی رسید که حضرت خودش را می زد و می فرمود: «أَيْنَ عَمَّارٌ وَ أَيْنَ ابْنُ التَّيِّهَانِ وَ أَيْنَ ذُو الشَّهَادَتَيْن»[6] یک نفر را هم پیدا نمی کرد که «مَضَوْا عَلَى الْحَق»[7] باشند، یعنی رفتار و سکنات و مبارزه شان در مدار حق باشد. «أَيْنَ عَمَّارٌ وَ أَيْنَ ابْنُ التَّيِّهَانِ وَ أَيْنَ ذُو الشَّهَادَتَيْن»، این جلمات یعنی من یک نفر را هم ندارم. پس بر اثر نفاق بعد از پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و پس از این حاکمیتی که ایجاد شد، جامعه رفت به سمت تحیّر و ضلالت، ضلالت یعنی این.
تفاوت شهادت امام حسن و امام حسین (علیهما السلام)
خون امام حسین(علیه السلام) باید معما را حل کند، دیگر باید تردیدها را برطرف کند. یک دانه امام حسن مجتبی(علیه السلام) از دست رفته است، و چگونه از دست رفته است! شهادت امام حسین(علیه السلام) خیلی شهادت روشنی بود، لشگر کشیدند و یک عده با امام حسین(علیه السلام) بیعت کردند، آمدند و مقابل یزید ایستادند و شد جبهه حق در مقابل کفر. تردید هم نبود و جنگ شد و تمام شد. آنهایی که با امام حسین(علیه السلام) همراه نشدند، در اثر تحیّر نبود که همراه نشدند؛ بلکه در اثر دنیاپرستی بود. یعنی خیلی روشن تر از زمان امام حسن مجتبی(علیه السلام) شد. وقتی هم که امام حسین(علیه السلام) به شهادت رسید دیگر امر حق قطعی شد.
نعمت «ولایت» را مدیون خون امام حسین هستیم
یعنی شما الآن از ولایت هر چیزی دارید مدیون امام حسین(علیه السلام) هستید، الآن ولایت فقیه دارید؟ این ولایت فقیه مدیون امام است. الآن ولایت امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را باور داریم؟ این را مدیون امام حسین(علیه السلام) هستیم. شهادت امام حسین(علیه السلام) اصلی ترین مسئله جامعه دینی را حل کرد، آن جایگاه اساسی را حل کرد. امام صادق(علیه السلام) این را می فرماید.
بیان امام حسین(علیه السلام) هم خیلی روشن این مطلب را می رساند: «أَلَا تَرَوْنَ الْحَقَّ لَا يُعْمَلُ بِهِ وَالْبَاطِل َلَا يُتَنَاهَى عَنْهُ لِيَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فِي لِقَاءِ اللَّهِ مُحِقّا»؛[8] بحث حق و باطل را طرح می کند. خب، امام حسین(علیه السلام) وقتی دارد این حرفها را می زند، آنها هم می فهمند امام حسین(علیه السلام) چه می فرماید. یا در جای دیگر فرمود: حق با ماست، نه با آنهایی که رفتید طرفشان ـ از عمرسعد گرفته تا عموم کسانی که در کربلا آمده بودند ـ امام حسین(علیه السلام) بیانِ این مسئله را می کرد، خوب حرف امام حسین را می فهمیدند.
اما شهادت امام حسین(علیه السلام) باعث شد تمام تردیدها برطرف بشود. خوب اینها چه کسی را کشتند و چرا کشتند؟ حسین بن علی(علیهما السلام) را فرمان قتل دادند که همه می دانستند پیغمبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: حسین من امام جامعه است، «قَامَا أَوْ قَعَدَا»؛[9] یا «حُسَيْنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ»،[10] او از من است و من هم از او هستم؛ یا «أَحَبَّ اللَّهُ مَنْ أَحَبَّ حُسَيْناً».[11] است پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) از کودکی که این را برای همه جا انداخته که او امام و پیشوای شماست. امیرالمؤمنین(علیه السلام) هم این را جا انداخته، خودِ حضرت زهرا(سلام الله علیها) هم این حقیقت را جا انداخته است. حال وقتی امام حسین را به شهادت رساندند، دیگر امر مسجّل شد که اینها مطلقاً باطل هستند و حق با آل پیغمبر است؛ بی برو برگرد!
اینکه فرمود «إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَب ِالْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي»[12] با این حدیث امام صادق(علیه السلام) کامل می شود. یعنی «درستی» در امت پیغمبر نهادینه شد. شما الآن یک چیزی به نام تشیع دارید، اسلام ناب دارید، از کجا دارید؟ از خون ابا عبدالله الحسین(علیه السلام) دارید. حالا آنچه که روضه و اشک و مصیبت امام حسین(علیه السلام) ایجاد می کند، یعنی همین.
شهادت امام حسین «صراط مستقیم» را روشن کرد
اهمیت زیارت اربعین در آن اتفاقی است که روز اربعین سال 61 هجری افتاد. یعنی این زیارت موجب شد آن موج قیام های بعد از امام حسین(علیه السلام) شکل بگیرد. خون امام حسین(علیه السلام)، یعنی شهادت امام حسین(علیه السلام)، چه کار کرد؟ شهادت امام حسین(علیه السلام) یک کارِ کارستان بود! هیچ چیز دیگری نمی توانست جای شهادت را پر کند و اثر خون امام حسین(علیه السلام) را داشته باشد. و الّا امام حسین(علیه السلام) اجازه نمی داد پست ترین انسانها چنین کاری با او کنند؛ یا خدا اجازه نمی داد اباعبدالله الحسین(علیه السلام) با این وضع به شهادت برسد. تحیّر را حسین بن علی(علیهما السلام) از بین برد و دوباره صراط مستقیم، به تمام قامت و با همه تجلّی اش رخ نشان داد.
پس چرا بعد از عاشورا جامعه حرکت نکرد؟
حالا یک سؤال: اگر خون ابا عبدالله الحسین ضلالت را از بین برد، پس چرا بعد از واقعه عاشورا هم مردم این کار را نکردند؟ آخر مردم مشکلات دیگری داشتند، بر اثر تحیّر و گمراهی نبود؛ تحیّر از بین رفت: «لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَة.[13]» جهل برطرف شد و از تحیر بیرون آمدند. اصلاً امام صادق(علیه السلام) نمی فرماید خون امام حسین باعث شد همه مؤمن بشوند. خون اباعبدالله الحسین(علیه السلام) همه را مؤمن نکرد. آیا زیارت ابا عبدالله(علیه السلام) همه را مؤمن می کند؟!
در زیارت اربعین به چه نکاتی باید توجه کرد؟
لذا در زیارت امام حسین(علیه السلام) در روز اربعین، امام صادق(علیه السلام) دارند توجه می دهند به زوّار که به چه نقطهای دقت کنند. آقا روضه باشد بس است دیگر، امام حسین و قتلگاه، شما آنجا فقط به یاد آب باشی و عطش و زخم و جراحت چون زیارت یک کشته رفتی دیگر. اما می بینی زائر باید بگوید: «السَّلَامُ عَلَى وَلِيِّ اللَّهِ وَ حَبِيبِهِ السَّلَامُ عَلَى خَلِيلِ اللَّهِ وَ نَجِيبِهِ السَّلَامُ عَلَى صَفِيِّ اللَّهِ وَ ابْنِ صَفِيِّهِ»[14] یعنی مشخص می کنند که زائر باید به چه دقت کند. آقا امام صادق! خود شما هستید که این همه راجع به اشک و گریه و سوز و فریاد و ضجه و ناله روایت دارید. آمدند جلوی امام صادق عزاداری کردند، ایشان فرمود نه، اینطور نه؛ بلکه آن جوری که خودتان عزاداری می کنید، یعنی راحت باشید. خوب، آقا امام صادق! شما بعد می گویید روز اربعین این زائر بلند شود بیاید زیارت امام حسین، اینگونه صحبت کند؟ این یک خورده سرد نیست به نظر شما که: «السَّلَامُ عَلَى وَلِيِّ اللَّهِ وَ حَبِيبِهِ السَّلَامُ عَلَى خَلِيلِ اللَّهِ وَ نَجِيبِهِ السَّلَامُ عَلَى صَفِيِّ اللَّهِ وَ ابْنِ صَفِيِّهِ...»؟ اساس کشته شدن اباعبدالله الحسین(علیه السلام) و خون امام حسین(علیه السلام) برای از بین بردنِ این تحیّر و جهالت است، اتفاقاً این خودش اوج روضه است. من دارم به امین و ولیّ و منتخب و صفیّ خدا سلام می دهم، که از اول توجه کنی. اتفاقاً خون امام حسین اینگونه می طلبد که تو به مقام حسین بن علی توجه کنی. فقط به علاقه خودت به حضرت توجه نکنی، فقط به عشق خودت به اباعبدالله دقت نکنی که حالا مصیبتی که حضرت کشیده برایت سنگین باشد؛ چون دوستش داری! مقام حسین، حقّ حسین به این دقت کنیم، با این نگاه گریه کنیم و بسوزیم. کسی که ولیّ خدا و حبیب خدا و خلیل و منتخب خداست. خلیل یعنی دوستی که محرم اسرار است، رازش را خدا به او بگوید. اباعبدالله الحسین رازدار خدای متعال است؛ «السَّلَامُ عَلَى صَفِيِّ اللَّهِ وَ ابْنِ صَفِيِّهِ»، تو برگزیده خدا هستی و پدرت هم اینگونه است که برگزیده خدا و ولیّ حق است.
یک «ولیّ خدا» این همه داغ و مصیبت کشیده است...
بعد می فرماید: «السلام علی الحسین المظلوم الشهید... قتیل العبرات...» حالا این مقامِ عالیِ اعلی، اسیرِ داغها و غمها و مصیبت ها شده است، «اسیر الکربات و قتیل العبرات». و اشک هاست که در اثر قتل و شهادت او از چشم ها جاری می شود. بعد از یک گریزِ روضه، بعد دوباره می فرماید: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَشْهَدُ أَنَّهُ وَلِيُّكَ وَ ابْنُ وَلِيِّكَ وَ صَفِيُّكَ وَ ابْنُ صَفِيِّك»،[15] باز امام صادق(علیه السلام) میخواهد تو ـ زائر اربعین امام حسین(علیه السلام) ـ به این جایگاه و حقّ دقت کنی. چون با توجه به اینکه او «ولیِّ خدا» است، تو از تحیّر بیرون می آیی و خون اثر واقعی خودش را برای تو خواهد داشت. چگونه؟ تو وقتی ولیّ خدا را ببینی کشته است، زود می گویی جبهه مقابل او قطعاً طاغوت و باطل است. خب آقا! جبهه مقابل ایشان به اسم خلیفه رسول خدا و امیرالمؤمنین دارد حکومت می کند. نه! او یقیناً باطل است؛ چون «ولیّ خدا» را کشته است. دیگر تو شک نمی کنی بین یزید و حسین. این زیارت چقدر هماهنگ است با حماسه عاشورا و آرمان عاشورا؛ زیارت یعنی این!
«أَشْهَدُ أَنَّهُ وَلِيُّكَ وَ ابْنُ وَلِيِّكَ وَ صَفِيُّكَ»، خوب شما همین الآن گفتی: «السَّلَامُ عَلَى صَفِيِّ اللَّهِ وَ ابْنِ صَفِيِّهِ»! وقتی سلام دادم، آنجا آمدم در درگاه حسینی، در اصل آمدم اعتقاداتم را عرضه کردم به طور مطلق، «اللَّهُمَّ إِنِّي أَشْهَدُ أَنَّهُ وَلِيُّكَ وَ ابْنُ وَلِيِّكَ» مستقیم با خدا صحبت می کنم، یعنی اینجا دارم شهادت می دهم، می گویم خدایا! او ولیّ توست. الآن در زیارت، در واقع داری از آن تحیّر بیرون می آیی، به این می گویند تجدید عهد و میثاق. فرمود زیارت برای تجدید عهد است، همین امام صادق(علیه السلام) فرمود: بر گردن هر شیعه ای است که به دیدار امامش برود؛ در روایت دیگری فرمود که تجدید عهد کند.
کفّار و منافقین هم محبت به امام حسین دارند!
می فرماید محبّت به حسین را هم کفّار دارند، هم منافقین دارند، هم مؤمنین.[16] عمرسعد هم گریه می کرد! در فسق و کفر و نفاقش تردید نیست، ولی امام حسین(علیه السلام) را دوست دارد! اگر زیارت ما فقط اثر محبت به اباعبدالله الحسین(علیه السلام) باشد، یک چیزی کم دارد. لذا اساساً نه امام حسین(علیه السلام)، هر امام دیگری را هم فرمود برای تجدید عهد برو، یک حقّی بر گردن تو دارد که باید بروی. اگر زیارت امام خودت را ـ هر امامی را خصوصاً امام حسین ـ ترک کنی، تارک حقّ رسول خدا و تارک حقّ خدا هستی. بحث «حق» به میان می آید نه فقط اثر «محبت».
امام حسین (علیه السلام) کشته شدنش برای این بود که در اصل و اساس دین یعنی «امام حق» و «حاکمیت امر حق» دیگر کسی تحیّر نداشته باشد. خوب حالا بعدش چه می شود؟ خون امام حسین می تواند کوفیان را تکان بدهد؟ تکان نمی دهد! می تواند شامیان را تکان بدهد؟ تکان نمی دهد! چون بعد از کشته شدن امام حسین حق روشن شده بود، یعنی الآن امام سجاد(علیه السلام) برای مردم عین امام حسین(علیه السلام) است. کوفیان مگر برای امام حسین(علیه السلام) گریه نکردند؟ پس چرا نرفتند حق امام سجاد را بگیرند و به او بدهند؟! امام حسین کشته شده است، ولی امام سجاد(علیه السلام) که وجود دارد؛ بسم الله! هر لحظه ممکن است امام سجاد(علیه السلام) به شهادت برسد.
خون امام حسین حق را روشن می کند؛ اما «اقدام» چیز دیگری است...
شما از خانواده های اسرا بپرسید که چه کشیدند در این ده، بیست سال؛ یا مفقودین در این سی سال. هر لحظه ممکن است او را بکشند و یک بلایی سرشان بیاورند. می میرد و زنده می شود، یک مادری که منتظر است و چیزی نمی داند و هیچ کس هم چیزی نمی داند. امام سجاد(علیه السلام) را به اسیری بردند. همه این مردم می دانند هر لحظه ممکن است امام سجاد را به شهادت برسانند، خوب بروند بگیرند. آقا مگر خون امام حسین نبود؟ مگر اینها بیدار نشدند؟ ببینید! بیدار شدند، اما حرکت کردن دیگر با خون امام حسین(علیه السلام) نیست، حرکت کردن چیز دیگری می خواهد. الآن در زمان ما هم حق روشن است، با خون امام حسین(علیه السلام) حق روشن شده است، ما تردید نداریم حق با ولی عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است، حداقل ما 250 میلیون شیعه تردید نداریم ـ البته شاید بیش از یک میلیارد مسلمان هم تردید نداشته باشند، اهل تسنن هم به مهدی موعود اعتقاد دارند. بعضی از فرقه هایشان می گویند مهدی موعود از دنیا رفته است و دوباره به دنیا می آید چنین حرفهایی می زنند ولی به مهدی موعود اعتقاد دارند. به حقانیت یک منجی و حاکم و ولیّ حق اعتقاد دارند ـ محبت هم داریم. محبت وجود دارد، بیداری هم ایجاد شده است، تحیّر هم از بین رفته است، خوب پس همه چیز حل است دیگر؟! نه، حل نیست! یک مشکل دیگر مانده است. همان مشکل اساسی که اباعبدالله الحسین(علیه السلام) با آن روبرو بود، امروز امام زمان با آن روبرو است: «اقدام»! این دیگر با خون ایجاد نمی شود، خون امام حسین(علیه السلام) می تواند پلیدی های ظلمت، فضای حاکمیت طاغوت را از بین ببرد و همه چیز را شفاف کند، اما بیشتر از این نه!
ببین عزیز من! خود پیغمبر اکرم بین این مردم بود، اینها اهل اقدام نشدند. امیرالمؤمنین(علیه السلام) بود، حق را تمام کرد، ولی اینها درست نشدند و حرکت نکردند. اینکه حضرت امام می فرماید 1400 سال است که امام حسین اسلام را حفظ کرده است، معنایش چیست؟ معنایش یعنی همین! اگر همان سی، چهل سال پیش اسم امام حسین برده می شد، مردم ما انقلاب نمی کردند و قیام نمی کردند و کشته و زندانی نمی دادند، مفقود و شکنجه نمی دادند. خون امام حسین برای اینها هم بی اثر بود، باید «اقدام» کنند.
تفاوت قیام برای «انتقام از قاتلان» امام حسین؛ با قیام در «راه امام حسین»
ابا عبدالله الحسین(علیه السلام) به شهادت رسیده است، امام سجاد(علیه السلام) که اسیر است، همان اباعبدالله الحسین(علیه السلام) است! بعد از شهادت دیگر هیچ کسی نیست که گمراه باشد، همه حق را فهمیدند. پس چرا حق امام را نمی گیرند؟! سال 61 هجری شهادت است، قیام توابین سال 64 هجری است و قیام مختار 65 هجری!
باید در اینها دقت کنیم. توابین با مختار و تشکیلاتش چه فرقی دارند؟ یک فرق خیلی روشنی دارند، آن موقع مختار زندان بود. بعد از ماجراها، عبدالله بن عمر واسطه شد و مختار از زندان آزاد شد، اوضاع جامعه هم معلوم است که روز به روز بدتر می شود. وقتی یزید بخواهد حکومت کند، معلوم است تشکیلات به کجا می رسد. شیعیان نسبت به والی مدینه بالاخره اعتراض کردند و وارد جنگ هم شدند، بعد از یک مدتی شیعیان امام حسین(علیه السلام) گفتند اینگونه نمی شود. باید برویم به خونخواهی حسین بن علی(علیهما السلام) بجنگیم. دیگر نمی شود نشست. مصیبت خیلی سنگین است. سه سال و اندی طول کشید تا اینها عزمشان را جزم کردند تا انتقام بگیرند!
تازه آن هم در تاریخ نمی نویسد بروند سراغ یزید؛ یعنی راه امام حسین(علیه السلام) را ادامه بدهند؛ بروند اصالتاً با باطل مبارزه کنند؛ بلکه گفتند که ما با قاتلان امام حسین(علیه السلام) کار داریم! رفتند جنگیدند و در این جنگ هم خیلی شهید دادند، نتیجه آن چنانی هم نگرفتند، ولی خوب به خونخواهی اباعبدالله الحسین جنگیدند. بالاخره جوانان بنی هاشم داخلشان هستند، نمی توانند که ساکت بنشینند. نه امام حسین؛ بلکه 72 نفری هم که کشته شدند، قبایل و آدمهایشان بالاخره باید بروند انتقام بگیرند. حالا هم که حرکت کردند البته حرکتشان مأجور است و شهادتشان هم واقعاً شهادت است، اما ابتر ماند.
قیام مختار هم مثل توابین، حداکثر برای «انتقام از قتله» بود؛ نه در راه امام حسین
بعد نوبت مختار شد، مختار خیلی سیّاس بود. مثل توابین بی گدار به آب نزد، مختار صبر کرد و اوضاع را دید و بررسی کرد که تب مبارزه برای انتقام نسبت به خون امام حسین در جامعه وجود دارد و شروع به سازماندهی کردن و نیرو جمع کردن کرد. توابین خیلی کاری به امام سجاد(علیه السلام) نداشتند، ولی مختار سراغ امام سجاد(علیه السلام)رفت؛ رفت پیش محمد بن حنفیه برادر امام سجاد و ایشان هم رفت پیش امام سجاد(علیه السلام) و گفت من یک مجوّز که بگیرم، می شود قیام حق، اینها میآیند پای رکاب ما و دستگاه را سرنگون می کنیم. محمد بن حنفیه هم طبق خبرها آمد پیش امام سجاد(علیه السلام) گفت آقا جان، مختار می خواهد قیام کند. جواب خیلی جالبی امام سجاد(علیه السلام) داد؛ دقت کنید: امام سجاد برگشت یک مطلبی فرمود. فرمود به محمدبن حنفیه که برادر من، یک «برده و غلام سیاه» هم اگر بخواهد کاری بکند در جهت انتقام اباعبدالله الحسین(علیه السلام)، مجاز است که انجام بدهد. انتقام باید گرفت. خون نباید روی زمین بماند. این جواب یعنی چه؟ اولاً خود امام سجاد(علیه السلام) نمی آید وسط میدان؛ بعد هم به محمدبن حنیفه می فرماید من کار اینها را به تو واگذار می کنم، خودت هر جوری خواستی تصمیم بگیر. مختار هم می آید بیرون و جار می زند که من هم مجوّز از امام سجاد(علیه السلام) گرفتم و هم از محمدبن حنیفه مجوّز گرفتم. عده ای دورش جمع می شوند و دانه دانه شروع می کنند قتله را کشتن، چه کسانی در کربلا سرها را بریدند!
مبارزه مختار با مبارزه سیدالشهداء ماهیتاً تفاوت دارد
نوع مبارزه مختار با نوعِ مبارزه اباعبدالله الحسین(علیه السلام) ماهیتاً خیلی تفاوت دارد. امام حسین(علیه السلام) رفت سراغ مردم برای بیدار کردن مردم و قیام بر علیه حاکمیت طاغوت؛ ولی مختار رفت سراغ مردم برای کشتن قتله، اجازه هم داشت. نه چون مختار بود؛ آقا فرمود هر کسی راه بیفتد؛ برود انتقام بگیرد؛ کار درستی انجام داده است. اگر توابین بعد از کربلا نیامده بودند بجنگندند، بعداً لشگری دور مختار جمع نمی شد. با قیام توابین طلسم شکسته شده بود، و الّا کسی جرأت نمی کرد نفس بکشد. منتها مختار یک مقدار سیاستمدار بود و دامنه را یک کمی وسیع تر کرد. بعد البته حکومت هم کرد و... ولی بالاخره کارش به سرانجام نرسید.
مختار قیامش با قیام اباعبدالله الحسین(علیه السلام) متفاوت است، آقا فرمود هر کسی باید انتقام بگیرد «مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً»[17] ابا عبدالله را کشتند؟ خوب هر کسی برود انتقام بگیرد، همان موقع در کوفه و شام هم هر کسی بود، باید انتقام می گرفت. یک برده ای هم این کار را کند، کرده است. حضرت قیام را به عنوان یک «قیام لِلّه» تحویل نگرفت، به عنوان قیام به عنوان «انتقام از قتله» تحویل گرفت. بعد هم که خبر برای امام سجاد(علیه السلام) آوردند که اینها را کشتند، حضرت برای مختار دعا کر ، فرمود خدا رحمت کند مختار را که چنین کرد. خبر که آوردند عبید الله بن زیاد به درک واصل شده است، طبق روایت، امام سجاد(علیه السلام) آن موقع دیگر رخت عزا را از تن بیرون آورد. بعدها از ائمه هم باز برای مختار دعا کردند چون قتله را به درک واصل کرده است.
«اقدام کردن» جامعه با «خون» امام حسین ممکن نیست؛ همانطور که در زمان پیامبر نشد...
آقا شما الآن گفتید «لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَة»، خون و بذل جان سیدالشهدا(علیه السلام) همه را بیدار کرد، یا برای بیداری جامعه بود از ضلالت، تا راه را تشخیص بدهند و بدانند که ولیّ حق باید حاکم باشد؛ پس چه شد؟! امام حسین(علیه السلام) راه را نمایان کرد، هیچ کس دیگری بعد از امام حسین(علیه السلام) نمی تواند بگوید نفهمیدم حق با چه کسی است! ولی اینکه اینها آدم بشوند، این دیگر دست امام حسین(علیه السلام) نیست. مثل اینکه دست پیغمبر(صلی الله علیه و آله) نبود! «إِنَّکَ لَا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ»،[18] رسول من! اینگونه نیست که هر کسی را دوست داشته باشی، بتوانی هدایت کنی.
با دعوت به عزا و زیارت امام حسین همه چیز درست نمی شود!
آقا ما همه را به عزا و خون امام حسین(علیه السلام) متوجه کنیم، این باعث می شود همه بروند سراغ حق؛ نه! باعث نمی شود! اینها کنار بدن سیدالشهدا بودند، لشگر به انتقام امام حسین(علیه السلام) حرکت کردند و قتله امام حسین را هم به درک واصل کردند؛ ولی قیام حق نکردند! یک چیزهای دیگری هم لازم است! این اشک و سوز و محبت و بیداری و بصیرت و عدم جهالت و مشخص شدنِ از راه حق، فقط «مقدمه» کار است. آقا ما هم می گوییم مقدمه است، می خواهیم همین را داشته باشیم؛ آخر ما تا قیامت می خواهیم در مقدمه بمانیم؟! 1400 سال ماندیم بس نیست؟! دعوا سر اینجاست.
ما اگر به محبت بسنده کنیم، اگر به اشک و سوز و ناله بسنده کنیم، دوباره می شود مثل گذشتگان و اتفاقی نمی افتد. اگر حق را با خون سیدالشهدا شناختیم، باید برویم« قیامِ حسینی» کنیم و الّا برائت از دشمنان امام حسین علیه السلام نهایتش می شود قیام مختار و توابین و باز قصه باقی می ماند.
اینجا آدم متوجه می شود «حسینی اقدام کردن» یعنی چه؛ نه فقط برای ظلم هایی که به اباعبدالله شده است، آدم بسوزد و ناله کند. همین که برود سراغ قتله تمام می شود؟! تو می خواهی بروی سراغ قتله، خوب قتله تمام شد و امام سجاد هم پیراهن عزایش را بعد از عبیدالله از تنش بیرون آورد؛ پس این که تو الآن باید خون و راه امام حسین را زنده نگه داری، یعنی چه؟ یک چیز دیگری می خواهد، «حسینی مبارزه کردن» با اینکه «انتقام امام حسین را گرفتن» دوتاست. این انتقام امام حسین(علیه السلام) را گرفتن انجام شد.
پس «این الطالب بدم المقتول بکربلا» چه معنی دارد؟
البته «أین الطالب بدم المقتول بکربلا» که می گویی امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) طالب خون امام حسین(علیه السلام) است، مفهومش می دانی یعنی چه؟ طالب خون امام حسین(علیه السلام) یعنی آن «حقیقتِ خونِ» امام حسین(علیه السلام). نمی گویی یکی بیاید انتقام جان امام حسین را بگیرد، بلکه می گویی طالب دم. خون امام حسین برای چه ریخته شد؟ امام حسین(علیه السلام) اگر برای بیداری امت حرکت و اقدام نمی کرد که خونش زمین ریخته نمی شد. اگر امام حسین(علیه السلام) قیام نمی کرد که چنین اتفاقی نمی افتاد. خون امام حسین یعنی این، «وَاللَّهِ لَا يَسْكُنُ دَمِي حَتَّى يَبْعَثَ اللَّهُ الْمَهْدِيَّ»[19] خون من از جوشش نمی افتد تا اینکه مهدی قیام کند، یعنی این.
انقلاب ما «قیام حسینی» بود؛ نه مختاری!
بعد از امام حسین(علیه السلام) هنوز جای یک قیام حسینی خالی است، تا رسید به انقلاب شما. آن قیام شروع شد، شما دیگر به خون خواهی قیام را شروع نکردید، مدل قیام شما اینگونه نبود. مدل قیام شما حسینی بود؛ نه مختاری و توابینی! باید این را بررسی کنیم و ببینیم که بعد از ارادت و پاکی و طهارت باید چه کار کرد.
زینب کبری(سلام الله علیها) وارد آن معرکه بعدی شد، امام سجاد(علیه السلام) وارد آن عرصه بعدی شد لذا وقتی کسی به امام سجاد گفت: همه رفتند جهاد و مبارزه، تو آمدی خانه خدا و حج، آسان تر را انتخاب کردی و سخت تر را ترک کردی، امام سجاد(علیه السلام) جواب داد: «التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ»[20] اگر اینها به میدان آمدند، من می آیم به میدان؛ نه توابین و لشگر مختار و دیگرانی که الآن دارند در مرزها می جنگند. آن موقع حج پیشِ آن هیچ است؛ اما فعلاً ارزش حج بیشتر از جنگیدن لب مرزهاست. با اینکه اینها سربازان اسلام هستند و دارند برای حکومت اسلامی می جنگند. این کار خیلی سخت شد. البته 1400 سال فکر می کنم بس باشد برای اینکه دیگر ما حرف از سختی نزنیم؛ چون سختی اش را که ما تحمل نمی کنیم، سختی اش را یک نفر تحمل می کند به نام حجت ابن الحسن. ما که می آییم و می رویم! ما زندگی هایمان را می کنیم. یک نفر منتظر است مثل حسین بن علی، آن هم حجت ابن الحسن است؛ او دارد آب و کباب می شود. من نمی دانم اگر امام حسین(علیه السلام) «اسیر الکربات» بود، امام زمان چیست؟ چند سال باید بگوید: یا جدّاه! یا حسین! اگر اشک چشمم تمام شود، خون گریه می کنم! «لأبکینّ علیک صباحاً و مساءً.»[21] باید صبر کنم تا آن لشگر موعود من بیایند: «وَ مَنْ يَتَوَلَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُون...»[22]
[1] .علی بن موسی بن طاووس (سید بن طاووس)، إقبال الأعمال، ج2، ص590.
[2] . همان.
[3]. حمد، آیات 1-7.
[4] . إقبال الأعمال، ج2، ص590.
[5] . توبه، آیة 12.
[6] . نهج البلاغه، خطبة 182.
[7] . همان.
[8] . تحف العقول، ص 245.
[9] . بحار الأنوار، ج21، ص279.
[10]. الارشاد (شیخ مفید)، ج2، ص127.
[11]. همان.
[12] . بحارالانوار، ج44، ص329.
[13] . إقبال الأعمال، ج2، ص590.
[14] . همان.
[15] . همان.
[16]. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَ حُبَ عَلِيٍ قُذِفَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ فَلَا يُحِبُّهُ إِلَّا مُؤْمِنٌ وَ لَا يُبْغِضُهُ إِلَّا مُنَافِقٌ وَ إِنَّ حُبَّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ قُذِفَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُنَافِقِينَ وَ الْكَافِرِين (مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (ابن شهرآشوب)، ج3، ص: 383)
[17] . اسراء، آیة 33.
[18] . قصص، آیة 56
[19] . بحارالانوار، ج45، ص229.
[20] . توبه، آیة 112.(ر.ک: تفسیر نورالثقلین، ج2، ص272)
[21] . زیارت ناحیه مقدسه.
[22] . مائده، آیة 56.
نام
پست الکترونیک
* کد امنیتی
* نظر