موضوع بحث: «سیره جهادی و ابعاد مظلومیت سیدالشهداء(علیه السلام)» - جلسه دهم - حجت الاسلام والمسلمین حاج احمد پناهیان - هیئت محبین اهل بیت (علیهم السلام) قم
بسم الله الرحمن الرحیم
ما مکلفیم که مانند امام حسین(علیه السلام) حرکت کنیم
ما چرا دنبال زندگی جهادی هستیم؟ البته نه فقط به خاطر اینکه بخشی از واقعه عاشورا جهاد و جنگ و مبارزه بود. بلکه به جهت اینکه خودِ سیدالشهدا (علیه السلام) بعد از خروجشان از مکه فرمودند: « مَنْ كَانَ بَاذِلًا فِينَا مُهْجَتَهُ، وَ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَه [1]». هر کس آماده جان فشانی است با ما حرکت کند، این عزیمت را در همان خطبه فرمودند « فلكم فيّ أسوة »[2] شما باید به من نگاه کنید و مثل من عمل کنید. با من حرکت کنید و عینِ من هم عمل کنید، با من حرکت کنید یعنی همراهی با امام حسین(علیه السلام)؛ عین من عمل کنید یک نکته بالاتری دارد و یک دقت ظریفتری از زبان حضرت وجود دارد. بر ما تکلیف کردند که شما هم مثل امام حسین(علیه السلام) باید مبدأ و منشأ حرکت شوید. حسینی عمل کردن به اینکه آدم انسان فقط خودش برود وارد میدان مبارزه بشود نیست، باید دیگران را تحریک و تحریض کرد، باید زمینه را برای جهاد و مبارزه دیگران فراهم کرد. بعضیها در جریان انتخابات یک صحبتی میکردند، ناصواب هم بود این جمله که "ما مکلف هستیم کاندیدای مورد نظر خودمان را انتخاب کنیم حتی اگر مطمئن هم باشیم رأی نمیآورد"، یک اصطلاحی هم به کار میبردند که 72 نفر هم باشیم مثل یاران امام حسین (علیه السلام) باید اقدام کنیم. امام حسین (علیه السلام) مستقیم 72 نفر را از مکه برنداشت ببرد کربلا بجنگد، یک مسیری را طی کرد از مدینه آمد مکه، از مکه حدود 15 هزار نفر را بسیج کرد، در کوفه 18 هزار نفر را بسیج کرد. این طور نیست که امام حسین (علیه السلام) از همان ابتدای قیام یک عده کم را برای جنگ برده باشد! اینکه معقول نیست، حرکت امام حسین (علیه السلام) کاملاً حرکت منطقیای بود این دعوتِ عمومی را حضرت انجام داد، تحریک و تحریض عمومی را حضرت انجام داد. "آقا ما با دیگران کاری نداریم و خودمان برویم نه این حرفها نیست. امام حسین (علیه السلام) در کربلا ـ فرمود: «قال الحسين ع الْآنَ انْكَسَرَ ظَهْرِي وَ قَلَّتْ حِيلَتِي»[3] رسید به جایی که چاره دیگری نبود مجبور شد بعد از حضرت ابالفضل (علیه السلام) شمشیر بکشد و دشمنان را از دم تیغ بگذراند. دهها برابر بیشتر از مقداری که منافقان از لشگر امام حسین (علیه السلام) کشتند امام حسین (علیه السلام) از آنها کشت، بعد هم یک نفرینی کرد و اساس و بنیان اینها را برباد داد و بیچاره شان کرد، هم کوفیان را و هم اهل مدینه را، هر کسی که تماشاچی بود. چرا امام حسین (علیه السلام) باید اهل مدینه را نفرین کنند و دچار بشوند به حجاج بن یوسف سقفی؟ چون قبل از آن حجت را تمام کردند، چون دعوت کرده بودند و آنها نیامدند.
عاشورایی عمل کردن یعنی این
اینگونه نبود که امام حسین (علیهالسلام) با یک عده کم بروند و بگویند من میخواهم با مظلومیت کشته بشوم، اگر کسی هم اجابت نکرد نکرد! نه بلکه تمام سعیشان را برای جذب انجام داد، حتی نفر به نفر! امام حسین (علیهالسلام) زهیر که یک نفر است را دعوت کرد، فرمود: اگر نمیآیی من بیایم. عبید الله بن حرّ جوفی را امام حسین (علیهالسلام) داخل خیمهاش در حالی که او یک نفر بود. اینکه ما بگوییم: "با مردم کاری نداشته باشیم به ما چه ربطی دارد که می خواهند هر جایی بروند و هر کاری بکنند!" این اصلِ غلطی است و درس عاشورا این نیست. عاشورایی عمل کردن به این نیست که من بروم به تنهایی در میدان، بجنگم باید بستر جهاد را برای همه فراهم کرد، باید روشنگری کرد و باید همه را دعوت کرد و عاشورایی کرد. عاشورایی عمل کردن یعنی این. در خطبه امام حسین (علیه السلام) در مکه می فرماید: « مَنْ كَانَ بَاذِلًا فِينَا مُهْجَتَهُ، وَ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَه [4]». هر کسی آماده جان فشانی است با ما بیاید و یک جای دیگر می فرماید: « فلكم فيّ أسوة [5]» . شما اگر بخواهید امام حسین را الگو قرار بدهید باید بروید یک عدهای را دعوت کنید تا بیایند.
تفکر سیدالشهداء(علیه السلام) و یارانش این است
امام حسین (علیه السلام) در ابتدای قیام در وصیتی به محمد بن حنیفه فرمود:« إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي ص[6]» ، من سراغ امت میروم، مستقیم سراغ دولت و حکومت جائر نرفت. اگر ما الآن مشغول بررسی سیره جهادی سیدالشهداء (علیه السلام) و سیره جهادی امیرالمؤمنین (علیهالسلام) هستیم، علتش این است. تفکر سیدالشهداء و یاران سیدالشهداء این است: "ما نسبت به اینکه دیگران مثل ما فکر کنند موظف هستیم و تکلیف داریم". اینکه فرمود: «أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي وَ أَبِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع »[7] یعنی همین. دعوتِ به معروف یعنی قیام لله، نهی از منکر یعنی نهی از نشستن و تماشا کردن ظلم، نهی از پذیرفتن حاکمیت باطل. پس خیلی سختتر میشود کار کردن، نمیشود همینگونه سرمان را بیندازیم پایین و زندگیِ مؤمنانه خودمان را داشته باشیم، باید جامعه را بشناسیم، باید انسان و دین را بشناسیم، باید تکلیف و اوضاع جامعه و شرایط سیاسی و اجتماعی و فرهنگی را بشناسیم و آگاه به زمان باشیم. مثلا میخواهید بروید برای 4 تا دانش آموز کلاس بگذارید اول باید بروید دانش آموز را بشناسید، این دو دو تا چهار تاست. باید دانش آموز را بشناسی که این دانش آموز ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان و دانشجو که میخواهم با او حرف بزنم، زبانم چه باشد، من میخواهم با خانمها حرف بزنم زبانم چه باشد، با آقایان و کودکان حرف بزنم زبانم چه باشد؟ بعد شما میخواهید یک عدهای را به حرکت وادار کنید، بحث این نیست که فقط به او آموزش بدهی، برای آموزش دادن نیاز داری تا اقشار مختلف را بشناسی. اما اگر بخواهی یک عده را به حرکت وادار کنی باید بروی در او انرژیای ایجاد کنی که این انرژی او را به حرکت وادار کند. یعنی فقط شناخت کافی نیست، قدرتِ ایجادِ حرکت در مخاطب هم باید داشته باشی، نَفَسِ تو باید نفسِ محرکی باشد. خیلی کار سخت می شود.
چون خودشان آلوده بودند؛ نمی توانستند چیزی بگویند
چرا علما و نخبگان، با امام حسین (علیهالسلام) همراهی نکردند؟ بله دنیازدگی، هوا و هوس، میل به آنچه که در دست طاغوت بود، دلیل است. ـ همه اینها را امام حسین (علیه السلام) ذکر میکند ـ لکن اگر اینها را در نظر بگیری اینها باید میرفتند به مردم میگفتند که دنیاپرست نباشید ولی خودشان دنیاپرست بودند پس حرفشان دیگر در مردم اثر نمیکرد. اینها باید میگفتند که به طاغوت اعتماد نکنید و سر سفره یزید ننشینید، اما خودشان نشسته بودند و حرفشان در مردم اثر نمیکرد. اینها باید بگویند به هوا و هوستان نگاه نکنید و به امام زمانتان نگاه کنید، خودشان به هوا و هوس دارند عمل میکنند دیگر چه بگویند! یک شخصی بود ـ پناه ببریم به خدا ـ مسئولیت خیلی مهمی هم داشت، عالم هم بود به واسطه مسئولیتی که ما در بخشی داشتیم؛ خوب ایشان مسئول 3ـ4 رده بالاتر از رده ما بود. ما ردههای بعدی را رد کردیم و رسیدیم به ایشان، چندین جلسه با ایشان میگذاشتیم که تو را به خدا کاری کنید فلان مسئله پیش آمده است. من از نگاه کردن و حرف گوش کردن ایشان میدیدم که اصلاً هیچ تغییری در او ایجاد نمیشود مثل اینکه اصلاً نمیشود. از جلسه میآمدم بیرون میگفتم او کاری نخواهد کرد، کاملاً این را می شد دید در چهرهاش فقط سر تکان میداد و میگفت درست است. گفتم شما الآن باید یک بخشنامه و دستورالعمل بدهید. ایشان با یک حسرتی نگاه میکرد مثل شخصی که در یک زندان است و به او می گویی بیا برو پرواز کن، میگوید چقدر پرواز لذت بخش است ولی چون زندان است نمیتواند پرواز کند. بعد از مدتی دیدم ایشان را از آن مسئولیت برداشتند، اول متأثر شدم که چه شد بنده خدا آدم خوب و منصفی بود و خوب میفهمید فقط اقدام نمی کرد. بعد گفتم چه شد ایشان را برداشتند؟ گفتند که ایشان یک پرونده خلافی داشته است. نه اینکه آدم منصفی باشد چون خودش خلاف میکند نگوید که جلوی خلاف را بگیرید بلکه راهِ دیگری ندارد و نمیتواند، خودش راه را بر خودش بسته است. امام حسین (علیه السلام) با خواص آمدند صحبت کردند که مردم را به حرکت وادار کنید، اینها خودشان گیر بودند، به مردم چه بگویند؟ بگویند بروید جهاد کنید برای خدا؟! خدا برای خودِ اینها مسئله چندم است! چه بگویند؟!
کسی که می خواهد رسالت الهی را برعهده بگیرد باید...
قرآن میفرماید:« الَّذينَ يُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ يَخْشَوْنَهُ وَ لا يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ وَ كَفى بِاللَّهِ حَسيبا »[8] کسی که می خواهد رسالت خدا را انجام بدهد باید یک بیباکی و شجاعتِ مثال زدنیای داشته باشد و از هیچ چیزی نترسد و فقط از خدا حساب ببرد و تکلیفش را انجام دهد. خوب این خودش باید انسان پاکی باشد تا نترسد، انسان هواپرست میترسد چون هوا انسان را ذلیل و ضعیف میکند. دنیاگرایی نقطه ضعف آدمهاست، اگر کسی دنیاگرا و هواپرست شد این آدم به همان میزان، توانمندیهایش را از دست میدهد، به همان میزان، قوای فکری و اراده و قدرت عملش را از دست میدهد. دیگر این شخص نمیتواند«أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرين»[9] باشد چون میترسد که منافع او چه میشود؟! امام حسین (علیه السلام) فرمود: مثل من عمل کنید، حاجیها! خودتان که بیایید بجنگید هیچ، بلکه دیگران را هم بیاورید. خودشان تا یک جایی آمدند. امام حسین(علیهالسلام) می فرماید:«أَنْتُمْ ابْنَ حَرْبٍ وَ أَشْيَاعَهُ تَعْتَمِدُونَ»[10] شما به یزید اعتماد کردید، حضرت نفرین کردند. اگر ما بخواهیم راه امام حسین (علیه السلام) را ادامه بدهیم لازمهاش این است که حق را بشناسیم و بعد جامعه و مخاطب را بشناسیم. بعد قدرتی داشته باشیم تا بتوانیم این انگیزه را انتقال بدهیم به جامعة مخاطبِ خودمان تا آنها را به حرکت وادار کند و انرژیای به آنها بدهیم، قدرت را انتقال دهیم.
دنیاپرست نمی تواند راه امام حسین(علیه السلام) را ادامه دهد
خدای متعال میتوانست از انسانهای معمولی ائمه هدی(علیهم السلام) را بیافریند اما این کار را نکرد کسانی را قرار داد که فرمود کلام شما نور میشود. نور کجا می رود؟ نفوذ میکند دردل«الْعِلْمُ يَقْذِفُهُ اللَّهُ تَعَالَى فِي قَلْبِ مَنْ یشاء»[11]، برود در وجود و قلب او و بتواند نفوذ کند و به او انرژی و حیات ببخشد و رشد بدهد، از درون، او را کامل کند. نمیشود کسی راه امام حسین (علیهالسلام) را ادامه بدهد الا اینکه نفس پاک و توانمند و انرژیزایی داشته باشد. دنیاپرست هیچ وقت نمیتواند راه امام حسین (علیهالسلام) را ادامه بدهد و زندگی جهادی داشته باشد، نمی تواند دیگران را به جهاد وادار کند«وَ لَقَدْ كُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَيْتُمُوهُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُون»[12] قبل از اینکه شما در معرکه با مرگ روبرو شوید میگویید خدایا شهادت را روزی ما کن ـ سوره آل عمران آیه 143ـ اما وقتی که با مرگ در معرکه روبرو میشوید میایستید و تماشا میکنید، دیگر نمیجنگید و دیگر آنجا حرف از شهادت نیست.
چه کسانی اجازه می گیرند که در جنگ شرکت نکنند؟!
«وَ إِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ آمِنُوا بِاللَّهِ وَ جاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ اسْتَأْذَنَكَ أُولُوا الطَّوْلِ مِنْهُمْ وَ قالُوا ذَرْنا نَكُنْ مَعَ الْقاعِدين»[13] میفرماید: ای پیغمبر! وقتی که دستور جهاد نازل میشود«أَنْ آمِنُوا بِاللَّهِ وَ جاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ» به خدا ایمان بیاورید و تحت ولایت رسول قرار بگیرید و مجاهدت کنید با پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)، همراه پیغمبر اکرم بروید بجنگید میآیند از تو اجازه میگیرند. چه کسانی میآیند اجازه می گیرند؟ "اولی الطول" منهم آنهایی میآیند از تو اجازه می گیرند که وارد جنگ نشوند که یک قدرت و جایگاه و وابستگی و ثروت و شأنیتی دارند. یا رسول الله اجازه بده ما نیاییم، میترسد که یک چیزی را از دست بدهد. موانع یک زندگی جهادی چیست؟ میگوییم دنیا، این دنیا چیست؟ قدرت، ثروت، موقعیت، اگر بخواهی جهادی زندگی کنی باید بذل جان کنی اگر یک چیزی داشته باشی که نتوانی از آن بگذری دیگر نمیتوانی بذل جان کنی.
یک عمری است که این اموال را جمع کردم؛ حالا بگذرم؟!
تا آدم جوان است خیلی ثروت برایش مسئله نیست اما همچین که یک کمی آدم پا به سن می گذارد شروع میکند چرتکه انداختن و کفر او بالا میآید یعنی بیایمانی او روز به روز روشنتر میشود. میگوید "من فعلاً فکر بچه های خودم باشم، حالا فعلاً فکر زندگیم باشم"، مدام شروع میکند جمع کردن و حرص زدن و نمیتواند به خدا اعتماد کند «الدُّنْيَا خُلِقَتْ لَكُمْ»[14] بله خدا فرموده است دنیا را برای تو خلق کردم. میگویند: بعضیها هستند خیلی آدمهای خوبی هستند ولی خدا به آنها نداده است، من نمیخواهم مثل آنها زندگی کنم. زودی حکم صادر میکند، حتماً من مثل آن بدبخت بیچارههای مذهبیای میشوم که نانشان در جیب مردم است و به دست مردم را نگاه میکنند، قضاوت هم میکنند خدا حتماً میخواهد چنین بلایی سر من بیاورد پس من بنشینم فکر آینده خودم و بچههایم باشم! حرص میزند، حساب کن چند سال او تلاش میکند تا خودش را تأمین کند، فکر میکند 60 سال یا 100 سال زندگی میکند، مینشیند تدبیر میکند. تو اینگونه زندگی میکنی، به این مال و موقعیتی که داری جمع میکنی علاقهمند میشوی بعد به تو بگویند بیا برو در عرصهای که در آن عرصه از همه چیزت باید بگذری، می گویی یعنی چه بگذرم!، من خودم را کشتم تا به اینجا رسیدهام حالا بگذرم!
همین لبیک یا حسین کافی است؛ مرگ بر آمریکا نیازی نیست؟!
امروز در جلسهای بودیم که دست اندرکاران هیئتهای شهر قم بودند، آنجا من عرض کردم واقعاً این سؤال باید پاسخ داده شود که چرا امسال 13 آبان در قم مراسم مستقل برای 13 آبان روز عاشورا برگزار نشد؟ چه کسی میخواهد جواب این سؤال را بدهد، بعضی از مسئولان آنجا بودند و گفتم که شما که مسئول فرهنگی شهر هستید جواب بدهید. بعد یکی از مسئولین گفت حاج آقا اگر ممکن است ما بعداً با هم خصوصی صحبت کنیم. خصوصی ندارد چرا برگزار نشد؟ چرا در تریبون بچه حزب اللهیها در روز عاشورا در قم مرگ بر آمریکا گفته نشد در دسته چند هزار نفری؟ گفتند: قطعنامه خوانده شد و پرچم آمریکا آتش زده شد، در بعضی از اشعار مسائل روز آمد. گفتم: روز 13 آبان روز مرگ بر آمریکاست، آن کارهایی که انجام دادید خیلی خوب است ولی چرا تریبون باید بحث کند که دارند به من می گویند شعار مرگ بر آمریکا بده، همین لبیک یا حسینی که داریم میگوییم مرگ بر آمریکاست و دیگر نیازی نیست؟ چه کسی گفته؟ چه منافاتی داشت که در کنار اشک و سینهزنی و حسین حسین گفتنمان 4 بار مرگ بر آمریکا بگوییم؟ بعد که این حرف با حرارت زده شد، چند نفر دیگر که در جلسه بودند گفتند آقا این سؤال ما هم است، گفتم خوب چرا نمیپرسید؟ من عمداً تا آخر جلسه صبر کردم و چیزی نگفتم ببینم یک نفر این حرف را می زند یا نه. چون آن جمع، جمعِ مؤثر اهل بیتی و هیئتی مؤثر در قم بودند. آخر دیدم نه اگر نگویی هیچ کس چیزی نمیگوید.
قدرت این را داری که یک روزی از تمامِ آن ثروت، چشم پوشی کنی؟!
اگر شما به قدرت و ثروت رسیدی، قدرت و ثروت مانع از این میشود که تو جهادی زندگی کنی، می گوید که آقا چه اشکالی دارد آدم ثروتمند باشد؟ هیچ اشکالی ندارد برو از راه حلال هر چقدر توانستی بدست بیاور چه اشکالی دارد ولی ببین قدرت این را داری که یک روزی از تمامِ آن، چشم پوشی کنی؟ اگر قدرت نداری معلوم میشود که چه اشکالی دارد، من نمیگویم تو حرام کردی. زندگی مؤمنانه سراسر جنگ و مبارزه و بذل است، یک عمر زحمت کشیدی برای جمع کردن ثروت و برای رسیدن به یک موقعیت. می گوید حاج آقا بیا فلان شهر ـ مثلاً فلان ارگان و مجموعه و مؤسسه و تند و آتشی حرف بزن تا اینها تکانی بخورند. بعد که می روی صحبت میکنی میگویند خیلی عالی بود، گفتم خوب این حرفهایی که من زدم حرف جدیدی نبود آقا هم دارد این حرفها را می زند، اینها حرف دین است. می گوید در این شهر از این حرفها هیچ کسی نمیزند، میگویم تو انتظار داری چه کسی این حرف را بزند؟ میگوید مثلاً امام جمعه ما اینگونه حرف نمیزند، وای به حال یک امام جمعهای که امام جمعه بودن قدرتِ او بشود،"اولی الطول" یعنی موقعیت او باشد. بعد برای حفظ این موقعیت سکوت میکند، من نمیگویم پا روی حق میگذارد. البته اینجا پا روی حق نگذاشته است بلکه حقکُشی کرده است. ساکت، حقکش است چون حق، فریاد زدن است، سکوت یعنی کشتن حق. «هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُون»[15]. حق باید ظهور پیدا کند، اگر حق ظهور پیدا نکرد در واقع آن را کشتی. قدرت نمیگذارد، ثروت نمیگذارد. امروزه قدرت سیاسی خیلی نامردیاش بیشتر است تا اینکه یک نفر قدرت مالی داشته باشد و یک خطایی کند، اگر قدرت سیاسی داشتی و آمدی برای تثبیت جایگاه و نفوذ بیشتر یک کار نفسانی انجام دادی، خیانتش چند برابر آن ثروتمندِ بیچاره است. هزینهای که این انقلاب و دین داده است برای اینکه تو یک قدرت سیاسی پیدا کنی آن را نگاه کن، صاحب این قدرت، دین است نه تو. صاحب ثروت آن شخصِ ثروتمند است، حالا رفته و یک تعاملی کرده و پولی بدست آورده یا حلال یا غیر حلال اما قدرتمند سیاسی در نظام جمهوری اسلامی مدیون 300 هزار خونِ شهید است، مدیون شکنجهها و شرارتهایی که اولیاء خدا برای خدا چشیدهاند است.
«أُولُوا الطَّوْلِ» یعنی این
انسان میشنود یک مسئول در یک شهری برود چند صد میلیون تومان به یک مجموعه خنثی، که فقط جمعیت زیادی دارد و فردا به درد رأیش میخورند برود از بیت المال هزینه کند و کمک کند و هیچ کس هم نفهمد! همین جمعیت را یک هیئت دیگری در همان شهر دارد، آدمهای خیلی ذینفوذتر ولی چون ممکن است آنها به او رأی ندهند یا دور و پر فضای سیاسی او، زنده باد و مرده باد نگویند به آنها یک قِران هم پول ندهد، بعد آن وقت این آدم، سوپر حزباللهی هم باشد. این یعنی "اولی الطول". می گویند حاجی پیگیری نکن! میگویم آخر این وسط بیتالمال رفته است، چند میلیارد دادی به جریانی که آن جریان، جریانِ ولایت نیست. بیدین! لااقل این چند میلیارد را بیاور تقسیم کن بین این بچههای ولایت که سر کرایه داربست هیئتشان لنگ هستند، این طرف صفر ولی آن طرف میلیاردی که یک روزی به درد بخورد آن هم از بیتالمال، "أُولُوا الطَّوْلِ" یعنی این. این آدمها وقت معرکه که بشود آن وقت می روند به آقا می گویند به ما اجازه بده دیگر درگیر نشویم، برویم بنشینیم درسمان را بخوانیم، این آدم نمیتواند مبارزه کند، در آن سنگری که باید او را ببینی نمیبینی. فقط پول نیست خودِ جایگاه هم است.
چه کسی موضوع بیت المقدس و فلسطین را مطرح می کند؟!
چه کسانی سر باز می زنند از زندگی جهادی؟ «اسْتَأْذَنَكَ أُولُوا الطَّوْلِ مِنْهُمْ وَ قالُوا ذَرْنا نَكُنْ مَعَ الْقاعِدين»[16]، یا پیغمبر دست از سر ما بردار بگذار ما زندگیمان را کنیم. ببینید چقدر تأثیر دارد زندگی بر جهاد، یعنی من اگر زندگی جهادی نکنم نمیتوانم مجاهدانه مبارزه کنم. سفره جهاد را خدا از ما جمع کرده است تعارف که نداریم. می بینیم هر کسی افتاده دنبال این که به جایی برسد. الآن بیت المقدس چند وقت است که دارد خبر اول می شود؟ بزن و بکش و حرمت بشکن، شما الآن در فضای بیرونی چیزی میبینید؟ منافع اقتضاء نمیکند؟ آخه یک وقتهایی ما خوب میآییم در میدان، یک وقتهایی مقام معظم رهبری(دام ظله العالی) یک جوری در یک موضوعی شخصاً وارد بشود بعد می بینی همه وارد می شوند. چون معما حل شود آسان شود، مقام معظم رهبری شاید حدود ده سال پیش فرمودند شما جوانها باید رصد کنید اتفاقاتی که در دنیا دارد میافتد، مثلاً یک اتفاق خاصی در گوشهای افتاده است مثال زد که مثلاً اسرائیل یک تعدادی از جوانان فلسطینی را گرفته و زندان کرده. بعد مقام معظم رهبری به دانشجویان میفرمود: شما جوانها باید بیایید حرف بزنید و اعلام موضع کنید و حرکت اجتماعی انجام بدهید که چرا جوانان فلسطینی در فلسطین حرمتشان حفظ نشده است. حالا بنشینیم تماشا کنیم ببینیم اولین کسی که چراغ را روشن کند راجع به بیت المقدس و فلسطین چه کسی است.
مگر آقا فرموده که ببینید لیدرهایتان چه می گویند؟!
بعد آن وقت ما به بچه حزباللهیها که اعتراض میکنیم شما چرا حرکت نمیکنید میگویند: حاج آقا شما باید راه بیفتید تا ما راه بیفتیم! گفتم چه کسی گفته است؟ رهبرمان فرموده است اگر رسیدید سر موقعیت بیایید وسط صحنه. مگر آقا گفته است ببینید لیدرهایتان چه می گویند؟! بعد هم مگر ما راه نیفتادیم دور، خدا شاهد است 3 سال من تمام کشور را گشتم اکثر مراکز استانها و دانشگاهها را رفتم، خیلی هیئتهای اصلی را رفتیم و صحبت کردیم که آقا بیداری اسلامی است و بیایید حرکتی انجام بدهید. حرکت نکردند، الآن اخیراً دیدم یک کلیپ هایی در آمده بعضی ها راجع به جهان اسلام صحبت میکنند، الآن بعد از 5 سال. دنبال لیدرهایی می روید که برای شما یک منافعی داشته باشد و الّا لیدرتر از آقا کسی وجود دارد؟ وقتی آقا صریح دارد می فرماید بیایید کمک کنید همه باید نسبت به جهان اسلام موضع نشان بدهند چرا هیچ کسی نشان نداد؟ منافع اقتضاء نمیکند، به این می گویند زندگیِ جهادگریزانه نه جهادی. منافع انسان، انسان را وادار می کند.
راحت طلبی؛ عارضه ای خطرناک برای زندگی جهادی
«لَوْ كانَ عَرَضاً قَريباً وَ سَفَراً قاصِداً لاَتَّبَعُوكَ وَ لكِنْ بَعُدَتْ عَلَيْهِمُ الشُّقَّةُ وَ سَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَوِ اسْتَطَعْنا لَخَرَجْنا مَعَكُمْ يُهْلِكُونَ أَنْفُسَهُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُون»[17] میفرماید پیغمبرِ من این آدمهایی جهادگریز یکی از مشکلات دیگرشان این است یکی ثروت، یکی قدرت بود ـ اگر تو از اینها چیزی میخواستی کاری انجام بدهند که این کار بیرنج و مشقّت باشد سریع هم به نتیجه برسند آن وقت از تو اطاعت میکردند. راحتطلبی یک عارضه وحشتناک است، زودرنجی و فرار از مشقت و سختی مثل آن ثروت و مال تو را جهادگریز میکند. این خصوصیت یک خصوصیت شخصی است و باید از بین ببری، تا جوان هستی این کار را بکن. بگرد دنبال سختی چون تو اگر راحت طلب باشی یک سرطانی در وجودت ذره ذره رشد میکند بعد سر بزنگاه که باید برسی پای رکاب امام زمان(عج الله) بجنگی آنجا دنبال یک بهانه هستی که حالا دیگران بروند ما هم میرویم انشالله. ما بچه حزباللهیِ اینگونه کم ندیدیم در جنگ.
زودرنجی و نا امیدی؛ ویژگی های جهاد گریزان
«لَوْ كانَ عَرَضاً قَريباً وَ سَفَراً قاصِداً لاَتَّبَعُوكَ»[18]. یک نگاه میکند و میگوید حالا ما آمدیم و این کار را کردیم چه میشود مثلاً! دنبال منفعت است و میخواهد زود نتیجه ببیند، آقا بیایید در جنگ نرم تلاش و کار کنید، ماهواره و سایبری و گروههای اجتماعی و فساد و فحشا و.... دارند کار می کنند بیا یک قدمی بردار و برو در مسجد و پایگاه و جمع و خانه و فامیل خودت یک قدم بردار، دست یک نفر را هم بگیری یک نفر است. میبینی این کار را نمیکند و مینشیند فکر میکند که چه چیزی برای من دارد، که چه بشود، از کجا معلوم که نتیجهاش را ببینم؟ این میخواهد زود نتیجه بگیرد. کار نتیجه دیر نتیجه میدهد و طول میکشد، امام میخواست انقلاب کند حرفش را سال 23 علنی کرد بعد سال 57 نتیجه گرفت، 30 سال امام پوست انداخت تا توانست نتیجه بگیرد، با آن همه اعجاز الهی. پیغمبر (صلی الله علیه و آله وسلم) زجری کشید که هیچ پیغمبری نکشید «مَا أُوذِيَ نَبِيٌّ مِثْلَ مَا أُوذِيت»[19] توانست حکومت را بدهد به علی (علیهالسلام)، تازه از دست امیرالمؤمنین هم گرفتند. آنهایی که دوست دارند زود نتیجهاش را ببینند و الّا دلسرد میشوند آدمهای جهادگریز هستند، اینها زندگی جهادی ندارند. تو چقدر زجر کشیدی برای اینکه یک کار مؤثری انجام بدهی؟ برگرد زندگیات را نگاه کن که در این مدت چه کار مفیدی انجام دادی. هر چه رفتی دست زدی رها کردی، یک ذره نتیجه ندیدی مأیوس دیدی، یک خورده ناملایمتی و 4 تا برخورد دیدی بوسیدی و گذاشتی رفتی، تو به درد جنگ نمیخوری. آدمهای جهادگریز یکی از ویژگیهایشان این است که دنبال نتیجه آنی هستند. امام حسین (علیهالسلام) رفت جنگید آیا نتیجه آنی داشت؟ دقیقاً هزار و خورده ای سال طول کشید تا یک انقلاب اسلامی شکل گرفت با مدلِ انقلاب اسلامی امام حسین (علیهالسلام). آنوقت تو میتوانی راه امام حسین (علیهالسلام) را ادامه بدهی در حالی که میخواهی زود نتیجه بگیری؟!
برگشتند و تحلیل کردند که بیداری اسلامی شکست خورده!!
برگشتند تحلیل کردند چه در تلویزیون چه در تریوون ها و منبرها که آقا دیدید مصر و تونس و لیبی خوردند زمین. برادر من چه کسی گفته است خورده زمین؟ یک مدیریتِ غلط کردند اما اصل حرکتی که در آن انجام گرفت و قیام علیه دیکتاتور که او را سقوط بدهند، خودِ این حرکت می دانی یعنی چه؟ بعد هم نمرده است، تبِ انقلاب برای رسیدن به حق در این مردم چند میلیونی مصری و تونسی هنوز وجود دارد. ما انقلاب کردیم بعدش هم امام را داشتیم و فقه شیعه را داشتیم، همه چیز داشتیم امام حسین (علیهالسلام) و اباالفضل (علیهالسلام) و علی اکبر(علیهالسلام) و... داشتیم و آخر حکومت را به بنی صدر، قطب زاده و بازرگان دادیم. به شما برنمیخورد یک حرفی بزنم، به خدا قسم من اصلاً گله ندارم چرا الآن جنگ نمیشود، چون اصلاً روحیه جنگ را آدم در خیلی از بچه حزباللهیها و لیدرها نمیبیند. یعنی اگر ما الآن جنگ میکردیم خیلی زودتر از زمان جنگ قطعنامه را به امام تحمیل کردیم.
هر کسی به خاطر منافع پست مادی اش تلاش را رها می کند!
شماها چرا الآن کار نمی کنی؟ میگوید که چی بشود، مسجد و پایگاه برویم کار کنیم وقتمان را تلف کنیم. این قدر این نمیفهمد، کسی که این حرف را می زند. پس آن آقای شما چرا ایستاده است روی تقویتِ بسیج؟ بسیج چیست؟ تجسّم ظاهری اش همین پایگاههای مقاومت است دیگر، چرا فرماندهان بسیج را شروع میکند صحبت کردن و جمع کردنِ آرایش سیاسی و فرهنگی نظامیاش را با فرماندهان بسیج قرار میدهد. بچه حزب اللهیهایی که می زند زیر سَلَکات یک پایگاه مقاومت بسیج به خاطر 4 تا مشکلی که در پایگاه دیده است دستش را قطع میکند و ارتباط را قطع میکند شما فکر میکنید چیزی میفهمد؟! به خدا هیچ چیزی نمیفهمد. نمیرود بنشیند آسیبها را بشناسد کمک کند و جهاد کند و زجر بکشد و تلاش کند تا آسیب را برطرف کند. زود تا آسیب را میبیند می گوید پَرِ قبایم نگیرد بلند میشود میرود! این میرود و آن میرود، یکی به خاطر زنش میرود یکی به خاطر نانش میرود، هر کسی به خاطر منافع پست مادیاش یا هوا و هوسش رها میکنند و میروند بعد پایگاه به جایی میرسد که بنشینند با هم اس ام اس بازی کنند، بعد میگوید این پایگاه دیگر به درد نمیخورد. عزیزم تو این پایگاه را به اینجا کشیدی، اگر نسل قبل از تو بودند، پوست میانداختند آفتهای یک پایگاه را از بین میبردند، نقاط قوت را تقویت میکردند، زجر میکشیدند یک جایی را پاک و طاهر نگه دارند. تو همین که یک نفر یک برخوردی با تو کرد و به یک پستی به تو ندادند و یک مسئولیت را به تو نداند، بوسیدی و گذاشتی کنار؟! چرا جهاد برای ما قسمتِ نمیشود؟ والله من میبینم خیلی از این ویژگیها را ماها داریم، یکی اینکه دوست داریم نتیجه را زود ببینیم این یک آفت است، این یک عامل زندگی جهادگریزانه است. یکی هم اینکه نمیخواهیم سختی داشته باشد.
فرار از سختی و مشقت؛ ویژگی جهادگریزان
یک زندگی جهادی نمیکنیم که جهاد به روی ما باز شود، فرار از مشقّت این صد در صد منافات دارد با زندگی جهادی. «أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ أَحْمَزُهَا»[20] سخن امیرالمؤمنین است. برو بگرد کارِ سختتر را به دوش بگیر آن وقت یک مجاهد پرورش پیدا میکنی. دنبال نتیجه زودرس هستی؟ فرمود:« بَذْلِ أَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِه»[21]، ویژگی ائمه(علیهم السلام) این است ما باید مثل ائمه زندگی کنیم دیگر والّا سینه زدن ما چه فایدهای دارد. «محیای محیا محمد و آل محمد»[22]، زندگی من را زندگی آنها قرار بده، امام صادق (علیهالسلام) فرموده است: زائر امام حسین (علیهالسلام) باید اینگونه باشد یعنی این را بخواهد که زندگیاش مثل ائمه(علیهم السلام) باشد. حالا خود ائمه(علیهم السلام) از همه چیز اطلاع داشتند ما تازه اطلاع هم نداریم، یعنی ما یک احتمال سعادت و این حرفها میتوانیم بدهیم اما آنها میدانستند این امت اجابت نمیکنند و میرفتند در دل سختی. پیغمبر(صلی الله علیه و آله وسلم) میدانست اجابت نمیشود آن همه سختیِ ما را تحمل کرد، همه را قبلش خدا گفته است. آن وقت ما خبر نداریم پا پس میکشیم، حالا تا قیامت هم بگو من میخواهم با امام زمان(عج الله) زندگی کنم خدا میگوید چه کسی را مسخره کردی خودت را یا مرا؟! من دارم زندگیت را میبینم تو داری از سختی فرار میکنی، سر زندگیِ خانوادگی و زناشویی از سختی فرار میکنی، سر زندگی فردیات از سختی فرار میکنی، فقط یک جایی معامله میکنی که نتیجهاش را نقد ببینی. امام زمان (عج الله) را بفرستم که تو با امام زمان زندگی کنی؟ تو اصلاً نمی توانی با امام زمان (عج الله) زندگی کنی، فکر میکنی آدم یک شبِه عوض می شود.
بیماری مهلکی بنام «راحت طلبی» و «تنبلی»!
«لَوْ كانَ عَرَضاً قَريباً وَ سَفَراً قاصِداً لاَتَّبَعُوك»[23] ای پیغمبر اگر زود به مقصد برسی و سختی و مشقت نداشته باشی چیزی که از مردمت میخواهی ، تو را اطاعت میکنند. «وَ لكِنْ بَعُدَتْ عَلَيْهِمُ الشُّقَّةُ وَ سَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَوِ اسْتَطَعْنا لَخَرَجْنا مَعَكُمْ يُهْلِكُونَ أَنْفُسَهُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُون» ، ولی تا وقتی کار سخت میشود برمیگردند قسم میخورند اگر میتوانستیم میآمدیم. در جنگ تبوک می گفتند به خدا اگر میتوانستیم میآمدیم، میفرماید من شما را آفریدهام امتحان و ابتلاء و آزمایش و تکلیف هم بر اساس ظرفیت شما مقرر کردم، «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها»[24]. اگر گفتم الآن بروید پای رکاب پیغمبر در جنگ تبوک یا احزاب یا هر جنگ دیگری، من توانِ تو را دیدم گفتم برو بجنگ آن وقت به خدا قسم میخوری که نمی توانم، مرا قسم میخوری! «لَخَرَجْنا مَعَكُمْ يُهْلِكُونَ أَنْفُسَهُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُون»، خدا میفرماید من خوب میدانم که اینها دارند دروغ میگویند که نمیتوانیم مشکل اینها سختیگریزی است، راحتطلبی است این بیماریِ مهلکِ تنبلی را دارد. امام کاظم(علیهالسلام) به شیعیانش می فرمود:«إِيَّاكَ وَ الْكَسَلَ وَ الضَّجَر»[25]. بیماری مهلک تنبلی را دارد چون اگر کسی اهل سختی کشیدن و مشقت و... نباشد نمیرود حق را اقامه کند. اینها همه مانع و آفت زندگی جهادی است. همه اینها را تک تک ما باید از زندگیهایمان ببریم بیرون، اینها برمیگردد به اخلاقیات فردی ما، بعد هم بروز و ظهورش را آدم در صحنههای اجتماعی میبیند.
حضرت زینب(سلام الله علیها)؛ الگوی تمام نمای مجاهد فی سبیل الله
70 میلیون تومان یک شخصی در عهد بوق فقط خرج شیرآلات خانه اش میشود که از ایتالیا بیاورند، از این آدم یک مجاهد بیرون نمیآید اگرچه خوشگل سخنرانی کند. در معرکه که بیفتد مدام فرار میکند. ثروت، قدرت، راحتطلبی، زود نتیجه خواستن. قربان امام حسین(علیهالسلام) بروم هم خودش هم آنهایی که با امام حسین (علیهالسلام) همراه بودند. خانواده ثروتمندی داشت امام حسین (علیهالسلام) ، اصلاً ثروت زیادی هم با خودش داشت در مسیر کربلا؛ ولی این ثروت در جای خودش وقتی به غارت رفت، وقتی اموال اهل بیت(علیهم السلام) به غارت رفت این خاندان را خورد و مأیوس نکرد. زینب کبری(سلام الله علیها) مثل کوه، امام سجاد (علیهالسلام) و سکینه خاتون و رباب و فاطمه (علیهم السلام) همه مثل کوه بودند. از دست دادن مال و اموالشان وجهه اجتماعیشان، قدرتشان ـ خاندان رسول خدا بودند و قدرت داشتند ـ اصلاً خللی در روحیه جهادی و زندگی جهادی آنان ایجاد نکرد. آمدند کوفه حضرت زینب(سلام الله علیها) و امام سجاد (علیهالسلام) نشکستند و خورد نشدند. شمشیر را ابن زیاد خبیث بلند کرد تا امام سجاد (علیهالسلام) را بکشد، حضرت زینب(سلام الله علیها) که سریع آمد جلو و فرمود چه کار داری میکنی اول باید مرا بکشی، مگر من میگذارم تو امامِ مرا بکشی. امام سجاد(علیه السلام) برگشت گفت عمهجان رهایش کن « أَنَّ الْقَتْلَ لَنَا عَادَةٌ وَ كَرَامَتَنَا الشَّهَادَة»[26]. یعنی هم خود امام حسین(علیهالسلام) مصداق عینی، الگوی تمام نمای مجاهد فی سبیل الله است هم زینب او، هم علی بن حسین او، هم خاندان عصمت و طهارت و مادرهای شهیدی که در کاروان امام حسین (علیهالسلام) بودند. نادر است چنین خانوادهای، آن زمان چه کسی اینگونه بود. لذا مصیبت کاروان را باید تعظیم کرد، این یک خانواده معمولی نیست که نزدیکانشان کشته شده باشند و بعد اسیر رفته باشند. خیلی احترام دارد عقیله بنی هاشم زینب کبری(سلام الله علیها).
[1] . نزهة الناظر، ص86
[2] . ابن أعثم، الفتوح، ج 5، ص 143
[3] . بحار الأنوار، ج 45، ص 42
[4] . نزهة الناظر، ص86
[5] . ابن أعثم، الفتوح، ج 5، ص 143
[6] . تحف العقول، ج44، ص330
[7] . بحار الأنوار، ج44، ص 329
[8] . سوره احزاب، آیه 39
[9] . سوره مائدة، آیه 54
[10] . بحارالانوار، ج 45، ص 8
[11] . مصباح الشریعه، ص 16
[12] . سوره آلعمران، آیه 143
[13] . سوره توبة، آیه 86
[14] . مجموعة ورام ج1 ص 131
[15] . سوره توبة، آیه 33
[16] . سوره توبه، آیه 86
[17] . سوره توبة، آیه 42
[18] . همان
[19] . کشف الغمة، ج2، ص537
[20] . شرح نهج البلاغه، ج 19، ص83
[21] . غیبة نعمانی، ص 56
[22] . زیارت عاشورا
[23] . سوره توبة، آیه 42
[24] . سوره بقرة، آیه 286
[25] . کافی، ج 5، ص 85
[26] . بحار الأنوار، ج 45، ص 118
نام
پست الکترونیک
* کد امنیتی
* نظر