دوشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۳ - ساعت ۱۴:۰۳

متن سخنرانی روز هفتم محرم 93 + لینک صوت، فیلم و تصاویر

موضوع بحث: «سیره جهادی و ابعاد مظلومیت سیدالشهداء(علیه السلام)» - جلسه هفتم - حجت الاسلام والمسلمین حاج احمد پناهیان - هیئت محبین اهل بیت (علیهم السلام) قم

تصاویر روز هفتم محرم              صوت سخنرانی           فیلم سخنرانی           صوت عزاداری             
 

بسم الله الرحمن الرحیم

عاشورا؛ درس زندگی و حیات

عاشورا یک مکتب درسِ پویاست، برای هر زمان درسِ آن زمان را با تعابیرِ همان زمان دارد. ما وقتی حرفهای امام حسین(علیه السلام) را مرور می کنیم، اصلاً احساس کهنگی نمی کنیم و احساس نمی کنیم که زمان این حرفها گذشته است، اتفاقاً برعکس حس می کنیم چقدر این حرفها زنده است و چقدر جامعه امروز به کسانی که این حرفها را دوباره به ما بگویند، نیازمند است. نه برای عاشورا، نه در نبرد، نه در جنگ، بلکه در زندگی. باید حسینی زندگی کنیم تا حسینی مجاهده کنیم و حسینی شهید شویم. ما برای تدارک زندگیمان به عاشورا مراجعه کردیم نه برای تدارک مرگمان. ما از عاشورا زندگی کردن می آموزیم، ما از عاشورا درست اندیشه کردن و فکر کردن و لذت بندگی را چشیدن، می آموزیم. ما از عاشورا چگونه زیستنِ مرضیِ نظرِ الله را می آموزیم.

تحولی تاریخی؛ بوسیله کربلا و عاشورا

زمان طاغوت آن اواخر حوالی پیروزی انقلاب، خیلی از روشن فکر مآب ها گفتند: دیگر ما باید از این شعارها دست برداریم و برویم سراغ شعور، دیگر گریه و اشک و سوز وقتش گذشته و کهنه شده است. بعد امام(ره) فرمود: نه خیر. جلوی آنها ایستاد، خیلی هم در بین انقلابیون طرفدار داشتند، ما که آن زمان بچه بودیم، می شنیدیم: «قال دکتر» «قال دکتر» آنها همه جا را پر کرده بود. شما چگونه  هر جا می روید بچه های حزب اللهی ها و انقلابی مثلاً مطالب امام(ره) و آقا و شهید آوینی را در این فضاهای نمایشگاهی می زنند، آن موقت «قال دکتر» بود که بله دیگر فصل این حرفها نیست. امام(ره) دقیق تشخیص دادند و فرمودند: نه خیر، انقلاب هم پیروز شود همین هیاهوها و عزاداری های سنتی را باید داشته باشیم. مشخص شود که ایده و فکر و آرمان و باور ما روح دارد، مگر ما مثل کمونیسم یا سوسیالیسم یا لیبرالیسم یا اومانیسم یا ایسم های دیگر هستیم که تفکرات بی روح و خشک و بی مغز و بی پشتوانه عظیمِ قلبی دارند. این ایسم ها و تفکرات در دنیا هفتاد سال مدیریت کردند، شاید بیشتر، ولی در آخر آن کسی که توانست دنیا را دچار یک پیچ تاریخی کند، آن کسی که توانست سرنوشت انسانها را عوض کند، پیام عاشورا وامام حسین(علیه السلام) و نگاه امام حسین(علیه السلام) به زندگی بود.

دنیای مذموم؛ دنیای ممدوح!

شما در ظاهر می بینید مشکل امام حسین(علیه السلام) دنیاپرستی این مردم است، اما در باطن امام حسین(علیه السلام) دنیا درست می کند، این دنیایی که شما می بینید بیچاره تان می کند، این دنیا، دنیای مذموم است. می فرماید: پدرم علی(علیه السلام) این دنیا را معرفی کرد و شما نگرفتید. «مُصَلَّى مَلَائِكَةِ اللَّهِ وَ مَهْبِطُ وَحْيِ اللَّهِ وَ مَتْجَرُ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ اكْتَسَبُوا فِيهَا الرَّحْمَةَ وَ رَبِحُوا فِيهَا الْجَنَّة»[1]، این دنیا، دنیایی است که حسین(علیه السلام) و حبیب بن مظاهر تحویل می دهد. اینها که از آخرت نیامدند اینجا شهید شوند، اینها در دنیا زندگی کردند. وقتی ما از دنیا حرف می زنیم و دنیا را می کوبیم، کدام دنیا را می کوبیم؟ دنیایی که مرگ، نکبت، فنا، بدبختی، سیاه و ظلمت است، این را نفی می کنیم.

امام حسین(علیه السلام) فقط برای ساختن آخرت نیامده

اتفاقاً برای ساختن دنیا می گوییم؛ حسین(علیه السلام) فقط برای ساختن آخرت نیست. چون اگر دنیا ساخته نشود، آخرت نیز ساخته نمی شود، شما آخرتتان را با دنیا می سازید، بعضی فکر می کنند ما که می گوییم حسین(علیه السلام)، یعنی می گوییم بمیرید. آن شاعر است که چیزی برای خودش گفته، «بمیرید بمیرید، از این عشق بمیرید»، «از این عشق چو مردید همه روح پذیرید»، ما اصلاً این را قبول نداریم. ما هیچ وقت نمی گوییم بمیر تا زنده شوی، این داستان و قصه است. ما اتفاقاً می گوییم زندگی کنید. قرآن می فرماید:«حیات طیّبه». آن بحثِ «مُوتُوا قَبْلَ‏ أَنْ تَمُوتُوا»[2]، چیز دیگر است، آن بحثِ محاسبه است قبل از اینکه وقت مرگتان برسد. شما یکبار سرجمع زندگیت را قلمی بزن تا مشکلی داخلش نباشد. فکر کنید الان می خواهید بمیرید، آیا حساب و کتاب شما تنظیم است؟ آن بحثِ زندگی مادی آدم است، «مُوتُوا قَبْلَ‏ أَنْ تَمُوتُوا» کجا، «بمیرید بمیریدِ» فصلِ عشق کجا! شاعر که نمی تواند به ما بگوید زندگی یعنی چه، مگر اینکه به وحی وصل باشد، لسان الغیب باشد، حافظ باشد، غروی اصفهانی باشد، روح الله باشد، فیض کاشانی باشد یا دعبل خزائی باشد. ما اتفاقاً برای زندگی کردن، می رویم درِ خانة امام حسین(علیه السلام)، ما پرچم اباعبدالله را بلند می کنیم، ولی اولین چیزی که ما را متوجة خودش می کند، مظلومیت اباعبدالله الحسین(علیه السلام) است، این چیزِ بدیهی است.

اگر قافله امام حسین(علیه السلام) این مصائب را نمی کشیدند...

اگر قافله امام حسین(علیه السلام) این مصائب و زجرها را نمی کشیدند، ما درِ خانه امام حسین(علیه السلام) کاری نداشتیم، مثل اینکه خیلی از ما در خانة دیگر ائمه هیچ کاری نداریم، این؛ تیر، سنان، تیغ، داغ، زخم و مصیبت ها، ما را دور هم جمع می کند، بعد تازه می فهمیم امام حسین(علیه السلام) کیست. «فَأَسْأَلُ اللَّهَ الَّذِي أَكْرَمَنِي بِمَعْرِفَتِكُمْ وَ مَعْرِفَةِ أَوْلِيَائِكُم‏»[3] چیزی باید مرا پیش امام حسین (علیه السلام) بیاورد، بعد من معرفت بخواهم، چه چیزی مرا می آورد پیش امام حسین(علیه السلام)؟ همین کربلای امام حسین(علیه السلام). امروزه دیگر کربلا رفتن آرزو نیست، الحمدلله دست یافتنی است، اما کربلا رفتن مقصد نیست. امام صادق(علیه السلام) می فرماید: زیارت امام حسین(علیه السلام) که آمدید، چه آنجا و چه از دور بگویید: «فَأَسْأَلُ اللَّهَ الَّذِي أَكْرَمَنِي بِمَعْرِفَتِكُمْ وَ مَعْرِفَةِ أَوْلِيَائِكُم‏»، من شما و اولیاء شما را بشناسم.

«أَنْ يَجْعَلَنِي مَعَكُمْ فِي الدُّنْيَا»؛ همراهی با امام در دنیا!

«وَ رَزَقَنِي الْبَرَاءَةَ مِنْ أَعْدَائِكُمْ أَنْ يَجْعَلَنِي مَعَكُمْ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة»، این معیت یعنی چه؟ یعنی زندگی. من می خواهم با شما در دنیا باشم که الآن اسلحه دستم بگیرم، بروم وسط میدان؟ نه، ممکن است اصلاً هیچ میدانی برای من نباشد که تکلیف شود، «أَنْ يَجْعَلَنِي مَعَكُمْ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة» یعنی مثل شما زندگی کنم، اصلاً مسیر این است که آدم برسد به این نقطه. با امام زندگی کند، عینِ امام، نفرمودند: فقط ما را تماشا کنید و لذت ببرید خیلی ها این گونه زندگی می کنند و لذت می برند. حالا درست است ما در محرم این بحث ها را می کنیم، چون از دل محرم، یعنی از دل عاشورا، این محتوا خیلی عمیق تر و دقیق تر بدست می آید، البته همه این محتواها را امام علی(علیه السلام) و امام حسن (علیه السلام) و پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) هم فرموده اند، ولی ما در ظرف عاشورا می آییم این محتوا را می گیریم، چون ما در عاشورا اقبال قلبیمان بیشتر است، آمادگی پذیرشِ حقایق ما بیشتر است، اینجا اشک و سوز و اهتمام برای عزاست. مثل ماه مبارک رمضان است که زندگی ها چقدر عوض می شود؟ فرمود: «نَفَسُ الْمَهْمُومِ لِظُلْمِنَا تَسْبِيحٌ وَ هَمُّهُ لَنَا عِبَادَةٌ»[4]، در ماه رمضان نفس می کشید، برایتان عبادت نوشته می شود، محرم هم همین است.

باید «عاشورا» را در «عاشورا» گفت!

یعنی در ظرفِ عزای اباعبدالله الحسین(علیه السلام) ظرفیتِ عظیمِ معنوی ایجاد می شود، ما به خاطر این به خطبه ها مراجعه می کنیم. هم در جریانِ ماجرای عاشورا قرار می گیریم که بالاخره عاشورا را باید عاشورا گفت، نمی شود که ما بیاییم از عاشورا استفاده کنیم حرفهای خودمان را بزنیم. مردم پای مشکی و علم و کتل و ذکر و نوحه برای چه می آیند؟ برای مصیبت و داغ سیدالشهدا(علیه السلام) می آیند، بعد ما این را حذف کنیم، آخر گریزی بزنیم؟! باید خودِ عاشورا را تبیین کنیم، خود این حماسه و داغ را باید تبیین کرد. فرمود:«اتقوا اللّه و كونوا من الدنيا على حذر»[5] ، تا آنجا که رسید امام(علیه السلام) فرمود: شما جمع شدید«أَرَاكُمْ‏ قَدِ اجْتَمَعْتُمْ عَلَى أَمْرٍ قَدْ أَسْخَطْتُمُ اللَّهَ فِيهِ عَلَيْكُم»[6]‏، حالا نمی خواهید با من باشید، راهتان را بکشید و بروید، چرا برای کشتن من اجتماع کردید؟! بیچاره ها! خشم و غضب خدا را شامل حال خودتان می کنید. «وَ أَعْرَضَ بِوَجْهِهِ الْكَرِيمِ عَنْكُمْ»[7] دیگر خدا بزرگوارانه به شما نگاه نمی کند.

... یا امتحان است یا عقاب است یا بلاست

این خیلی مهم است که خدا با چه نگاهی به ما نگاه کند، خیلی ها در زندگی هایشان می گویند: خدا که ما را رها کرده است! اگر خدا رهایت کند که دیگر به نکبت و فلاکت می افتید و بیچاره می شوید. کسی که درِ خانه اهل بیت(علیه السلام) و قرآن است، به هر حال مشکلاتی هم دارد. البته که دارد، یا بلا یا عقاب یا امتحان، بالاخره مصیبت وجود دارد، این دنیا «دار المحن است»، هر کسی جوری زندگی اش می پیچد، بالاخره یا امتحان است یا عقاب است یا بلاست. در هر سه صورت آدم باید مواظب باشد که نَبُرَّد و راضی به آنچه که خدا برایش مقدر کرده است، باشد. می گوید: نه! خدا دیگر به ما نگاه نمی کند، این حرفها چیست؟! چرا کفر می گویید؟! خدا اتفاقاً خیلی شما را تحویل می گیرد،«وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَني‏ آدَم»[8]. اتفاقا نه بخاطر دین و دیانتِ شما، اصلا ًخدا انسان را تکریم می کند. الا در مورد کسانی که برای نابود کردنِ امامِ حق، امر حق و کلمه حق دور هم جمع می شوند، دیگر «کرّمنا» ندارد.

پس «شنئان الفاسقین» چه می شود؟!

خیلی این روزها می گویند، نه همیشه گفتند، ولی من نمی دانم چرا این حرفِ غلط ریشه اش کنده نمی شود! می گویند: آقا امام حسین(علی السلام) خیلی مهربان بود، با دشمنانش هم خیلی مهربان بود، اصلاً امام حسین(علیه السلام) هیچ خشم و غضبی نداشت؟! این چه حرفی است که می زنید! مگر می شود؟! علامت ایمان «شنئان الفاسقین»[9] است. شنئان یعنی کینه و بغض نسبت به فسق، این را استاد امام حسین(علیه السلام) یعنی امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید. یکی از پایه های اصلی ایمان جهاد است. جهاد یک شعبه اصلی اش شنئان الفاسقین است، کینه و بغض نسبت به فسّاق. بعد اینهایی که آمدند کربلا فاسق هستند یا نه؟ امام حسین(علیه السلام) می فرماید: فاسق هستند. آن لحظات آخر به امام سجاد(علیه السلام) فرمود: علی جان، «َلا يَسْكُنُ‏ دَمِي»، خون من از جوشش نمی افتد.«لَا يَسْكُنُ‏ دَمِي‏ حَتَّى يَبْعَثَ اللَّهُ الْمَهْدِيَّ فَيَقْتُلَ عَلَى دَمِي مِنَ الْمُنَافِقِينَ الْكَفَرَةِ الْفَسَقَةِ سَبْعِينَ أَلْفا»[10]، مهدی من براساس خونِ من از اینها می کُشد. از چه کسانی؟ «مِنَ الْمُنَافِقِينَ الْكَفَرَةِ الْفَسَقَةِ سَبْعِينَ أَلْفا»، شما در این جمله امام حسین(علیه السلام) چقدر کینه، بغض و نفرت نسبت به این جماعتِ روبرویشان می بینید.

جایی که منطقِ تیغ پیروز است، دیگر جای منطقِ گفتگو نیست

می گوید: امام حسین(علیه السلام) مظهر رحمت است، این لعن های در زیارت عاشورا را بردارید، مثل عمرسعد و ابن مرجانه و ابن زیاد(لعنت الله علیهم)، عمامه هم سرش است، جبهه هم بوده است و خودش را هم نسبت می دهد به فضای عرفانی حوزه علمیه. چه می گویید شما؟! چه کسی گفته است که شما عارف هستید؟! عارفِ به حق، هدایت می شود به امامِ حق. هواست نباشد از این قم کسانی بیرون می روند که نگو! اینهایی که آمدند، ایستادند مقابل اباعبدالله الحسین(علیه السلام) فاسق هستند، آقا امام حسین(علیه السلام) یکجا مهربان با اینها برخورد کرد؟! بله با عمرسعد در ابتدا امام حسین(علیه السلام) آرام صحبت کرد، فرمود:«أَ تُقَاتِلُنِي»‏؟  می خواهی مرا بکشی؟ ولی وقتی حجت بر او تمام شد و نپذیرفت، در آخر امام حسین(علیه السلام) چگونه جدا شد؟! از عمرسعد(لعنت الله) علیه؟«ذَبَحَكَ اللَّهُ عَلَى فِرَاشِكَ عَاجِلا»[11]، خدا سرت را از بدنت و در خانه ات جدا کند. ببینم می شود در اوج محبت چنین حرفی را زد؟! خشمِ امام حسین(علیه السلام) اگر نبود، می توانست شمشیر بزند؟! هزار و اندی را فقط خودِ امام حسین(علیه السلام) به درک واصل کرد. آن کسی که بالای منبر می نشیند امام حسین(علیه السلام) را نسبت به فسقِ و منافقین و کفر، مهربان نشان می دهد! آن کسی که پشت میز می نشیند و در تریبون می گوید: اصلاً ما آدمِ صلح هستیم، ما اصلاً با هیچ کسی دعوا نداریم! منطقی که از ما پیروز است، منطق گفتگویمان است! نه آقا جان! در بسیاری از مواقع منطق گفتگو پیروز نیست، منطق معامله و مذاکره پیروز نیست. این همه امام حسین(علیه السلام) با این ها گفتگو کرد، - البته مذاکره به معنای عرف دیپلماسی یعنی معامله، امام(علیه السلام) معامله نکرد- ولی گفتگو کرد، حضرت دو سه تا خطبه خواند، آیا این منطق پیروز شد؟ باید باشد اما آنجایی که منطق تیغ پیروز است، دیگر جای منطق گفتگو نیست، چون اگر منطقِ گفتگو پیروز بود، دیگر جای تیغ نبود. وقتی امام حسین(علیه السلام) آمد بالای سر قاسم بن الحسن(رحمت الله علیه) بدون اینکه کلمه ای حرف بزند با کسی که به سر قاسم بن الحسن ضربه زده و ایشان را به زمین انداخته اند ـ روضه ها را دقیق گوش بدهیم ـ بدون اینکه امام حسین(علیه السلام) یک کلمه حرف بزند، اول مچِ آن نامرد را زد و او داد زد که لشگر حسین(علیه السلام) دارد مرا می کشد به دادم برسید. امام حسین(علیه السلام) نرفت او را بغل کند و بگوید بمیرم برای شما!! افتاد روی زمین و لشگرشان آمدند او را نجات بدهند، اما ابن کعب بی دین و فاسق زیر اسب ها ماند و نابود شد و امام حسین(علیه السلام) هیچ حسرتی نکشید.

می دانست که قطعاً پیروزی در آن نیست؛ اما رفت!

اینگونه حرف می زنیم، آن وقت در مبارزه با داعش جایی، می گویند: باید این عملیات را انجام بدهید و بروید فلان کوه با اینها مبارزه کنید. یک گردان و تیپ آدم می گویند: نمی رویم! از دل این هیئت ها هم رفتند در این گردان ها. می گوید: این منطقی نیست و پیروزی داخلش نیست پس نمی رویم! آخر سر دستور مقام معظم رهبری(دام ظله العالی) را بگذارند که باید بروید و بعد بگویند حالا که اینگونه است، می رویم. چون اگر این را نروند، دیگر حزب اللهی نیستند! ولی دلش چه می گوید؟ دلش می گوید نرو، دنیا یعنی این. چه چیزی نمی گذارد برود، چه چیزی نمی گذارد او پر بکشد؟ قاسم وقتی امام حسین(علیه السلام) فرمود: مرگ برای شما چگونه است؟ فرمود: «أَحْلَى مِنَ الْعَسَل‏»[12] و پَر کشید. قاسم لحظه ای هم فکر پیروزی را نکرد! بچه های رزمندة حزب اللهیِ ولایی، با محاسن و با چفیه، شما برای حضرت قاسم در عمرت سینه نزدید؟! فکر پیروزی می کنید؟! امام حسین (علیه السلام) فرمود: شما با بلای عظیم کشته می شوید، فردایش حضرت قاسم 13 ساله از صبح دید بلای عظیم یعنی چه... تکه تکه بدن جنازه ها را دارند می آورند یعنی چه؟ بعد به امام حسین(علیه السلام) التماس کرد و دست و پای امام حسین(علیه السلام) را بوسید و زجه زد، گفت: بگذار من بروم جنگ! می دانست قطعاً پیروزی در آن نیست و می دانست قطعاً اگر یک نفر برود وسط تکه تکه می شود ولی چه در درونِ او بود که اینقدر او را مشتاق کرده بود و چرا در دل ما این اشتیاق نیست؟! چون ما مثل قاسم زندگی جهادی نمی کنیم. اینکه می فرماید: «مفتون دنیا» زود نرویم بگوییم که اینها پولدار بودند و نمی خواستند باغها و پولها و زندگیشان را از دست بدهند. نه خیر، دنیا فقط پول نیست، می فرماید: خدا نظر کریمانه اش را از شما بر می دارد،«أَحَلَّ بِكُمْ نَقِمَتَه»‏[13] غضبش را بر شما حلال می کند. «فَنِعْمَ الرَّبُّ رَبُّنَا وَ بِئْسَ الْعَبِيدُ أَنْتُم»[14]‏، آنجایی که امام حسین(علیه السلام) حرف می زند از خشم خدا بر کسانی که زندگی جهادی نداشتند که نتیجه اش این بشود حسین(علیه السلام) را همراهی نکنند و الآن در لشگر مقابل هستند، آنجا می فرماید: «فَنِعْمَ الرَّبُّ رَبُّنَا» بهترین کسی که ما را پرورش داده است خدای ماست. «فَنِعْمَ الرَّبُّ رَبُّنَا». امام حسین(علیه السلام)، خدای شما، خدای اینها هم است! نه خیر اینها ربّشان هوا و هوس است دنیا و امیالشان است، ربّ یعنی کسی که بارش آورده است.

دقیقاً همان حرفهایی که خوارج می زدند!

طرف درس می خواند، می گویید: چرا درس می خوانی؟ می گوید: می خواهم به آرزو هایم برسم. برای منافع خودش درس می خواند. برای چه اینجا کار می کنید؟ می گوید: این پلی بشود که بروم فلان پست و مقام را بگیرم، اینگونه نمی شود عمرمان می گذرد و بالاخره باید به جایی برسیم، همه به جایی می رسند، پس ما چرا نرسیم؟! دقیقاً همان حرفهایی که خوارج می زدند، بعضی بچه حزب اللهی ها و ولایی ها می زنند. بعد این فضای نفس و شهوت در ظرفیتِ سیاسی کشور و جنگ و دعواهای سیاسی قرار می گیرد، یکدفعه در ایام انتخابات هر چه امامِ مسلمین می گوید با هم اختلاف نکنید و اجماع داشته باشید، شما نیاز به یک رأی سدیدِ محکم دارید، اینها با هم جمع نمی شوند! این یعنی دنیاپرستی که ما هستیم. ما چفیه به گردن ها، دنیاپرست هستیم، ما حزب اللهی ها، دنیاپرست هستیم، به حرفِ مقام معظم رهبریمان نرسیدیم، چرا؟ چون زندگی مؤمنانه ای نداریم

نشان دادیم که اهل دنیا هستیم!

اگر زندگی مؤمنانه ای داشته باشیم علی(علیه السلام) فرمود:«مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ‏ اللَّهُ‏ قَلْبَهُ‏ لِلْإِيمَانِ»[15]، مؤمنی که زندگی مؤمنانه دارد حقیقتاً اگر ولیِّ او حرفی بزند قلبش می پذیرد. ما وقتی ولیّمان حرف زد همین گونه نگاهش کردیم، زبان نیاوردیم حرف شما غلط است آقا، چون اگر زبان بیاوریم ما از جرگه حزب اللهی ها بیرون می رویم، اما در عمل ثابت کردیم، ما آنچه که شما می خواهید نمی پذیریم و در انتخابات پوست همدیگر را کَندیم. نشان دادیم اهل دنیا هستیم و دنبال منافع حزبی و گروهی و شخصی. قربان خدا بروم که جای حقی نشسته است. «فَنِعْمَ الرَّبُّ رَبُّنَا» خدای ما بهترین خداست. بهترین خداست خدای منِ حسینی که آن بلا را بر سر شما می خواهد بیاورد. شما به این می گویید حسینِ مهربان با دشمن؟! می فرماید: عذاب و نقمت سر شما می آورد و بعد می فرماید: به به از این کارِ خدا.

همان بلایی که صهیونیست ها بر سر مسیحیت آوردند!

خاک بر دهانِ کسی که اینها را نمی بیند و می خواهد امام حسین(علیه السلام) را انسانی منفعل، از همه جا رانده و مانده، ضعیف و ذلیل نشان بدهد. صهیونیست ها مُردند تا توانستند مسیحیت را از این حالت جهادی اش دربیاورند، حضرت عیسی(علیه السلام) می جنگید. صهیونیست ها مسیحیت را به جایی رساندند که الآن دینشان می گوید: اگر شخصی یک طرفِ صورتت را سیلی زد، آن طرف را هم بگیر تا بزند. چند صد سال زحمت کشیدند تا مسیحیت را به اینجا رساندند، آن وقت ما از دلِ خودِ تشیع داریم همین بلا را سر دین خودمان می آوریم. امام حسین(علیه السلام) می فرماید: شما جمع شدید برای کاری که عذاب خدا را شامل حال خودتان می کنید، بیچاره می شوید، نگاه حرمتش را بر خودتان حرام می کنید، بعد می فرماید: این خیلی خوب است «فَنِعْمَ الرَّبُّ رَبُّنَا» دست خدا هم درد نکند این کار را می کند. به این می گویند:«شَنَئَانِ‏ الْفَاسِقِين»، در برابر جبهه فسق باید نفرت داشته باشید. این چه شبهه ای است؟ شما برای چه کسی یک عمر سینه زدید؟ امام حسین(علیه السلام) روز عاشورا به شمر گفت: مرا نکش و من هم تو را شفاعت می کنم! ببین امام حسین(علیه السلام) در لحظه آخر با دشمنش چقدر مهربان بود؟! ببخشید همین امام حسینی که می گویید تا دم آخر مهربان بود و به شمر گفت بیا مرا نکش - که معلوم نیست این روایت از کجاست؟ چه کسی نقل کرده و چگونه نقل شده- همین امام حسین(علیه السلام) قبل از اینکه روی زمین بیفتد هزارو اندی را به درک واصل کرده است. شما چطور چنین حرفی می زنید؟!

کند کردن تیغ اقتدار و عزت حسینی!

خداوند در سوره توبه می فرمایند: شما باید کاری کنید که جبهه کفر از دست شما عصبانی شود.[16] وقتی این سبقه را بگیرید و بگویید حسین بن علی(علیه السلام) با همه رفیق بود، حتی با دشمن خودش، دشمنِ امام حسین(علیه السلام) با دُمش گردو می شکند و می گوید: همین را می خواستم، می گوید: چیزی که ملتی را بیدار کند تا جلوی من بایستد، تیغ بکشد، کشته بشود، ولی نهراسد، این اقتدار و عزت حسین(علیه السلام) را می خواستم بشکنم و این بهترین راه برای شکستن اقتدار و عزت حسین(علیه السلام) است. انفعال؟ «فَنِعْمَ الرَّبُّ رَبُّنَا وَ بِئْسَ الْعَبِيدُ أَنْتُم‏»، بدترین بنده شما هستید. «أَقْرَرْتُمْ بِالطَّاعَةِ وَ آمَنْتُمْ‏ بِالرَّسُولِ‏ مُحَمَّدٍ ص»[17]، می فرماید: شما اقرار کردید به طاعت و مسلمان شدید، ایمان آوردید به رسول «ثُمَّ إِنَّكُمْ زَحَفْتُمْ إِلَى ذُرِّيَّتِهِ وَ عِتْرَتِهِ تُرِيدُونَ قَتْلَهُم»[18]، بعد حمله کردید و هجوم کردید، می خواهید عترت او را بکشید.«لَقَدِ اسْتَحْوَذَ عَلَيْكُمُ الشَّيْطَانُ فَأَنْسَاكُمْ ذِكْرَ اللَّهِ الْعَظِيمِ فَتَبّاً لَكُمْ وَ لِمَا تُرِيدُونَ‏ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ‏ هَؤُلَاءِ قَوْمٌ‏ كَفَرُوا بَعْدَ إِيمانِهِمْ‏ فَبُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِين»[19]. می گویند: امام حسین(علیه السلام) اینها را کافر حساب نمی کرد! چه بلایی سر فرهنگ امام حسین(علیه السلام) می خواهند بیاورند؟! مقام معظم رهبری(دام ظله العالی) فرمود: در راهیان نور مواظب باشید که جریان جنگ تحمیلیِ شما را تحریف نکنند، من از شما می پرسم؛ جریان جنگ تحمیلی ما که الآن در تهدید تحریف است آن وقت عاشورا در تهدید تحریف نیست؟ فکر می کنید جریان جنگ را چه کسی تحریف می کند؟ آنها که جبهه رفتند تحریف می کنند، کسی که جبهه نرفته است که اصلاً حرفی ندارد از جنگ بزند. من که جبهه رفته ام، می توانم فرهنگ جبهه را وارونه جلوه بدهم، من که اهل منبر و حسین(علیه السلام) و گریه هستم، می توانم فرهنگ عاشورا را عوض کنم.

وقتی که مسلمانِ مؤمن؛ کافرِ محارب می شود؟!

«لَقَدِ اسْتَحْوَذَ عَلَيْكُمُ الشَّيْطَانُ»[20] آیه قرآن می فرماید: شیطان بر شما چنبره زده است. گاهی که شب می خوابید می گویند بختک روی شما افتاده است، نمی توانید تکان بخورید؟ همین است، شیطان گوش و چشم و درک و دلت را همین جوری گرفته نمی گذارد حق را ببینید، چنبره بر شما زده است. «فَأَنْسَاكُمْ ذِكْرَ اللَّه‏»، دیگر خدا یادتان رفته است، «ذِكْرَ اللَّهِ الْعَظِيمِ فَتَبّاً لَكُمْ»[21] ننگ بر شما و وای بر شما. «و لِمَا تُرِيدُونَ»‏ وای بر آن کاری که الآن اراده کردید انجام بدهید و البته هنوز شروع نکردید ـ اولین سخنرانی عاشوراست: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ‏ هَؤُلَاءِ قَوْمٌ‏ كَفَرُوا بَعْدَ إِيمانِهِمْ‏ فَبُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِين»[22]، این حرف یعنی فرمان آتش. بله امام حسین(علیه السلام) اول تیر نینداخت، ولی امام حسین(علیه السلام) ،در اولین سخنرانی اش، مجوّزِ به درک واصل کردنِ این حرامیان را صادر کرد. اینها دیگر کافر شدند،«فَبُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِين». مشکلات اینها چیست؟ چه می شود که آدم مؤمن است و بعد کافرِ محارب می شود؟ برویم سراغ قرآن چون گفتیم که اینها اگر روحیه و زندگی جهادی داشتند در لشگر عمرسعد(لعنت الله علیه) نمی رفتند و در لشگر اباعبدالله می بودند. اینها چون زندگی جهادی نکردند، اهل تقوای حقّ تقاطع، یعنی اهل ولایت نبودند و اهل دنیا شدند ذلیل و عبید دنیا شدند «إِنَ‏ النَّاسَ‏ عَبِيدُ الدُّنْيَا وَ الدِّينُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِم»[23]‏ در کلمات امام حسین(علیه السلام) در همین سفر است.

بسیاری از اینها زمان پیغمبر(صلی الله علیه و آله) کافر شدند!

حالا به قرآن مراجعه کنیم، ببینیم اینها سابقه دارند. بله آقا تکرار است، چطور ما الآن داریم مصداق یابی می کنیم نسبت به کربلا، قبل از کربلا هم اینها حضور داشتند، اصلاً اینها نسلهایی هستند که به دست نسلهای دنیاپرست قبلی تربیت شدند. زمان امام حسن(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) تا بروید زمان پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله)، اینها ایمان آوردند سپس کافر شدند، ایمان آوردن این افراد برای زمان پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) است. بسیاری از اینها زمان پیغمبر(صلی الله علیه و آله) کافر شدند، وقتی آمدند بیعت بگیرند برای امیرالمؤمنین(علیه السلام) در غدیرخم، آنجا رسول(صلی الله علیه و آله) خدا فرمود: من می بینم اکثر شما اهل نفاق هستید. یعنی نه اینکه زمان امیرالمؤمنین(علیه السلام) و خلفا نفاق پیدا کرده باشند، اینها از قبل نفاق داشتند. زمان خلفا نفاقشان بروز پیدا کرد، این را حضرت زهرا(سلام الله علیها) صریح می فرماید که: شما این کینه و نفرت و انحراف را زمان پدرم داشتید ولی به فوریت نینجامید تا پیغمبر(صلی الله علیه و آله) از دنیا رفت، این کینه و نفاقتان نمایان شد، امیرالمؤمنین(علیه السلام) مجبور شد در فصل های خودش با آنها بجنگد، از جمله ناکسین و مارقین و قاسطین.

وقتی که شیپور جنگ به صدا در می آید؛ «قَلَّ الدَّيَّانُون‏‏»

واقعاً برگردیم که نکند نفاق در وجود ما باشد، این کلام امیرالمؤمنین است: «إِنَّكُمْ وَ اللَّهِ‏ لَكَثِيرٌ فِي الْبَاحَاتِ قَلِيلٌ تَحْتَ الرَّايَات»[24]‏. این درد، دردِ زمان امام حسین(علیه السلام) نیست، می فرماید: والله - علی(علیه السلام) قسم جلاله می خورد، ما نمی فهمیم والله یعنی چه ولی علی (علیه السلام) خوب می فهمد- «وَ اللَّهِ‏ لَكَثِيرٌ فِي الْبَاحَاتِ قَلِيلٌ تَحْتَ الرَّايَات»، شما تا وقتی در زندگیتان راحت و آسایش و امن و امان است، همه شما هستید، اما وقتی که کار به رایات می رسد و پرچم برای جنگ بلند می شود، خیلی کم از شما پیدا می شود، همین حرفِ امام حسین(علیه السلام) است: «إِنَ‏ النَّاسَ‏ عَبِيدُ الدُّنْيَا وَ الدِّينُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ‏ يَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَايِشُهُم فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّيَّانُون‏‏». راحتی که باشد دیندار هستید، وقتی بلا و گرفتاری و اینها می شود خیلی دیندار کم می شود، این کلام امام حسین(علیه السلام) با کلام امیرالمؤمنین(علیه السلام) هیچ فرقی ندارد. آدم های زمان امام حسین(علیه السلام)، همان آدم های زمان امیرالمؤمنین(علیه السلام) هستند. آدمهای زمان امیرالمؤمنین(علیه السلام)، همان آدمهای زمان پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) هستند، این کلامِ امیرالمؤمنین(علیه السلام) حلقه اتصال بود. مگر می خواهید کجا بروید؟ می خواهم بروم زمان پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله)، می خواهم این دنیا پرستی و جهاد گریزی را ریشه یابی کنم در دوران رسول خدا آن هم در نگاه خدا.

شما که تمنای شهادت می کردید؛ پس چه شد؟!

برویم سراغ قرآن که خیلی آیه در این باره است، ذیل جنگ تبوک و احزاب و احد و بدر، طرف قرآن را باز می کند فکر می کند قصه است! خدا با این آیات جهاد می خواهد به ما زندگی یاد بدهد، به وسیله قرآن. اینها که اهل زندگی جهادی نیستند مشکلات و آفات و انحرافات عدیده ای در جامعه دینی ایجاد کردند:«وَ لَقَدْ كُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ‏ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَيْتُمُوهُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ»[25]. شما قبل از اینکه با مرگ روبرو شوید و وارد جنگ شوید آرزوی شهادت می کردید، پس چه شد؟! «لَقَدْ كُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ‏ الْمَوْتَ»، منّت می کشیدید و التماس می کردید که خدا شهادت به ما نصیب کن، ما در راه تو مفتخر به فیض عظیم شهادت باشیم، قبل از اینکه با مرگ روبرو بشوید. وقتی که با مرگ روبرو شدید، شروع کردید به مرگ نگاه کردن. دفاع مقدس یادتان است، در مسجدها و هیتها و مجموعه ها چه فضای معنوی ای بود، شهادتِ در راه خدا، بدنهای شهدا که در شهرها می آمد، مردم می آمدند پای جنازه ها و تشییع می کردند اما وقتی که درخواست می کردند بروید ثبت نام کنید بیایید جنگ، می رفت تلویزیون را نگاه می کرد و می دید که نه، آدم کشته می شود دیگر بلند نمی شد برود، بلکه تماشاچی شد.

فرار از میدان جنگ؛ به سبک امروزی!

می خواهید از زمان شما هم بگویم؟ به شما  برنمی خورد؟ جهانِ اسلام به زلزله افتاد و آقا فرمود این زلزله ای عظیم است. در مصر، تونس، بحرین، قطیف، صعده، یمن، غزه، فلسطین و... همه جان می دادند، ما نشستیم و تماشا کردیم. نه گوینده ای بالای منبر بیداری اسلامی را باز کرد و تبیین کرد و فریاد زد که آقا اینها کمک می خواهند. لااقل کمک میدانی نمی توانیم کنیم، کمک لسانی، مالی، معنوی، سیاسی کنیم و فضای جامعه را فضای جهادی قرار بدهیم، نکردیم و همه ما تماشا کردیم. در گروههای اجتماعی بچه های حزب اللهی و بسیجی و ولایتی ها نشستند با هم بحث کردند، شیعه و سنی، ناصبی و غیرناصبی راه انداختند، تردید و شک راه انداختند. با اینکه این شبهه را در جنگ غزه قبلی مقام مظعم رهبری(دام ظله العالی) حل کرده بود، ولی برای اینها حل نشده بود. مشکل اینها ناصبی بودن یا نبودن نیست بلکه مشکل اینها قلب است! مشکل زندگی مادی و دنیاطلبی است! والّا بیداری اسلامی جنگِی تمام عیار است. 5 سال است که این جنگ راه افتاده است، ما کجا هستیم؟! غزه جنگ تمام عیار است، کجا بودیم، عراق، لبنان، بحرین، یمن، سوریه جنگ و سنگرِ ماست. قبل از آن آرزوی شهادت می کردید:«وَ لَقَدْ كُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ‏ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَيْتُمُوهُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ»، قبل از اینکه با مرگ روبرو شوید، وقتی دیدید مثل اینکه جدّی است، تماشا کردید.

«پول» را می دهیم؛ ولی «جان» را شرمند!

مشکل دیگر اینها این است:«وَ إِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ آمِنُوا بِاللَّهِ وَ جاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ اسْتَأْذَنَكَ أُولُوا الطَّوْلِ مِنْهُمْ وَ قالُوا ذَرْنا نَكُنْ مَعَ الْقاعِدينَ»[26]، وقتی دستور خدا رسید که باید همراه پیغمبر(صلی اله علیه و آله) بشوید و بجنگید، عده ای آمدند از شما اجازه گرفتند که اگر ممکن است ما نیاییم. اینها «اولی الطول» ثروتمندان بودند، مقتدران بودند. می گفتند: اگر می شود ما جنگ نیاییم، کمک مالی کنیم، زمان جنگ هم ما خیلی ثروتمندان را داشتیم که یک روز هم جبهه را ندیدند، می گفتند: ما مالمان را می دهیم ولی جانمان را داشته باشیم. این همه «انفسهم و اموالهم» در آیات قرآن برای چیست؟ یکی از چیزهایی که آدم را پاگیر می کند مالش است، بهانه عمرسعد(لعنت اله علیه) هم بود، یکی از بهانه هایش باغ ها و مالش بود.

لازم نیست راهپیمایی راه بیندازید، لازم نیست طومار بنویسید!

بررسی کنید به هیچ جایی برنمی خورد، نمی خواهد داد بزنید و راهپیمایی و اجتماع راه بیندازید، نمی خواهد طومار بنویسید ولی بررسی کنید اینهایی که دم از انفعال در ارتباط با آمریکا می زنند، اهل جنگ هستند و بودند یا نه؟ جنگیده یا نه؟ سرکشیِ دفاع مقدس را من حساب نمی کنم، اینکه دوری با ماشین بزنیم، دو تا پادگان را سر بزنیم، نمازی جایی بخوانیم، یک جا صحبت کنیم، یک جا کمک های مردمی ببریم، یک جا برویم روحیه بدهیم و این حرفها نه. در دولت قبل تلویزیون را نگاه می کردم که وزیری داشت صحبت می کرد، خداوکیلی قبل از این صحبت خیلی به او اعتماد داشتم، می گفتم وزیر حزب اللهی ای است، برگشت گفت: من سال 58 از ایران رفتم انگلستان برای ادامه تحصیل و سال 68 برگشتم، لیسانس و فوق لیسانس و دکترایم را از انگلستان گرفتم و برگشتم!!! من شما را به عنوان یک وزیر حزب اللهی می شناختم؟! چقدر من جاهل هستم، رفتم لیسانس و فوق لیسانس و دکترایم را بگیرم؟ آقای علم الهدی، به امام(ره) نامه می دهد که به من می گویند: درس بخوان، بمانم یا بروم جنگ؟ امام(ره) فرمود: جنگ. وقتی که ولیّ و امام من واجب کرده است، به حوزه علمیه می گوید: درس را رها کنید و بروید جبهه. معارفِ دینی، حوزه علمیه دین که فرمود: مباحثه معارفِ دینی جهادِ در راه خداست، نه حالا فیزیک و شیمی و هندسه و ریاضی که حالا برایش این روایت را نداریم. یا بعضی پست های سیاسی بعضی ها را نگه داشته است، چه کسی گفته است که شما در این پست سیاسی بمانید تا تمام طول جنگ بگذرد؟! اینها دنیاست، درس بهانه است، مشکل چیز دیگر است.

کسی که بچه اش را بیشتر از خدا، رسول خدا و جهاد دوست دارد...

«قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشيرَتُكُمْ‏ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ في‏ سَبيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقينَ»[27]. فاسق ها چه کسانی بودند؟ درکربلا فرمود: اینها منافقِ فاسق هستند، قرآن می گوید: فاسق کسی است که بچه اش را بیشتر از خدا، رسول خدا و جهادِ در راه خدا دوست دارد. پدر و مادر و برادر و همسر و مال و تجارتش را بیشتر از خدا و رسول خدا و جهاد در راه خدا دوست دارد، او فاسق است و منتظر باشد تا من حسابش را برسم. چنان کاری خدا می کند که بیا و ببین، خدا چنان تهدید می کند:«فَتَرَبَّصُوا»، بایستید می آیم. وای به حال کسی که خدا به کمینِش بنشیند، «وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقينَ». اینجا آیات عجیب و غریبی است، آدم در زندگی اش اگر این آیات را ببیند تا وقتی کربلا نشده است، می گوییم: کربلا برای ما ایجاد نشده است که ببینیم حسینی هستیم یا نه! برادرم ما الان در کربلا هستیم.

رجز امام حسین(علیه السلام) بعد از کشته شدنِ علی اصغر(علیه السلام):

رجز امام حسین(علیه السلام) بعد از کشته شدنِ علی اصغر(علیه السلام) :«كَفَرَ الْقَوْمُ وَ قِدْماً رَغِبُوا عَنْ ثَوَابِ اللَّهِ رَبِّ الثَّقَلَيْن‏»[28]، توجه کنید، این رجز بعد از کشته شدن علی اصغر (علیه السلام) است! این جماعت کافر شدند، در چند نقطه امام حسین(علیه السلام) این جماعتِ جلوی خودش را کافر و منافق و فاسق می شمارد. بعد خدا آن همه کینه و نفرت نسبت به کفرة محارب و فاسق دارد، طرف می گوید: امام حسین(علیه السلام) چقدر مهربان بود، اینها را هرگز نفرین نکرد و هیچ وقت بدِ آنها را نگفت! «كَفَرَ الْقَوْمُ وَ قِدْماً رَغِبُوا»، اینها از اول همین گونه بودنده اند، «عَنْ ثَوَابِ اللَّهِ رَبِّ الثَّقَلَيْن»، این نامردها از اول هم رغبت نداشتند به ثواب الهی، در این میدان الکی آمده بودند. باطنشان را نگاه می کردید، می دیدید که فاسد است، به خدای لا شریک قسم خیلی از ما حزب اللهی ها اینگونه هستیم، اگر باطنمان را باز کنند، می بینند که مایل نیستیم و دل به دنیا داریم، البته ظاهر نمی کنیم تا وقتی که تیغ نیامده است. امروز داشتم از تهران می آدم قم، در رادیو معارف عزیزی صحبت می کرد: که بله اینها شیعه نبودند که مقابل امام حسین(علیه السلام) قرار گرفتند. نه! امام حسین می فرماید(علیه السلام) اینها شیعیانِ من بودند که مرا خار کردند، کوفیان شیعیان بودند، اما شیعیانی که «قِدْماً رَغِبُوا عَنْ ثَوَابِ اللَّهِ رَبِّ الثَّقَلَيْن»بودند. رفقا بگردید در دلتان ببینید رغبت به ثواب الهی دارید یا ندارید؟ اگر ندارید، این بیماری را زود درست کنید و الّا جزء فسقة کربلا می شوید. طرف می گوید: ثواب و این حرف ها را می خواهیم چه کار! رهایمان کنید شما رو به خدا. اینها ریشه های فسادِ جامعه آن روزی است که امام حسین(علیه السلام) می خواهد اصلاحش کند، با قلب خودتان چه کار کردید؟ اگر قلب شما مشتاق ثواب، فیض، رحمت و خیر الهی است، می توانید تربیت بشوید، بروید کربلا، اما اگر دیدید ته دلتان می گویید: حالا نماز اول وقت چیست؟ حالا نماز شب چیست؟ حالا مثلا ًمن مراعات چه چیزی را کنم، اگر دیدید ته دلت رغبتی ندارید به آنچه که خدا رغبت دارد، بدانید شما را همچین که فوت کنند، مثل قاصدک، در لشگر عمرسعد هستید، تردید نکنید. «كَفَرَ الْقَوْمُ‏ وَ قِدْماً رَغِبُوا عَنْ ثَوَابِ اللَّهِ رَبِّ الثَّقَلَيْن» خونِ علی اصغر(علیه السلام) در دستان حسین(علیه السلام) است که دارد این رجز را می خواند:«قَتَلُوا الْقَوْمُ عَلِيّاً وَ ابْنَه‏ حَسَنَ الْخَيْرِ كَرِيمَ الْأَبَوَيْن‏»[29]، اینها همان هایی هستند که پدرم علی(علیه السلام) را کشتند، اینها همان هایی هستند که برادرم حسن(علیه السلام) را کشتند، اسم و قیافه و پوستشان عوض شده است. «حَنَقاً مِنْهُمْ وَ قَالُوا احْشُرُوا النَّاسَ إِلَى حَرْبِ الْحُسَيْن‏»[30]، حالا جمع شدند و می خواهند حسین(علیه السلام) را بکشند! اینها همان دل مرده ها و قصی القلب ها هستند، اینها همان هایی هستند که در دل هایشان اشتیاقی برای محبت الهی وجود ندارد.«يَا لَقَوْمٍ مِنْ أُنَاسٍ رُذَّل‏ جَمَعَ الْجَمْعَ لِأَهْلِ الْحَرَمَيْن‏»[31]، وای بر این جماعتی که جمع شدند برای اینکه اهل حرمین را نابود کنند، آل پیغمبر(علیه السلام) را از بین ببرند«ثُمَّ سَارُوا وَ تَوَاصَوْا كُلُّهُم‏ بِاجْتِيَاحِي لِرِضَاءِ الْمُلْحِدَيْن‏»[32]، به همدیگر سفارش کردند: که بیایید تا رضایت کفار را جمع کنند. «لَمْ يَخَافُوا اللَّهَ فِي سَفْكِ دَمِي»[33] نترسیدند از اینکه خون مرا بریزند، «لِعُبَيْدِ اللَّهِ نَسْلِ الْكَافِرَيْن‏»، می خواهند برای جلب رضایت بنده ای خار مثل یزید و عبیدلله(لعنت اله علیهما) خون مرا بریزند. «وَ ابْنِ سَعْدٍ قَدْ رَمَانِي عَنْوَة بِجُنُودٍ كَوُكُوفِ الْهَاطِلَيْن‏»[34] برای خشنودی عمرسعد(لعنت الله علیه) با قهر و کینه، با سپاهی سیل آسا به سوی من حمله کردند. «لَا لِشَيْ‏ءٍ كَانَ مِنِّي قَبْلَ ذَا غَيْرَ فَخْرِي بِضِيَاءِ الْفَرْقَدَيْن»[35]، نه برای اینکه من گناهی انجام داده باشم، من ظلمی به اینها نکردم، فقط به خاطر افتخارات ما چون من فرزند علی(علیه السلام) و پیغمبر اکرم(صلی اله علیه و آله) هستم، به خاطر نبرد و جهاد و مبارزات ما. «بِعَلِيِّ الْخَيْرِ مِنْ بَعْدِ النَّبِي وَ النَّبِيِّ الْقُرَشِيِّ الْوَالِدَيْن‏»[36]، من فرزند علی(علیه السلام) و سپس مادرم که از بهترینان هستند، هستم. «فِضَّةٌ قَدْ خَلَصَتْ مِنْ ذَهَب‏ فَأَنَا الْفِضَّةُ وَ ابْنُ الذَّهَبَيْن»[37]، نقره را از طلا بدست  می آورند، من همان نقره ای هستم که از طلای وجود فاطمه(سلام الله علیها) و علی(علیه السلام) بدست آمده است. فکر کردند علی اصغر را کشتند حسین(علیه السلام) را شکستند. «فَأَبِي شَمْسٌ وَ أُمِّي قَمَر فَأَنَا الْكَوْكَبُ وَ ابْنُ الْقَمَرَيْن»[38]، پدرم خورشید و مادرم ماه، من ستاره ای هستم فرزند این دو وجودِ درخشان و تابان. «وَ لَهُ فِي يَوْمِ أُحُدٍ وَقْعَة شَفَتِ الْغِلَّ بِفَضِّ الْعَسْكَرَيْن‏»[39]، پدرم کسی بود که در جنگ بدر دشمنان را چگونه در هم شکست و نابود کرد و دلهای مؤمنین را شفا دارد. «ثُمَّ فِي الْأَحْزَابِ وَ الْفَتْحِ مَعا كَانَ فِيهَا حَتْفُ أَهْلِ الْفَيْلَقَيْن»[40]، در جنگ احزاب هم پدرم فاتح میدان بود، انبوهی از لشگر کفار را به درک واصل کرد، این رجز امام حسین(علیه السلام) بود بعد از قتل علی اصغر(علیه السلام) است.

 


[1] . نهج البلاغه، حکمت 131

[2] . بحار الأنوار ، ج‏69، ص: 59

[3] . زیارت عاشورا

[4] . بحار الأنوار، ج‏2، ص:64

[5] . حياة الإمام الحسين(ع)، القرشي ،ج‏1،ص:162

[6] . بحار الأنوار، ،ج ‏45، ص:6

[7] . همان

[8] . اسراء، آیه 70

[9] . «الْجِهَادُ عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ الصِّدْقِ فِي الْمَوَاطِنِ وَ الْغَضَبِ لِلَّهِ وَ شَنَئَانِ الْفَاسِقِين»(كتاب سليم بن قيس الهلالي، ص:615)‏

[10] . بحار الأنوار، ج ‏45 ، ص 299

[11] . أعيان الشيعة، محسن الأمين، ج‏1، ص:599

[12] . موسوعة عاشوراء ،ص:150

[13] . بحار الأنوار، المجلسي ،ج‏45،ص:6

[14] . همان

[15] . بحار الأنوار، المجلسي ،ج‏2،ص:71

[16] . «ما كانَ لِأَهْلِ الْمَدينَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ أَنْ يَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ لا يَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ لا يُصيبُهُمْ ظَمَأٌ وَ لا نَصَبٌ وَ لا مَخْمَصَةٌ في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ لا يَطَؤُنَ مَوْطِئاً يَغيظُ الْكُفَّارَ وَ لا يَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَيْلاً إِلاَّ كُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ إِنَّ اللَّهَ لا يُضيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنين‏»(سوره توبه، آیه 120).

[17] . بحار الأنوار، المجلسي ،ج ‏45 ، ص:6

[18] . همان

[19] . همان

[20] . همان

[21] . همان

[22] . همان

[23] . بحار الأنوار، المجلسي ،ج‏75،ص:117

[24] . نهج البلاغه، خطبه 69

[25] . سوره آل عمران، آیه 143

[26] . سوره توبه، آیه 86

[27] سوره توبه، آیه 24

[28] . الإحتجاج، الطبرسي ،ج‏2، ص:301

[29] . همان

[30] . همان

[31] . همان

[32] . همان

[33] . همان

[34] . همان

[35] . همان

[36] . همان

[37] . همان

[38] . بحار الأنوار، ج‏45، ص:48

[39] . همان

[40] . همان

نام

پست الکترونیک

* کد امنیتی

تصویر کد امنیتی

* نظر

یادواره ۱۸شهید روضه فاطمیه قم
 
با سخنرانی حجت الاسلام
حاج احمد پـنــاهـیــان
با مرثیه سرایی
حاج عباس حیدرزاده
زمان:
جمعه ۲ آذرماه ۱۴۰۳
همراه با نماز مغرب و عشاء
مکان:
حرم‌مطهر حضرت‌معصومه(سلام‌الله‌علیها)
شبستان امام خمینی(قدس سرّه)
کلیه حقوق برای پایگاه اطلاع رسانی هیئت محبین اهل بیت علیهم السلام محفوظ است