دوشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۳ - ساعت ۱۳:۵۸

متن سخنرانی روز پنجم محرم 93 + لینک صوت، فیلم و تصاویر

موضوع بحث: «سیره جهادی و ابعاد مظلومیت سیدالشهداء(علیه السلام)» - جلسه پنجم - حجت الاسلام والمسلمین حاج احمد پناهیان - هیئت محبین اهل بیت (علیهم السلام) قم

تصاویر روز پنجم محرم              صوت سخنرانی           فیلم سخنرانی           صوت عزاداری             

 

بسم الله الرحمن الرحیم

شیطان در مقابل خداوند؛ یزید در مقابل حسین!

جریان استکبار ورزیدنِ از روز اول در کربلا شدیدا عینیت پیدا کرد و برجسته شد، حاکمیت دولت کبر، ظلم و فساد کسی که سنت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) را برنتابد؛ در کلمات امام حسین(علیه السلام) وجود دارد که «مَنْ‏ رَأَى‏ سُلْطَاناً جَائِراً مُسْتَحِلًّا لِحُرُمِ اللَّهِ نَاكِثاً لِعَهْدِ اللَّهِ مُخَالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّه»‏[1]عهد خدا را بشکند و با سنت رسول الله مخالفت کند، یعنی استکبار ورزیده است، یعنی همان کاری که شیطان کرد مقابل خدا، یزید کرد مقابل امام حسین(علیه السلام) و معاویه کرد مقابل امیرالمؤمنین(علیه السلام). کربلا اتفاقی که محدود به سال 61 هجری باشد نیست، یک جریان جاریِ تاریخ است که عناصرش عوض می شود. الان امریکایی ها می گویند ما با اسلامِ شما مشکل داریم، این را راست می گویند. اسلام ما مگر چیست؟ اسلام ما اسلام امیرالمؤمنین(علیه السلام) است که فرمود:«الشَّرِيعَةُ سُلْطَان»[2] اسلام باید حکومت کند. شما اگر داعیه حاکمیت عالم را نداشته باشید آن بدبخت بیچاره ها با شما چه کار دارند؟! مسئله اینجاست که شما داعیِة آقایی عالم را دارید و می گویید خدا باید حکومت کند. خوب اگر خدا حکومت کند پس این عناصر شیطان، کدام گوری بروند و چه خاکی به سرشان کنند؟ پس خدای شهوت و نفس و هوا و هوس اینها چه می شود؟ بابا اینها هم خدا دارند!

ویژگی های زندگی جهادی در بیان قرآن کریم

می آیید در کربلا می بینید کسانی را که جهادی زندگی می کنند در اثر مجاهد زندگی کردنشان. مجاهد زندگی کردنشان چه بود؟ آیات قرآن را خواندیم،«التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ‏ الْحامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنينَ»[3] این یعنی یک زندگی جهادی که آیات قرآن سوره توبه آنجا کنارِ «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏ مِنَ الْمُؤْمِنينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّة»[4]، بحث جهاد و مبارزه را که خدا مطرح می کند خب جنگ و درگیری و نزاع همین جور آیات جهادی تکلیف پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) را خدا مشخص می کند.«يا أَيُّهَا النَّبِيُّ جاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنافِقينَ وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصيرُ»[5] تا می رسد به این آیه«لكِنِ‏ الرَّسُولُ وَ الَّذينَ آمَنُوا مَعَهُ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ وَ أُولئِكَ لَهُمُ الْخَيْراتُ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»[6] تا بیاید اینجا«إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏ مِنَ الْمُؤْمِنينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقاتِلُونَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجيلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفى‏ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذي بايَعْتُمْ بِهِ وَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ»[7]، اینها مؤمنینی هستندکه خدا مشتری جان و مالشان می شود. ببخشید این جانشان کجا پرورش پیدا کرده است؟ جز در زندگی؟ مشتری مالشان، این مال را کجا برهم زدند؟ جز در زندگی؟ اصلاً فصل جهاد برای مؤمن وقتی باز می شود که جان و مالش درست ارزشمند و قیمتی پرورش پیدا کرده باشد، کجا، در آسمان؟ نه در زندگیِ روزمره اش. چرا ما می گوییم سیره جهادی امام حسین (علیه السلام)؟ چون اگر امام حسین(علیه السلام) یک مجاهد و سید الشهداست چون تمام زندگی امام حسین(علیه السلام) سرمایه جهادِ او را فراهم کرده است.

عدم زندگی جهادی؛ مانعی جدّی در تحقق ظهور

چرا اینجا این بحث را می کنید؟ می خواهید به واقعه کربلا برسید؟ خیر، نمی خواهیم تاریخ نگاری کنیم، الآن اسلام درگیرِ همین موضوع است. امام حسینِ(علیه السلام) الآن یعنی امام زمان مشکلش عدم زندگی جهادی یعنی عدم جمع شدنِ سرمایه یک جهادِ نهایی است. امام زمان(علیه السلام) هم دارد دنبال یار می گردد مثل امام حسین(علیه السلام)که می گشت از مدینه تا مکه، از مکه تا کربلا، آخر هم خودش رفت و کشته شد. منتها خدا نمی گذارد امام زمان(عج الله) شمشیر بکشد، این را دیگر باید برویم سراغ خدا. به خدا اگر خدا اجازه می داد امام زمان(عج الله) شمشیر بکشد هزار بار مثل امام حسین(علیه السلام) به مسلخ رفته بود، نمی خواهد بماند هیچ کسی نمی خواهد بماند از اولیاء«أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَ‏ لَا يُعْمَلُ‏ بِهِ وَ أَنَّ الْبَاطِلَ لَا يُتَنَاهَى عَنْهُ لِيَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فِي لِقَاءِ اللَّهِ مُحِقّا»[8]، مؤمن اصلاً نمی خواهد جایی بماند که زندگی، زندگیِ پست و مادی و دنیوی باشد، حکم خدا اقامه نشود، دین قدرت نداشته باشد، حاکم ظالم و طاغوت باشد. مؤمنین اصلاً در چنین جامعه ای نمی خواهند زندگی کنند و مدام آرزوی مرگ می کنند، چون مؤمنین اصلاً زندگی را این نمی بینند. الآن عده زیادی این گونه زندگی می کنند و کنار می آیند و به ما هم می گویند تازه شما هم به حاکمِ طاغوت یعنی آمریکا کاری نداشته باشید!

ما خودمان الآن داریم امام حسین(علیه السلام) می کشیم؟!

می گوید رفته بودم تبلیغ گفته بودند که ما 2ـ3 هزار جمعیت داریم، شما را هم قبول داریم و به شما علاقه داریم، ولی اینجا که آمدید حرف انقلابی نزنید تا منبر به شما دهیم، اگر انقلابی حرف بزنید نه، مثلاً بزرگترین هیئت آن شهر است! ما خودمان الآن داریم امام حسین(علیه السلام) می کشیم، خبر داریم؟ چون آن چیزی که باعث شده امام حسین(علیه السلام)کشته شود عدم یاری کسانی بود که انقلابی زندگی نمی کردند. این تحلیل ما نیست این آیه قرآن است، باید جهادی زندگی کنید تا خدا مشتری شما بشود. بعد خدا خودش در آیه بعدی شرح می دهد که زندگی جهادی چیست، «التابعون» پاک باشید، «العابدون» عبد باشید، «الحامدون» راضی باشید به آنچه که خدا برایتان مقدر کرده است و حمد او را به جا بیاورید، «السائهون» عده ای تفسیر کردند پیوسته در جنگ و جهاد باشید، چون فرمودند: که سیاحتِ امت ما جهاد فی سبیل الله است، «التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ‏ الْحامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنينَ»[9]، حدود خدا فقط در ناحیه زندگیِ شخصی ما باید رعایت شود؟ حدود خدا در حاکمیت خلق و بندگان خدا، در شاخ آفریقا و اروپا و آسیا و... نباید رعایت شود و به ما ارتباطی ندارد؟ به ما ارتباطی ندارد کسی بر انسانها تسلط پیدا کند و هرطور بخواهد حکومت کند؟ اگر این گونه باشد یعنی ما زندگیِ جهادی نداریم، زندگی جهادی یعنی این «الحافظون لحدود الله». حدود خدا زندگی فردی و اجتماعی نمی شناسد، مملکت و مرز نمی شناسد حدود خدا، زبان نمی شناسد. بفرمایید ببینم پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) آمد حدود خدا را اقامه کند و حفاظت کند، آمد گفت من مبعوث هستم بر جزیره العرب؟ دیگر چرا پیک ها را به اقصی نقاط عالم فرستاد؟ پیغمبر به ایران چه کار داشت؟ زندگی جهادی «التابعون»، پاک زندگی کردن است، «العابدون» عبد زندگی کردن است، «الحامدون» راضی به آنچه خدا مقدر کرده زندگی کردن است، «السائهون» پیوسته در نبرد با دشمنان زندگی کردن است، «الراکعون، الساجدون» اهل تضرع در برابر خدا زندگی کردن است، «الآمرون بالمعروف» دغدغه مند بودن نسبت به اقامه معروف است، «الناهون عن المنکر» دغدغه مند بودن نسبت به ترک منکرات است، «الحافظون لحدود الله»، این زندگی جهادی است. مظلومیت امام حسین(علیه السلام) را نگاه کنید! بناست امت پیغمبر مجاهد زندگی کنند و امام را یاری نمایند! امام(علیه السلام) برود احکام خدا را اقامه کند. اینهایی که بناست مجاهد زندگی کنند امام حسین(علیه السلام) را می کشند! امام آمده است زندگی هایشان را اصلاح کند ولی اینها او را می کشند و مثل گرگ گرسنه به دورش حلقه زدند، نفری 5 درهم گرفتند البته، به پولِ آن موقع چیزی نبوده است، آنقدر بدبخت بودند مردم آن زمان که حد ندارد. سلاح و اسب و امکانات هم از خودشان بود. چرا رفتند امام حسین(علیه السلام) را بکشند؟ بخاطر اینکه امام حسین(علیه السلام) می خواست شهر اینها را بگیرد؟ اینها خودشان گفتند امام حسین(علیه السلام) بیا باغ های ما آباد شده و همه در اختیار تو است و می خواهیم حکومت وقت را زائل کنیم.

تا زمانی که امام زمان(عج الله) نیامده؛ خون حسین(علیه السلام) آرام نمی گیرد!

اگر ما زندگی جهادی را بررسی می کنیم مشکلمان این است، امروز به آن نیاز داریم تا امام زمان نیامده است. مگر ما نمی گوییم حسین حسین؟ امام حسین(علیه السلام) فرمود:«لَا يَسْكُنُ‏ دَمِي‏ حَتَّى يَبْعَثَ اللَّهُ الْمَهْدِيَِّ»[10] ما یا راست می گوییم یا دروغ می گوییم که حسینی هستیم. اگر راست می گوییم حسینی هستیم وقتی خون امام حسین(علیه السلام) دارد می جوشد، یعنی کسی انتقامش را نگرفته است، یعنی کسی راهش را ادامه نداده است و روی زمین مانده است. امام حسین(علیه السلام) می فرماید: این امر من می ماند روی زمین تا مهدی(عج الله) من بیاید. 70 هزار نفر از منافقین را به درک واصل کند خون من آرام می گیرد، منافقین یا کفار؟ فرمود منافقینِ کَفَره و فَسَقِه، نه کفّار بلکه منافقِ کافر. منافق کافر کیست؟ آن کسی که می گوید من مسلمان هستم، آن کسی که می گوید من خدا را قبول دارم و ایمان دارم، اما آنچه که خدای متعال مقدر کرده است که جزو تکالیفش است، انجام دهد انجام نمی دهد، اقامه امر حق در عالم نمی کند، زندگی خودش را می کند و کاری به چیزی ندارد. چقدر زشت است، می گویند انقلابی حرف نزنید و فقط از امام حسین(علیه السلام) بگویید!!! چقدر این حرف، حرف سنگینی است. به من هم گفتند، در همین دهه محرم صبح ها تهران من می روم جایی زیارت عاشورا می خوانم، با اخوی یک جایی هستیم، گاهی اوقات در خواندن و روضه ها یک نکته هایی از مسائل روز به ذهن آدم می رسد و می گوید، بنده خدا صاحب مجلس و بانی جلسه و... گفتند که آقا ما همه خودی هستیم، این حرفها را رها کنید، فقط از امام حسین(علیه السلام) بخوانید، حالمان گرفته می شود. ما آمدیم حال کنیم کنارِ خون امام حسین(علیه السلام) یا خون امام حسین(علیه السلام) را تدارک کنیم؟ این یکی از ابعاد مظلومیت امام حسین(علیه السلام) است، ببینم قرار است ما هم بنشینیم و باز پیکر امام حسین(علیه السلام) روی زمین بماند؟

فرزند مجاهدی که دوبار از پدر جلو افتاد؟!

بچه هایمان هم بیایند بنشینند؟ چون ما که این هستیم! بچه هایمان که بهتر از این نمی شوند! قبول دارید؟ مگر اینکه خدا رحم و تفضّلی کند تا بچه ها بهتر از پدرها و مادرها تربیت بشوند مثل بسیاری از خانواده های شهدا ـ همه را عرض نمی کنم ـ که خودِ پدرها و مادرها به من اعتراف کردند و می گفتند ببین اینی که بچه من است من نیستم، او خیلی از من جلوتر رفته است. پدر شهید زیارتی آمد بالای سرش یک نگاه کرد و گفت محسن تو باز از من جلو زدی؟! یکبار دیگر که از او جلو زده بود وقتی بود که محسن آقا تمام لباسهایش را در آورد و یک پتو به خودش پیچید و رفت ته مسجد پشت کتابها زیر میز مخفی شد، حاج آقای مسجد که 2 ساعت قبل از نماز می آمد رفت پیش او، من رفتم دیدم آنجا قایم شده. گفت آقا جان آمد گفتم بله. گفتم آقا جان، محسن اینجا پتو به خودش پیچیده است. گفت محسن جان بیا بیرون ببینم چه شده، گفت دیشب حاج آقا شما سر نماز گفتید اگر کسی خمس ندهد، تمام اموالش آتش است و روایت خواندید، من دیدم پدرم خمس نمی دهد دیگر خانه نرفتم، سر سفره غذا ننشستم و لباسهایم را هم درآوردم و گفتم اینها را ببرید، از دیشب تاحالا من در مسجد مانده ام و تا حالا هم چیزی نخورده ام. پدرم گفت برو چیزی بیاور این بچه بخورد، خورد و سه شبانه روز در مسجد ماند، گفت حاج آقا پیراهنی به من قرض می دهید؟ پیراهنِ سفیدش را به او قرض داد و سه شبانه روز این بچه در مسجد ماند. بعد پدرش آمد و گفت: بچه من مسجد است؟ بگویید بیاید بیرون؟ آمد داخل و یک چای برای او گذاشتند و گفتند مسئله او این است و پدرش متوجه شد و کمی فکر کرد و گفت حاج آقا همین الآن زندگی ام را درست کن. همه چیزش را درست کرد و بچه اش را بوسید و گفت برویم خانه، گفت این بچه از من جلو زد.  داستان زندگی یک مجاهدِ فی سبیل الله را می گویم. آقا محسنِ در عملیات را نمی گویم، محسن آقای 2 سال یا بیشتر قبل از جنگ رفتنش را می گویم. یکبار اینجا جلو زده است یکبار دیگر زمان جنگ که رفت شهید شد. من یادم است روضه و مداحی را خودم خواندم وقتی می خواندم زیرچشم پدرش را می پاییدم، دیدم این پدر گریه نمی کند و درگیر است وقتی به او تسلیت می گویند هواسش جای دیگر است. نوحه که تمام شد رفتم جلوی بدن کفن را باز کردند و پدرش گفت محسن تو دوباره از من جلو زدی؟! خدا شاهد است همان جا برای مجلسِ هفتم و چهلم و سال و این حرفهای بچه اش نماند، گفت من از بچه ام عقب نمی مانم. فردا ساکش را بست و رفت جبهه، پیکرش هم همین چند سال پیش برگشت. یک وقتی این گونه است اما آیا این غالب کار است؟ قبلی ها یک ویدئو دزدکی گوشه ای می نشستند فیلم ویدئویی کذا می دیدند در همین قم، الآن می آیی پشت بام ها و بالکن ها را می بینی، دیگر اصلاً خجالت نمی کشد. طلبه ای در قم می گوید حاج آقا رفتم خانه اجاره ای در جنوب قم، رفته خانه را ببیند گفت یکدفعه ای در بالکن را باز کردم دیدم 4 تا دیش داخل خانه است، بالکن اصلاً جا ندارد برای این 4 تا دیش. می گویم صاحب خانه اینها چیست؟ می گوید خب دیش است، ما اینجا را با اینها کرایه می دهیم. گفتم لابد برای هر کدامش هم می خواهید مدام بیایید در خانه من رد شوید و این را تنظیم کنید و برگردید؟ گفت بله نمی خواهید به سلامت. مذهبی است و در قم زندگی می کند اما این را بد نمی داند، گفت دست زن و بچه ام را گرفتم و آمدم بیرون.

چون مسائل روز می گویید و دغدغة مسلمین را دارید؛ متهم هستید؟!

حداقل ما در محبین اهل بیت(علیهم السلام) خودمان را تکه و پاره کردیم. خیلی ها در این جلسه نمی آیند بخاطر این شعارها و خط و مطلب و نکته، هر کسی می خواهد نیاید، خوب نیاید. متهم هستید شما الآن در این هیئت نشستید پیش خیلی از مذهبی های قم، من که هیچ، ما اعدامی هستیم، شما متهم هستید. می گویند اینها هیئت حکومتی هستند، چرا؟ چون بالای منبر حرف از مسائل روز زده می شود و در شور و عزاداری اش از مسائل روز و دغدغه های عالم اسلام گفته می شود. تازه آخرش هم برای رهبرشان سینه می زنند اینها دیگر چه کسانی هستند! ما که متهم هستیم، همین الآن خیلی ها با ما قهر هستند سر این قصه ها، خوب قهر باشند. چه کار کردند در قم جوانهای خوب و پاک رغبت نمی کنند در جلسه ای بروند که عکس آقا و امام بخورد و 4 تا مطلب روز بشنوند، دوست دارند فقط جایی بروند که از آهنگ لذت ببرند؟ دشمنان کار می کنند. حالا که ما متهم هستیم به اینکه اینها فقط برای امام حسین(علیه السلام) گریه نمی کنند، می خواهند مثل اینکه جدی جدی می خواهند انتقام امام حسین(علیه السلام) را امروز بگیرند. خوب بیاییم راهکارش را یاد بگیریم که چگونه انتقام بگیریم، فقط حرفش را نزنیم.

قاطعیت بر اساس «روحیه جهادی» یا انفعال، بر اثر «مصلحت سنجی»؟

یک روز به معاویه گفتند حسین(علیه السلام) لکنت زبان دارد به او بگو که برود صحبت کند تا ضایع شود. گفت: بابا دست بردارید! همین کار را گفتید زمان امام حسن(علیه السلام) بکنیم و کردیم و خودمان ضایع شدیم، اینها را اینجوری نگاه کنید. اصرار کردند و معاویه گفت: حسین بلند شو برو منبر خطبه ای بخوان. امام حسین(علیه السلام) رفت شروع کرد خطبه خواندن، قربان امام حسین(علیه السلام) بروم که همان اول خطبه فرمود:«نَحْنُ حِزْبُ اللَّهِ الْغَالِبُونَ وَ عِتْرَةُ رَسُولِ‏ اللَّهِ‏ الْأَقْرَبُونَ‏ وَ أَهْلُ بَيْتِهِ الطَّيِّبُونَ وَ أَحَدُ الثَّقَلَيْنِ الَّذَيْنِ جَعَلَنَا رَسُولُ اللَّهِ ثَانِيَ كِتَابِ اللَّه»[11] همان جمله اول را ببین، می گویند در دعوا هر کسی ضربه اول را بزند، دعوا را برده است، امام حسین(علیه السلام) نمی آید نرم صحبت کند و از این فرصت استفاده کند و اول یک خورده داغ حرف نزند. معاویه(لعنت الله علیه) مکّار و سیاست باز و بد و اخ است، حسین، ما هم قبول داریم خیلی بد است، ولی اگر شما می خواهید مردم را داشته باشید، ببین مردم را چگونه خام کرده است، خوب شما هم یک خورده شُل کن و  کمتر به دستگاه خرده بگیر تا این طرفی بشوند و با شما هم نرم صحبت کنند و مردم هم طرف شما بیایند، بعد کم کم یار جمع کنید و انقلاب کنید. برادران این حرف غلطی است؟ داشتم می رفتم تهران، در راه سربازی را سوار کردم، از جایی که سوار شده بود فهمیدم که بله می خورد به این مراکز هسته ای، گفتم چه طوری پهلوان؟ گفتم چه خبر سایت، از فوردو می آمد، خبرهایی گفت. دل پُری داشت، این تکه اش برای من جالب بود. یک جوان مملکت که کارش در سایت است می گفت: آقا از ماست که بر ماست، گفتم خب. من اول خوشحال شدم و گفتم الآن می خواهد بگوید که بله ما فلان جا کوتاه آمدیم و الآن اینگونه شده است و فلان جا را پُلمپ کردند، رفت و آمد کم شده و امنیت سخت تر شده است. بعد برگشت به این مضمون گفت: که آخر ما چه کار داریم به اینها گیر می دهیم و اینها هم به ما گیر می دهند؟ گفتم: ببینم منظورت آمریکاست؟ تو سنّت نمی رسد ولی تا حالا پدر ما را درآورده است و قبل از انقلاب فلان کار را کرده و بعد از انقلاب فلان کار را کرده است و ما نمی توانیم به این کار ها خرده نگیریم. شما باید غیرتی باشید، می دانید چقدر از ما کشته است و باید بتوانیم کاری کنیم، آخر نمی شود که ما کوتاه بیاییم. گفت نه دیگر بالاخره... . یعنی ایراد برای یک سیاستمدار و یک آدم نیست، حالا الآن بهانه پیدا می کنند و می گویند 13 آبان عاشوراست و با آمریکا کاری نداشته باشید.

امام حسین، چرا کمی ملاحضة معاویه را نکردی؟

امام حسین(علیه السلام)، معاویه الآن رئیس و همه کاره است، اصلاً خدای این مملکت اسلامی است، همه مردم هم مثل موم در دستش هستند که نمی توانید با او بجنگید، امامِ حسن تو را هم کشته است، امام حسین یک کمی شُلش کن، ما که شما را قبول داریم و می دانیم که حق هستید ـ از زبانِ سیاستمداران آن موقع می گویم ـ شما را به خدا کوتاه بیایید. همان اول رفت بالای منبر و گفت:«نَحْنُ حِزْبُ اللَّهِ الْغَالِبُونَ»[12]، ما همان حزب خدا هستیم که غالب هستیم، عترت پیغمبر(صلی الله علیه واله) هستیم، همسنگ قرآن هستیم. امام حسین، کمی هم اخلاق و عقاید و احکام شرعی بگو، حالا مستقیم می زنید تو برجک معاویه و او هم بی کس و کار نیست که! به این می گویند روحیه جهادی، زندگی جهادی. ببین امام حسین(علیه السلام) اینجا تیر نزده است، ولی«أَفْضَلُ الْجِهَادِ كَلِمَةُ حَقٍّ عِنْدَ سُلْطَانٍ‏ جَائِر»[13] خلاصه امام حسین(علیه السلام) شروع کرد صحبت کردن«فَأَطِيعُونَا فَإِنَّ طَاعَتَنَا مَفْرُوضَة»[14]، از ما اطاعت کنید. خب معلوم است او سرش درد می کند، بفرما شورش به پا کرد، خطبه ای که 5 دقیقه هم طول نمی کشد، آخر معاویه(لعنت الله علیه) گفت: بس است دیگر حسین، حرفت را زدی و حضرت را نشاند. یکی نیست که برود بگوید امام حسین(علیه السلام) آخر این چه کاری بود که شما کردید؟ می دانید تا چند وقت دیگر سراغ شما نمی آید؟ شما فرصت سوزی کردید!

چرا معاویه در مذاکرات هسته ای کوتاه نیامد؟

آقا الآن وقت شده است ما جامعه را آماده کردیم برای اینکه بگوییم ـ یادتان است مذاکرات هسته ای شروع شد- بعضی ها حاشیه مذاکرات هسته ای آمدند گفتند بله آقای آمریکا الآن وقتش شده است که مذاکرات هسته ای... ، رهبر هم آمده همراهی می کند، کمی با ما راه بیایید، ما که داریم با شما راه می آییم و زمینه اش آماده است تا اصل مذاکره با آمریکا حل شود و دشمنی ها تمام شوند. همه اینها را گفتند بعد هیچ کس دردش نیامد، می دانید چرا کسی دردش نیامد؟ چون آدم مجاهد است که دردش می آید، مجاهد فی سبیل الله جان و مال می دهد تا خدا را آقای عالم کند «فی سبیل الله» یعنی این. روایت می فرماید مجاهد فی سبیل الله کسی است که کلمه الله را اعلاء[15] کند، یعنی خدایی خدا را اثبات کند، حاکمیت خدا را اثبات کند. من هر چه نگاه کردم این مطلب را کسی نقد کند، سایت های حزب اللهی نقد کنند، نکردند! لیدرهای سیاسی راجع به این حرف بزنند، نزدند! امام حسین(علیه السلام) می گویید بیایید از ما اطاعت کنید، خب مرد مؤمن شما هنوز حکومت را که نگرفتید، بگذار حکومت را بگیرید بعد بگویید طاعتِ ما واجب است. زبانت نیش دارد و تیز است قربانت بروم. یک قربانت بروم می آورد آخرش تا بگوید من با شما هستم، شما اینجا قربانت بروم نگویید؛ چون دروغ می گویید.

«حرب لمن حاربکم»؛ کدام دشمن؟ کدام جنگ؟!

در زیارت عاشورا می خوانیم که«انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم» زیارت عاشورا را امام صادق(علیه السلام) گفته است. امام صادق(علیه السلام) مگر زمان امام حسین(علیه السلام) بوده است؟ نه، بعد می فرماید: «و حرب لمن حاربکم» چرا امام صادق(علیه السلام) می فرماید: بگویید من می جنگم با کسی که با شما می جنگد؟ آنهایی که با امام حسین(علیه السلام) جنگیده بودند، کشته شدند رفت، پس من با چه کسی بجنگم؟ می گوید زیارت عاشورا بخوان و حرف انقلابی و سیاسی نزن! خودِ زیارت عاشورا می گوید: من می جنگم با کسی که ای حسین(علیه السلام) با شما  می جنگد؟! خب ممکن است الآن عاقلی در جمع باشد و بگوید آقای بانی به این منبری بگویید چرا از آمریکا حرف نمی زند، به این مداح بگویید چرا نمی کوبد این همه ظلم به اسلام و مسلمین و دین را؟ بعد این برگردد بگوید حاج آقا مردم این را می خواهند و کمی هم از امروز حرف بزن، نمی تواند بگوید نه. آخر می فرماید:«حرب لمن حاربکم» یک جوان بیاید در هیئت و بگوید امام حسین(علیه السلام) من می جنگم با کسی که با شما می جنگد، یعنی چه؟ الآن من باید با چه کسی بجنگم که دارد با امام حسین(علیه السلام) می جنگد؟ با دشمن های کف که دارند با آنها یک قول و دو قول بازی می کنند در سوریه و عراق و ترکیه و لبنان؟ با داعش این جقله ها یا با یزید و معاویه و اصلش؟ من دارم می جنگم خوب چگونه می جنگم، جنگ کجاست؟ می گوید اصلاً حرفش را هم نزنید«وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذاعُوا بِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ‏ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى‏ أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطانَ إِلاَّ قَليلاً»[16] امام حسین(علیه السلام) چه آیاتی می خواند: «وَ أُحَذِّرُكُمُ الْإِصْغَاءَ إِلَى هُتُوفِ الشَّيْطَانِ بِكُمْ فَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِين»[17] مردم مواظب باشید، دارند زیر گوشتان می خوانند. خب معلوم است امام حسین(علیه السلام) دارد به چه کسی می گوید، همین مردک که در جلسه نشسته و مدام زمزمه در گوش مردم می کند. مواظب باشید آهنگ شیطان شما را بلند نکند، از جا تکان بدهد، شیطان با شما دشمن است«فَتَكُونُوا كَأَوْلِيَائِهِ الَّذِينَ قَالَ لَهُمْ لا غالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ إِنِّي جارٌ لَكُمْ‏ فَلَمَّا تَراءَتِ الْفِئَتانِ نَكَصَ عَلى‏ عَقِبَيْهِ وَ قالَ إِنِّي بَرِي‏ءٌ مِنْكُمْ‏[18]»[19]. شیطان با آن عزمتش جنگ بدر وقتی آمد به یارانش گفت من با شما هستم، مطمئن باشید پیروز هستید، کمی دید اوضاع خراب است پایش را پس کشید. به معاویه(لعنت الله علیه) و یزید(لعنت الله علیه) اعتماد نکنید، جلوی چشم معاویه این گونه حرف می زند. بعد فرمود:«ثُمَّ لَا يُقْبَلُ مِنْ نَفْسٍ إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمانِها خَيْراً قَالَ مُعَاوِيَةُ حَسْبُكَ يَاا بَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَدْ أَبْلَغْت»[20] وقتی این آیه را  امام خواند که اصلاً ایمان ندارد کسی که این گونه زندگی نکند، ایمان و توحید او قبول نمی شود کسی که از ما تبعیت نکند. مقدس هستید زمان معاویه، خوب باشید تو سرتان بخورد خدا این را قبول نمی کند، تا بحث ایمان و کفر مطرح شد معاویه (لعنت الله علیه) برگشت گفت:«حَسْبُكَ يَاا بَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَدْ أَبْلَغْت»[21] سیاستمدار بود و می فهمید نامرد، گفت بس است حسین کاری که خواستی بکنی کردی. در 3ـ4 دقیقه امام حسین(علیه السلام) پدر این را درآورد و تک و تنها نشست سر جای خودش، به این می گویند زندگی جهادی. ما هنوز از تیر حرف نزدیم.

اگر زندگی جهادی نداشتی؛ امام حسین(علیه السلام) را به مسلخ خواهی کشاند؟!

مظلومیت امام حسین(علیه السلام) این بود که قرار بود همه مثل امام حسین(علیه السلام) زندگی کنند. جهادی زندگی نکردند امام حسین(علیه السلام) تنها ماند، فقط شیعیان امام حسین(علیه السلام) نبودند که او را مخذول و خار کردند و یاری نکردند، به عنوان اینکه او امام بود و آنها پیروانش بودند، فقط این نبود. امام حسین(علیه السلام) به عنوان یک مؤمن نه امام، انسانی که مجاهد زندگی  می کند، در سنگر مبارزه آن کسانی که باید با او می بودند و همسنگرش می بودند و مبارزه می کردند رفتند با جبهه کفر؛ چون زندگی جهادی نداشتند. دقیقاً امام حسین(علیه السلام) می فرماید: مشکل شما این است، عوض اینکه این طرف میدان باشید آن طرف میدان هستید. مظلومیت امام حسین(علیه السلام) این است. چه شد اینهایی که قرار بود کنار امام حسین(علیه السلام) باشند، علیه امام حسین(علیه السلام)  شدند؟

آن رئیس جمهور و آن نگاه کجا و...

تعبیری را مقام معظم رهبری سال 63 دارند که خیلی قشنگ است، راجع به گفتگوی امام حسین(علیه السلام) با عمرسعد(لعنت الله علیه). تعبیر قشنگی آقا دارند، نگاه را ببین، سال 63 می شود دوران ریاست جمهوری آقا. می فرماید چند بار گفتگو کردند و امام حسین(علیه السلام) باید می ترسید و منفعل می شد و می گفت بیا معامله کنیم. دقیقاً صد در صد مقابل آن چیزی که امسال قبل از محرم گفته شد توسط رئیس جمهور محترم ما که آقا امام حسین(علیه السلام) رفت مذاکره کند تا جنگ تمام شود! آقا می فرماید دقیقاً صد در صد برعکس این تحلیل است، - هر دو هم بزرگوار و روحانی و مبلغ و رئیس جمهور ولی چقدر تفاوت دارد نگاه به کربلا صد در صد مغایر- او می گوید: گفتگو برای تمام شدن جنگ و مذاکره و معامله، این گفتگویی که آقا می فرماید را بخوانید. می فرماید: بالاخره امام بود 50ـ60 تا خانواده همراهش بود، در مقابل 30 هزار نفر لشگر مسلح، امام باید منفعل باشد، وقتی گفتگو می کند با عمرسعد، در گفتگویش امام به عمرسعد می گوید: تو چرا آن طرف هستی؟ محاکمه اش می کند- می دانید عمرسعد هم بازی حضرت بود و از کودکی با هم بودند، سعد بن وقّاص همان کسی بود که وسط سخنرانی امیرالمؤمنین(علیه السلام) بلند شد گفت: من چند تا ریش دارم. امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: چیزی را به تو بگویم؟ حضرت فرمود: پیغمبر(صلی الله علیه وآله) گفته بود که تو این سؤال را از من می کنی، تو زیر هر تار مویت یک شیطان خوابیده است. آن موقع عمرسعد چهار دست و پا در خانه راه می رفت، امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: تو بچه ای در خانه ات داری که حسین(علیه السلام) مرا می کشد. عمرسعد بچه هم بوده است در محل، مثلاً دیدید که اسم می گذارند برای بچه ها این اسم رویش مانده بود که قاتل حسین(علیه السلام)، قاتل حسین(علیه السلام). و او هم می خندید که این حرفها چیست من با حسین(علیه السلام) رفیق هستم. از بچگی می گفتند این قاتل حسین(علیه السلام) است- بعد امام می فرماید: تو چرا آن طرف هستی؟ مگر تو نمی خواهی به خدا نزدیک بشوی؟ مگر نمی خواهی به جهنم نروی؟ بیا این طرف.

امام حسین(علیه السلام) منفعل بود یا عمر سعد؟!

اصلاً گفتگو به معنای مذاکره و معامله است؟! بر عکس است به جای اینکه امام حسین(علیه السلام) بگوید بچه هایم و خانواده ام و یارانم غارت می شوند و از بین می روند، عمرسعد ما با هم رفیق بودیم بیا کنار بیاییم ـ معامله یعنی این ـ عمرسعد(لعنت الله علیه) برمی گردد می گوید من خانه و زندگی ام را از دست می دهم. ببین امام حسین(علیه السلام) چه جمله ای به او گفته است، امام حسین(علیه السلام) می گوید: خودم به تو باغ و زمین می دهم. می گوید: اموالم را مصادره می کنند. امام حسین(علیه السلام) فرمود: خودم به تو اموال می دهم، می دانی که حضرت دارد و می دهد. می گوید: زن و بچه ام را می کشند. امام حسین(علیه السلام) می فرماید: من محافظت می کنم و آنها را نگهداری می کنم. ملک ری را می خواهم. می فرماید من بیشتر از ملک ری به تو می دهم، ملک ری آن موقع چیزی هم نبوده است، آخر که قبول نمی کند، امام برمی گردد می فرماید: «ذبّحک الله علی فراشک»، در خانه ات خدا گردنت را بزند. امام حسین(علیه السلام) مظلومیتش این است که عمرسعد(لعنت الله علیه) اصلا ًبناست این طرف باشد که آن طرف است، نرفته با کفرِ حربی بجنگد که اینها همرزمانش هستند، این مظلومیت و درد است...

 

[1] . بحار الأنوار ؛ ج‏44 ؛ ص382

[2] . ‏بحار الأنوار ؛ ج‏75 ؛ ص83

[3] . سوره توبه، آیه 112

[4] . سوره توبه، آیه 111

[5] . سوره توبه، آیه 73

[6] . سوره توبه، آیه 88

[7] . سوره توبه، آیه 111

[8] . تحف العقول؛ ص 245

[9] . سوره توبه، آیه 112

[10] . بحار الأنوار ؛ ج‏45 ؛ ص299

[11] . ‏بحار الأنوار؛ ج ‏44 ؛ ص 205

[12] . ‏همان

[13] . اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية ؛ ج‏1 ؛ ص432

[14] . بحار الأنوار ؛ ج‏44 ؛ ص205

[15] . «أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ إِنَّهُ مَنْ رَأَى عُدْوَاناً... وَ أَنْكَرَهُ بِالسَّيْفِ لِتَكُونَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيا وَ كَلِمَةُ الظَّالِمِينَ هِيَ السُّفْلَى فَذَلِكَ الَّذِي‏ أَصَابَ سَبِيلَ الْهُدَى»‏(نهج البلاغه، حکمت 373)

[16] . سوره نساء، آیه83

[17] . ‏بحار الأنوار؛ ج‏44 ؛ ص205

[18] . انفال، آیه 48

[19] . بحار الأنوار ؛ ج‏44 ؛ ص205

[20] . بحار الأنوار؛ ج‏44 ؛ ص206

[21] . بحار الأنوار ؛ ج‏44 ؛ ص206

نام

پست الکترونیک

* کد امنیتی

تصویر کد امنیتی

* نظر

یادواره ۱۸شهید روضه فاطمیه قم
 
با سخنرانی حجت الاسلام
حاج احمد پـنــاهـیــان
با مرثیه سرایی
حاج عباس حیدرزاده
زمان:
جمعه ۲ آذرماه ۱۴۰۳
همراه با نماز مغرب و عشاء
مکان:
حرم‌مطهر حضرت‌معصومه(سلام‌الله‌علیها)
شبستان امام خمینی(قدس سرّه)
کلیه حقوق برای پایگاه اطلاع رسانی هیئت محبین اهل بیت علیهم السلام محفوظ است