شنبه ۲ آذر ۱۳۹۸ - ساعت ۲۰:۲۵

گزیده سخنرانی شب پنجم

گزیده ای از سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین حاج احمد پناهیان در پنجمین شب مراسم شب های ماه مبارک رمضان با موضوع محبت خدا - پنجشنبه شب 93/04/12 - آستان مقدس امامزاده ابراهیم (علیه السلام)

 

شب پنجم رمضان 93

 

عبادت انواع دارد

 

کسی که محب خداست، موفق به انجام افضل عبادات است. هر کسی یک عبادتی می کند. اما عبادت چه کسی، عبادت ناب و افضل و برتر از همه است؟! آن کسی که عاشق خداست. «إِنَّ الْعُبَّادَ ثَلَاثَةٌ قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَوْفاً فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْعَبِیدِ»[1] بندگان سه دسته هستند. یک عده خدا را بندگی می کنند از ترس. به اینها می گویند عبادت بندگان حقیر. عبید، یعنی بنده حقیر. «قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى طَلَبَ الثَّوَابِ»[2] عده ای هم برای ثواب عبادت می‏کنند.«فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْأُجَرَاء» اینها هم دنبال اجر هستند و عبادت مزد بگیرهاست. ثواب می خواهد و می رود عبادت می کند تا به این ثواب برسد. نمونه‏ های  زیادی از این عبادت را ما در جامعه می بینیم. خصوصاً آدم وقتی پا به سن می گذارد، می بیند کفّه ثوابهایش یک مقدار سبک است و از آن طرف کفّه گناهانش یک مقدار سنگین است، هی سعی می کند، حرم زیارت می رود و زیاد نماز می خواند و زیاد مسجد می رود و قرآن و مفاتیح و دعا می خواند و ثواب جمع می کند. این هم یک مدلی است. اشکالی هم ندارد. خوب بالاخره آدم معامله می کند، آخر عمری یک جوری کفّه ترازویش را سنگین کند.

 

بهترین نوع عبادت: عبادت عاشقانه

 

«وَ قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ حُبّاً لَهُ»[3] یک عده ای ولی عبادت می کنند، از سر محبت به خدا. «فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْأَحْرَار وَ هِیَ أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ» یکی از بهره های محبت خدا این است که موفق می شود به افضل عبادت. سکه عبادت و بندگی می کند، خیلی فرق می کند با کسانی که از ترس از جهنم یا از شوق به بهشت و ثوابش دارند بندگی می کنند.

 

قلب مشغول به دنیا

 

رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «القَلبُ ثَلاثَةُ أنواعٍ : قَلبٌ مَشغولٌ بِالدُّنیا ، وقَلبٌ مَشغولٌ بِالعُقبی ، وقَلبٌ مَشغولٌ بِالمَولی أمّا القَلبُ المَشغولُ بِالدُّنیا فَلَهُ الشِّدَّةُ والبَلاءُ»[4] ما سه نوع دل و قلب داریم. یک قلبی مشغول دنیاست. مظاهر دنیا را خیلی دوست دارد. یکی پول دنیا را دوست دارد، یکی مقام را دوست دارد یا هر چیزی که دنیا دارد را دوست دارد؛ چون سلیقه ها مختلف است. یکی دوست دارد که خانه اش فلان شکلی باشد، یکی دوست دارد لباسش فلان شکلی باشد. یکی دوست دارد ماشینش فلان مدل باشد که به او ماشین باز می گویند! هر کسی به یک چیزی علاقه دارد. یکی دوست دارد همیشه رئیس باشد، اینجا نشد می‏رود یک جای دیگر رئیس شود. می رود شورای شهر، می بیند نه، قانع نمی شود و می گوید که نه، من باید بروم نماینده مجلس بشوم. می رود نماینده مجلس می شود، قانع اش نمی کند و می گوید باید بروم در هیئت رئیسه. می رود در هیئت رئیسه، می بیند که قانع اش نمی کند و می گوید مجلس نه، من باید بروم وزیر شوم. بعد می بینی که تمام عمرش را دارد می کوبد تا برود وزیر یا رئیس جمهور یا رهبر شود. بعضی ها خودشان را می کشند تا بروند رهبر شوند. هر کسی به یک چیزی علاقه دارد. بعضی ها به لباسشان علاقه دارند.

 

اگر قرار باشد به دنیا علاقه مند بشوی، پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: دل تو مشغول آن می شود. می گوید وای دیدی ماشینم چه شد! این شخص معلوم است که دلش خیلی گیر است. می گوید وای با این حقوق، من به جایی نمی رسم؛ طرف ماهی 6 میلیون حقوق می گیرد. بابا خیلی نگران هستی؟ خیلی دوست داری که ماهی 6 یا 8 میلیون حقوق داشته باشی؟ خیلی دلت مشغول است. می گوید می بینی فلانی چه صدایی یا چه تیپی دارد؟!

 

می فرماید: اگر قلبت مشغول دنیا باشد، «فَلَهُ الشِّدَّةُ والبَلاءُ»، خوب پس برو که داشته باشیم. 24 ساعته از دنیا می خوری. چون اصلاً خاصیت دنیا زدن است. فرمود «دار البلاء»، می‏گوید قشنگ است که!؟ ببین داداش من، قشنگی اش را نگاه نکن، تو را می پیچاند و بیچاره می کند. طرف ثروت دارد؟ همین ثروت پوستش را می کَند. یک ورثه ای پیدا می کند، مثل گرگ. یک پیرمردی آمد مسجد ما. گفت: حاج من یک اشتباه بزرگی کردم که خدا من را ببخشد. گفتم چرا؟ گفت بالاخره من دم مرگ هستم، یک باغچه ای داشتم فلان جا و دادم به دخترم که اوضاعش خراب بود و گفتم برای تو باشد. یک چیز دیگری هم داشتم و دادم به پسرم، ولی آن چیزی که به پسرم داده بودم، نسبت به آن چیزی که به دخترم داده بودم کمتر بود. بعد پسرم شاکی شده بود. گفت: که تو حق مرا خوردی و دادی به فلانی! حالا من چکار کنم؟ ارث را به میزان ندادم. گفتم: حاجی حالت خوبه؟ تو که هنوز از دنیا نرفتی؟ داری ارث تقسیم می کنی! ارث برای بعد از مرگ است. الان دوست داشتی و مال خودت بوده و هدیه دادی. اصلاً می خواهی همه اش را بده به دخترت. هیچ کس نمی تواند حرفی بزند. چه کسی گفته که برای بچه های دیگر است؟! مال شخصی خودت است و زحمت کشیدی و درآوردی. اصلاً می خواهی بریز دور. بچه حق ندارد که بگوید این برای من است. این مال تو است، ولی بعد از مرگ پدر. نه قبل از مرگش.

 

«القَلبُ المَشغولُ بِالدُّنیا فَلَهُ الشِّدَّةُ والبَلاءُ». ببین! اگر دلت گیر دنیا باشد، روز خوش نمی بینی. این را بدان. اگر دنبال روز راحتی بگردی معلوم است که خیلی دیوانه هستی. ببخشیدا چون آدم دیوانه از یک چیزی که نیست، انتظار دارد. بابا دنیا خاصیت راحتی ندارد، عزیزم. استکبار جهانی خورد و برد ولی الان از دماغش دارد درمی آید. عربستان را دیدی که داعش را پرورش داد. حالا برگشته و یک وزیر شیعه می گذارد! عربستان وزیر شیعه می گذارد! چرا؟ چون داعش برگشته و گفته است که می خواهم خانه خدا را خراب کنم! حالا بخور عربستان، هیچ کس روز خوش نمی بیند. صدّام چقدر جنایت کرد؟ هر روز یک کاسه خونِ گرمِ بسیجی ای که می کشتند را می خورد. این را بدلش تعریف می کرد. می گفت: هر روز صبح ناشتا، یک کاسه خون داغ می خورد، باید جلوی او یک بسیجی می آوردند و سر می بریدند تا خون داغ او را بخورد. دنیا طلبی، دنیا طلبی است داداش من، فرقی نمی کند. آنها گنده گنده برداشتند و در گلویشان گیر کرد. ما یک کوچولو در یک گوشه ای از گلویمان گیر می کند. اگر کسی به دنیا علاقه داشت فرمود: «فَلَهُ الشِّدَّةُ والبَلاءُ»

 

قلب مشغول به عقبی

 

«وأمّا القَلبُ المَشغولُ بِالعُقبی»[5] اگر قلبی مشغول به عقبی باشد. یک عده ای هستند خیلی دلشان مشغول قیامت و آخرت است که من بروم بهشت و خدای نکرده جهنم نروم. «فلَهُ الدَّرَجاتُ العُلی» آنهایی که دلشان مشغول آخرت است و هی می خواهند پیش خدا عزیزتر بشوند و مقاماتشان افزایش پیدا کند، خدا به آنها مقاماتشان را می دهد. چه بسا خیلی هم اینها بلا نکشند، البته عمومیت ندارد.

 

قلب مشغول به مولی

 

«و أمّا القَلبُ المَشغولُ بِالمَولی فلَهُ الدُّنیا والعُقبی والمَولی»[6] محب خدا دنیا دارد ولی دنیای بی شدت، دنیا محب خدا را نمی تواند اذیت کند. می دانید چرا؟ بخاطر اینکه این شخص مالک دنیاست، نه اینکه دنیا، مالک او باشد. دنیا را خدا می ریزد به پای این. نه اینکه این شخص، خودش را بکُشد تا به دنیا برسد. در صفات متقّین امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید: «أَرَادَتْهُمُ الدُّنْیَا فَلَمْ یُرِیدُوهَا»[7] دنیا می دود دنبال اینها و این افراد تاقچه بالا می گذارند. آقا بیا موقعیت و... ! می گوید که موقعیت می خواهم چه کار. این مدرک رو بگیری، اینجوری می شود! می گوید: مدرک را می خواهم چکار. خدا گفته اگر می خواهی پیش من مقرّب بشوی، باید مدرکت بالاتر باشد؟! تلاشم را می کنم اگر شد شد، نشد هم نشد. محب خدا دنیا را دارد. عقبی را هم دارد. چرا؟ چون افضل عبادتها را او انجام می دهد؛ پس درجات برای اوست. آخرت هم دارد. خدا را هم دارد. وقتی که صد آید، نود هم پیش ماست. یک کسی خودِ خدا را داشته باشد، دیگر چه می خواهد!؟ هر چه می خواهد دارد دیگر.

 

شهوت مناجات!

 

پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: «إِذَا عَلِمْتُ أَنَّ الْغَالِبَ عَلَى عَبْدِیَ الِاشْتِغَالَ بِی نَقَلْتُ شَهْوَتَهُ فِی مَسْأَلَتِی وَ مُنَاجَاتِی فَإِذَا کَانَ عَبْدِی کَذَلِکَ فَأَرَادَ أَنْ یَسْهُوَ حُلْتُ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ أَنْ یَسْهُوَ أُولَئِکَ أَوْلِیَائِی حَقّاً أُولَئِکَ الْأَبْطَالُ حَقّاً أُولَئِکَ الَّذِینَ إِذَا أَرَدْتُ أَنْ أُهْلِکَ أَهْلَ الْأَرْضِ عُقُوبَةً زَوَیْتُهَا عَنْهُمْ مِنْ أَجْلِ أُولَئِکَ الْأَبْطَالِ»[8] یکی از چیزهایی که خداوند به محبینش عطا می کند، اشتغال به ذکر خودش است، محبین مشغول خدا هستند. خدای متعال می فرماید: وقتی بفهمم بندة من غالباً مشغول من است «نَقَلْتُ شَهْوَتَهُ فِی مَسْأَلَتِی وَ مُنَاجَاتِی»؛ شهوت او را یعنی لذتش را در مناجاتم قرار می دهم. یکی شهوت پول دارد، یکی شهوت مقام دارد، یکی شهوت جنسی دارد، یکی شهوت دود دارد. هر کسی یک شهوتی دارد. خدا می‏فرماید اگر ببینم بنده من خیلی مشغول من است، من شهوت او را یعنی این لذتش را در مناجاتم قرار می‏دهم. اصلاً عشق این شخص این است که بیاید و با من حرف بزند، لذت می برد. نه اینکه ناچار باشد و بلند شود بیاید. نه مثل من، که ماه رمضان فقط بگویم آقا ماه رمضان است، بگذار نیم ساعت مناجات بخوانیم، زشت است من یکسال با خدا کاری نداشتم! می فرماید: لذت این شخص را در مناجات با خودم قرار می دهم.

 

نمونه های عینی در زمان ما

 

رفقا به خدا تمام بچه هایی که جبهه بودند، دیدند که بعضی ها از مناجات خواندن لذت می بردند. من به شهید واعظی گفتم برو آبتنی کن فردا صبح می خواهیم برویم عملیات انجام دهیم. آن هم عملیات بیت المقدس 7 چنان عملیات سخت و نفس گیری بود که فقط گام اولش، 35 کیلومتر دویدیم در گرما در حالیکه می جنگیدیم! بعدش هم تمام 35 کیلومتر را، دویدیم و برگشتیم و تحویل عراقی ها دادیم. باید در آن محور برمی گشتیم عقب و کلی از رفقایمان هم جا گذاشتیم. یک عملیات این چنینی باید می رفتیم و همه مان هم می دانستیم که لااقل 40 کیلومتر پیاده روی داریم. مرحله اول عملیات هم رسیدیم به آنجایی که باید می‏رسیدیم. یعنی عملیات پیروزمندانه تمام شد. بچه ها 2 شب قبل، به خط زده بودند. 2 بعداز ظهر ما دیگر عملیات را کرده بودیم و به منطقه ای که باید می‏رسیدیم هم رسیده بودیم و از آن هم جلوتر رفته بودیم. کانال ماهی جزیره مجنون شلمچه. آنجاها را هم گرفته بودیم و نشسته بودیم برای خودمان، فقط منتظر بودیم که گردانی بیاید جای ما، تا ما عقب برویم. البته گرمازدگی و زخم و جراحت و شهید و جنازه هایی که روی دستمان مانده بود، وجود داشت. برای اینکه بچه‏ها روحیه بگیرند این رادیو را دستم گرفته بودم و در این سنگرها می گشتم و می گفت: رزمندگان اسلام عملیات بیت المقدس7 را با رمز فلان شروع کردند. حالا ما دیشب شروع کرده بودیم. در همان موقعیت نمی دانم چه شد. یکدفعه ای دیدیم لشکر بغل دستی، خالی کردند و تمام شده و رفته. گفتند آقا با تمام سرعت بروید عقب. بیت المقدس برای سال 67 است. عراقی ها مأمور هستند به اینکه تا می توانند اسیر بگیرند چون قرار است که قطعنامه امضاء شود. ما روحمان هم از قطعنامه خبر ندارد ولی بر اساس این، دارد طراحی عملیات می شود.

 

شهید واعظی یک شب قبل از این عملیات به او گفتم بچه های گردان همه رفتند آبتنی کنند تا خنک شوند، نصف شب می خواهیم حرکت کنیم. مناجات شعبانیه را درآورد و به من نشان داد و گفت فلانی الان آمدی دنبال من؟ داشتم چکار می‏کردم؟ گفتم داشتی دعا می کردی. گفت فلانی نگاه کن به خدا قسم آنقدر لذت دارم می برم از خواندن این مناجات که تو وقتی می گویی بیا برویم آبتنی کنیم تا لذتی ببریم، اصلاً من به هم می ریزم. می گذاری این را ادامه بدهم؟ روز آخر قبل از عملیات! گفتم آره، من می خواستم تو طراوتی بدست بیاوری، حالا تو با این صفا می‏‏کنی، پس یا علی عیب ندارد. به خدا خجالت کشیدم. من کلّی عملیات قبلاً رفته بودم، این تازه اولین بارش بود که آمده بود جبهه و اولین بار بود در عملیات شرکت می کرد. جبهه آمده ولی «جبهه بازی» نمی کند، مثل بعضی ها هیئت می آیند ولی «هیئت بازی» نمی کنند. ولی بعضی ها هیئت می آیند و هیئت باز هستند، بعضی‏ها مسجد می روند و مسجد باز هستند. بازی می کند با مسجد رفتنش، بعضی ها طلبه می شوند و بازی می کنند. بعضی ها هم جبهه می آمدند و جبهه باز بودند. بله این عملیات و آن عملیات می رفتند و می‏جنگیدند ولی همه اش در این فکر و خیالات بودند. ولی بعضی ها می آمدند جبهه اصلاً در جبهه نبودند که، در آغوش محبوبشان بودند. اصلاً این نوجوان 16 ساله شب آخر هر چه من به چهره‏اش نگاه می کردم، می دیدم که یک جای دیگر است. ما برادر بودیم با هم، سالها با هم رفیق بودیم، اصلاً این حالاتش را ندیده بودم و تاحالا اینگونه نشده بود. خدا می گوید من این کار را می کنم، شهوت او را در مناجاتم قرار می‏دهم، لذت او را مناجاتم قرار می دهم.

 

بین او و غفلتش حائل می شوم!

 

«فَأَرَادَ أَنْ یَسْهُوَ حُلْتُ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ أَنْ یَسْهُوَ». می فرماید: این بنده یک وقتی اگر بخواهد غفلت کند ـ آدمیزاد هست دیگر ـ خدا می گوید: محب من، آن کسی که مرا دوست دارد اگر یک روزی هم بخواهد غفلت کند، بخواهد گناهی هم کند، بخواهد سهوی از او سر بزند، من خودم بین او و غفلتش مانع می شوم و نمی گذارم. اما من باید صبح تا شب بروم در خانه خدا ناله کنم، خدا این غلط و آن غلط را کردم. چرا من راحت هر غلطی که می خواهم انجام می دهم؟ چون هیچ کسی مانع آن نیست. اگر محبت به خدا را داشتم، خدا نمی گذاشت این غلط را کنم. آقا این چیز کمی است؟ پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید خدا بین او و غفلتش مانع می شود. حالا ارزش دارد که آدم برود محبت خدا را کسب کند یا ندارد؟ گیر ما این نیست خدا وکیلی؟ آدم هی می رود خطا می کند، هی سهو می کند، هی دنبال شهواتش است و توبه می کند و باز دوباره و دوباره و هزار باره. خوب برو محبت خدا را کسب کن فدایت شوم، خدا نمی‏گذارد دیگر؛ به خدا نمی گذارد. «حُلْتُ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ أَنْ یَسْهُوَ». من می آیم وسط، بین او و آن غفلت و شهوت و گناه او من می روم وسط. چه می شود؟ خوب معلوم است این عاشق خداست، معلوم است تا خدا را می بیند، یادش می رود آن گناهی که می خواست انجام بده. وای خدا بعضی ها چگونه زندگی می کنند؟ چقدر خدا صریح و روشن در زندگی هایشان وجود دارد!

 

شجاعت واقعی اینجاست...

 

«أُولَئِکَ أَوْلِیَائِی حَقّاً»، این آدم ها دوستان من هستند، «أُولَئِکَ الْأَبْطَالُ حَقّاً». عجیب است این آدم ها شجاعان، پهلوانان و رادمردان هستند. خوب می دیدیم دیگر در جبهه. چنان شجاعتی داشتند اینها در زمان جنگ که نگو و نپرس. نوجوان 12 ساله چنان شجاعتی دارد، این شجاعت را از کجا آورده است؟ از حب خدا آورده است. «أُولَئِکَ الَّذِینَ إِذَا أَرَدْتُ أَنْ أُهْلِکَ أَهْلَ الْأَرْضِ عُقُوبَةً زَوَیْتُهَا عَنْهُمْ مِنْ أَجْلِ أُولَئِکَ الْأَبْطَالِ». قربان این مرامِ دوستی و رفاقتت بشوم خدا! می فرماید: اینها کسانی هستند که اگر من بخواهم تمام اهل زمین را عقوبت کنم، شده بخاطر اینها عذاب را از همه اهل زمین بردارم. آنقدر خاطرشان را خدا می خواهد. من می خواهم همه اهل زمین را بردارم جهنم ببرم و هلاک کنم، بخاطر گناهانشان؛ اما بخاطر اینکه 4 تا رفیق مثل اینها در بین مردم دارم، دیگران را عذاب نمی کنم. خوب نیست؟ محبت خدا چه اکسیری است؟!       

 

 

 

 

[1] . کافی، ج‏2، ص: 84

[2] . همان.

[3] . همان

[4] . المواعظ العددیّة ص ١٤٦.

[5] . المواعظ العددیّة ص ١٤٦.

[6] . همان

[7] . نهج البلاغه، خطبه 193.

[8] . بحار الأنوار، ج‏90، ص: 162

 

 

 

نام

پست الکترونیک

* کد امنیتی

تصویر کد امنیتی

* نظر

یادواره ۱۸شهید روضه فاطمیه قم
 
با سخنرانی حجت الاسلام
حاج احمد پـنــاهـیــان
با مرثیه سرایی
حاج عباس حیدرزاده
زمان:
جمعه ۲ آذرماه ۱۴۰۳
همراه با نماز مغرب و عشاء
مکان:
حرم‌مطهر حضرت‌معصومه(سلام‌الله‌علیها)
شبستان امام خمینی(قدس سرّه)
کلیه حقوق برای پایگاه اطلاع رسانی هیئت محبین اهل بیت علیهم السلام محفوظ است