شنبه ۲ آذر ۱۳۹۸ - ساعت ۲۰:۲۵

گزیده سخنرانی شب سوم

گزیده ای از سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین حاج احمد پناهیان در سومین شب مراسم شب های ماه مبارک رمضان با موضوع محبت خدا - سه شنبه شب 93/04/10 - آستان مقدس امامزاده ابراهیم (علیه السلام)

 

رمضان 93 / شب سوم

 

«محبت» خدا هم مثل «طاعت» خدا برنامه می خواهد

 

چطور ما برای طاعت خدا برنامه ریزی می کنیم، مثلاً یک بچه می خواهد به سن تکلیف برسد، کلی مقدمات و مؤخرات دارد تا بالاخره او را در سن تکلیف به این توفیق برساند که واجباتش را انجام بدهد و گناهانش را ترک کند؛ برای او امر به معروف و نهی از منکر وجود دارد؛ کلی برنامه وجود دارد برای طاعت خدای متعال، برای محبت خدای متعال هم باید برنامه ریزی کرد. این گونه نیست که آدم شب بخوابد یا در یک دعایی از خدا محبتش را طلب کند و نصیب او بشود. قطعاً این گونه نیست. محبت به ذات مقدس باری تعالی را باید کسب کرد. از آن چیزهایی که در باطن و ذات آدم مثل آن محبت به اهل‏بیت(علیهم السلام) قبل از خلقت آن جسم انسان، خلقت روح انسان بوده و خدا به او ارزانی داشته است، مثل آن نیست. البته عمق وجود آدم و باطن آدم و فطرت و وجدان و قلب با محبت به خدای متعال همخوانی و هم سنخی دارد. اساساً فرمود: «الْقَلْبُ حَرَمُ اللَّه‏»[1]، اصلاً امیرالمؤمنین(علیه السلام) قلب را تعبیر کردند به حرم خدا. خوب اگر قرار باشد محبت خدا در قلب قرار نگیرد که دیگر حرم الله نیست. آن هم خدایی که انسان را بر مسیر محبتش آفرید و در مسیر محبت به ذاتِ اقدس خود او را مبعوث کرد[2]، یعنی مسیر رشد او را مسیر محبت خودش قرار داد. پس این خیلی نکته مهمی است همان طور که برای طاعت خدا برنامه ریزی می کنیم، برای کسب محبت خدای متعال هم باید برنامه ریزی و کار کنیم. مقدمات و مراحل آن را یکی پس از دیگری انجام دهیم. آن کارهایی که باید ذهن آدم انجام بدهد، کارهایی که باید روح آدم انجام بدهد و کارهایی که باید اعضا و جوارح آدم انجام بدهد تا به این محبت برسد.

 

محبتهای دنیایی هم مراحل دارد!

 

آدم برای کسب محبتهای دنیوی کلی مرحله طی می کند تا به یک محبتی می رسد، آشنایی ایجاد می شود، مراوده است، این آشنایی و مراوده کم کم باعث محبت می شود. بعد بهره مندی و توجه هست، فکر و روح آدم مشغول می شود، یک سلسله رفتاری را آدم انجام می دهد. مثل اینکه تحویل می گیرد و می رود و می آید و می بیند و هدیه می دهد و هدیه می گیرد. کلی اقدام انجام می‏دهد برای اینکه این محبت محبتِ ماندگار و عمیقی بشود. در ارتباط با محبت به ذات مقدس باری تعالی هم همین گونه است. اینها باعث می شود که آدم محبتش پرورش پیدا کند و هر چه آدم در این محبت پیش می رود مقرّب تر می شود. هر چه در محبت پیشتر می رود مقربّ تر می شود.

 

محبت خدا: آتش سوزان!

 

خوب یکی از ویژگیهای دیگر محبت را عرض کنیم از بیان نورانی امام صادق(علیه السلام). در مصباح الشریعه حضرت فرمودند: «حُبُّ اللَّهِ نَارٌ لَا یَمُرُّ عَلَى شَیْ‏ءٍ إِلَّا احْتَرَقَ»[3] حب و دوست داشتن خدا مثل آتشی است ـ حالا ما می گوییم مثل آتشی است ولی ایشان فرمود نارٌ، شنیدید که می گویند «آتش عشق» واقع آن هم همین است ـ می فرماید: حب خدا آتشی است، به چیزی نمی رسد الا اینکه او را مشتعل می کند. این یعنی چه؟ خیلی ساده و روان که یک خورده به ذهنمان نزدیکتر باشد این است؛ یک کسی که عاشق کسی شد، محبت به کسی پیدا کرد، همه دنیا را در آن ظرف محبتش می بیند، در آن ظرف عشقش می بیند. همه چیز را با او می سنجد، آتشی است که همه را می سوزاند، به هر چه برسد می‏سوزاند.

 

«عبادت» عاشقانه و غیرعاشقانه!

 

مثلاً کسی اهل محبت خدا باشد و بیاید برود سر سفره عبادت. من یک ذکر می گویم او هم یک ذکر می گوید، زمین تا آسمان ذکر او با ذکر من فرق می کند. آن سبحان الله که او می گوید دلش را آتش می زند، سبحان الله‏ای که من می گویم هیچ تأثیری در روحم ندارد. بله ثواب و خیرش را دارد، ولی آتش ندارد. یک مادر کاملاً می فهمد که بچه اش به خاطر ثواب دارد پایش را می بوسد و دارد به او احسان می کند، یا از سر عشقش این کار را می کند. خدا هم همین گونه است، خیلی فرق می کند آدم برود مثلاً آثار و برکات یک سوره را می خواند و بعد می گوید عجب سوره با خاصیتی است پس من از این به بعد این سوره را می خوانم. او به خاطر خاصیت این سوره آن را می خواند؛ البته به خاصیتش هم می رسد ولی آن دیگر عشق نیست. یک وقتی شما پیام شخصی را در گوشی ات جواب می دهی به خاطر اینکه وظیفه ات است که یک سؤالی کردند، جوابش را می دهی. اما یک وقت جوابی که می‏دهی، به خاطر اینکه جوابی داده باشی، نیست.

 

«شهادت» عاشقانه و غیر عاشقانه!

 

ببین آتش عشق به هر چیزی برسد می سوزاند، یعنی او را فانی در خودش می کند. ابا عبدلله الحسین(علیه السلام) می آید در کربلا مجاهدت می کند. اما این جهاد برآمده از جهاد فی سبیل الله، ثواب و اجر و قرب و... نیست. امام حسین(علیه السلام) به اینها نگاه نمی‏کند؛ بلکه او عاشق حضرت حق است. چیزی که شما از امام حسین(علیه السلام) در کربلا می بینید فوران عشق است، نه انجام تکلیف. اشکال می شود که آقا انجام تکلیف نیست؟ چرا، تکلیف هم هست ولی تکلیفی که در آتش عشق فانی شده است. مقام معظم رهبری(دام ظله العالی) می فرمود همه بچه‏هایی که در جبهه شهید شدند، شهید هستند و در شهادتشان هم تردیدی نیست. اما بعضی ها علت شهادتشان رفتن و تکلیف انجام دادن نیست، بلکه آن عشقی است که به خدای متعال داشتند. بعد ایشان می فرماید اثر خون این شهدا با دیگر شهدا خیلی متفاوت است.[4] واقعاً هم همین است اثر خون اینها با اثر خون کسی که فقط بر اساس تکلیفش رفته خیلی متفاوت است. این شهادت را که یک فضیلت برتر است، وقتی عشق به خدا آمد، دیگر شهادت نیست؛ یک چیزی بالاتر از شهادت است. محبت به خدای متعال آتش است.

 

تأثیر موعظه «اهل محبت»

 

البته بعضی از اهل معنا تعبیر دیگری هم کردند که محبت خدای متعال اگر بیاید و برسد به گناهها و غفلتها آنها را می سوزاند و محو می کند و انسان را پاک و طاهر می کند. این تعبیر هم هست، هیچ منافاتی ندارد که هر دو هم باشند. خیلی کم است اما ای کاش شما مثلاً موعظه های آیت الله حق شناس را از نزدیک می شنیدید با یک موعظه ای از یک بزرگوار و عالم دیگر. هر دویشان یک حرفی را می زنند، هر دویشان می گویند تقوا و اجتناب از محارم و انجام واجبات؛ اما چیزی که مثلاً آیت الله حق شناس می گوید، می رود در عمق وجود آدم و می سوزاند. آن چیزی که یک گوینده دیگری می گوید؛ نه، به عنوان یک معلومات آدم به معلوماتش اضافه می شود، خیلی فرق دارد.

 

محبت خدا: نور فروزان!

 

«وَ نُورُ اللَّهِ لَا یَطْلُعُ عَلَى شَیْ‏ءٍ إِلَّا أَضَاء»[5] امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید: حب خدا، نور خداست که به هر چیزی برسد آن را روشن می کند. این یعنی آدمی که حب خدا دارد، در هیچ چیزی درنمی ماند. همه چیز را خوب می بیند، بی جهت نیست که می گویند بصیرت یعنی باز شدن چشم دل. چه کسانی اهل بصیرت هستند؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: کسانی اهل بصیرت هستند که «امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ»[6] آنهایی که قلبشان در امتحان ایمان، پیروز بیرون آمده است. قرآن می فرماید:«وَ الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّه».[7] یک مؤمن حقیقی همه را دوست دارد. فرزندانش و دوستانش و مؤمنین و دینش و مسیر بندگی اش و عبادتش را دوست دارد. اما «أَشَدُّ حُبًّا لِلَّه». عشق مؤمن حقیقی، صرف خدا می شود. آن وقت این آدم را امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود بیناست. چرا بیناست؟ چرا چشم دلش روشن است؟ چون اصلاً خاصیت محبت خدا این است که نور خدا شامل حال این عاشق خدا می شود به هر چیزی بتابد آن را روشن می کند. خورشید وقتی می تابد، غیر از اینکه خودش را روشن می کند راه را هم روشن می کند و تاریکی ها را از بین می برد. حب خدا چنین خاصیتی دارد، خودش که گوهر با ارزشی است، هیچ؛ تازه تاریکی ها و ظلمت ها را هم از بین می برد، ابهام و تردید را از بین می برد، جهل را از بین می برد. چون کسی اگر به نور خدای متعال ببیند، دیگر ابهامی برایش باقی نمی ماند. فرمود: مؤمن به نور خدا می‏بیند.[8] اینجا امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: محب به نور خدا می بیند. این محبت نور الهی است که به هیچ چیزی نمی خورد جز اینکه روشنش می کند.

 

رابطه محبت خدا با «بصیرت»

 

دیدید که خیلی ها دچار چه کنم، چه کنم هستند و متحیّر هستند؟ اینها معلوم است که محبت خدا در وجودشان نیست، یک جاهایی، در جلوی چشمشان تاریک است و درست تشخیص نمی دهند. عالم است؛ ولی نمی بیند، قاعده را بلد است؛ اما در نمی یابد و حقیقت را نمی بیند. زمان جنگ امام(ره) می فرمود: واجب است بروید جبهه؛ ولی قائم مقام امام به طلبه ها می گفت که حرام است بروید جبهه! چگونه ممکن است؟ هر دو هم فقیه بودند؟ هر دو هم مرجع بودند؟ دیدن حق، با دانستن حق خیلی فرق می کند، حب خدا باعث می شود که آدم، حق را ببیند. چون نور خدا را دارد و وقتی نور خدا باشد آدم چیزی جلوی چشمش پنهان نمی ماند.

 

یک جوان 17 ساله ای حافظ قرآن بود که در روستاهای اطراف همدان زندگی می کرد، وقتی صحبت می کرد از محبت خدا، من می دیدم چیزهایی را دارد می‏گوید که دقیقاً مُرّ روایات است ـ در حالی که او طلبه هم نبود ـ و بعد به چیزهایی رسیده است که من در بعضی از شهدا می دیدم. گفت حاج آقا من یک مسئله ای پیدا کردم. گفتم چه شده؟ گفت: الان طایفه مان و بعضی از روستاهای دیگر هر مسئله و مشکلی که پیش می آید، به من مراجعه می کنند و من هم می گویم که فلان کار را انجام دهید انشالله درست می‏شود و بعد از مدتی هم می بینیم که درست می شود! چه شده است، چرا من این گونه شده ام؟ یک نوجوان 17 ساله ای که تازه یک سال بود حافظ قرآن شده بود ولی به معنای واقعی بی تاب از محبت خدا. در یادواره شهدایی بالای منبر یک تکه ای از بحثِ راجع به محبت شهدا به خدا گفتیم، بعدش در همان تاریکی های روضه بعد از هیئت یک چیزهایی را گفت که افسوس می خوردم چرا چراغ ها خاموش است و من نمی توانم چهره او را ببینم تا بعد بیایم او را پیدا کنم. آن کسی که محبت به خدا دارد به وسیله نور خدا تاریکی های جلوی چشمش کنار می رود و می بیند. برای هر سؤالی اینها جواب دارند. به هر چیزی بتابند آن را روشن می کنند.

 

محبت خدا: ابر پوشاننده

 

«وَ سَحَابُ اللَّهِ مَا یَظْهَرُ مِنْ تَحْتِهِ شَیْ‏ءٌ إِلَّا غَطَّاهُ»[9] حب خدا مثل ابری است که خیلی از چیزهایی که نباید معلوم شود را می پوشاند. مثل یک پرده ستر عمل می کند. آدم رفیق هم می خواهد بشود برود با دوستان خدا رفیق بشود چون کسی با غیر دوستان خدا اگر رفیق شود او را رسوا می کند. عجب اکسیری است حب خدا، از آن طرف نور می شود از این طرف سحاب می شود و ابر می شود، از آن طرف آتش می شود.

 

محبت خدا: نسیم محرّک

 

«وَ سَحَابُ اللَّهِ مَا یَظْهَرُ مِنْ تَحْتِهِ شَیْ‏ءٌ إِلَّا غَطَّاهُ وَ رِیحُ اللَّهِ مَا تَهُبُّ فِی شَیْ‏ءٍ إِلَّا حَرَّکَتْه‏»[10] حب خدا مثل نسیمی است، مثل باد و طوفانی است که به هر چیزی بخورد او را به حرکت وا می دارد. مثال روشن آن را بخواهم عرض کنم، امام(ره) است. مقام معظم رهبری(دام ظله العالی) فرمود هیچ کسی نمی توانست مثل امام، این گونه امواج میلیونها انسان را به حرکت وادار کند، خوب حالا خودِ امام مگر چه داشت که این کار را کرد؟ علم را که خیلی از اهل علم داشتند و دارند، چرا خیلی ها باعث حرکت دیگران نمی شوند؟ این را آدم از کجا می تواند بفهمد؟ با این روایت امیرالمؤمنین(علیه السلام). خیلی راحت از داخل دیوان امام تو می توانی بفهمی که می گوید:

 

«من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم                 چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم

 

 فارغ از خود شدم و کوس أنا الحق بزدم                 همچو منصور خریدار سرِ دار شدم».

 

راست می گوید امام، آن چیزی که باعث می شد امام این حرکت را ایجاد کند، این موج عظیم را ایجاد کند، آن گوهر «عشق به خدا»یی بود که در کنار ایمان و تقوا و علم و درایت و شجاعتش داشت. خیلی های دیگر دارند اما باعث حرکت نمی شوند. یکی از خصوصیت های محبت خدا این است که دیگران را راه می اندازد. اصلاً لازم نیست از محبت خدا استفاده کند، محب خدا دیگران را راه می اندازد و به حرکت وادار می کند.

 

راه ایجاد نشاط و تحرک در نیروهای حزب اللهی

 

در این جمع های دانشجویی گاهی اوقات دوستان بسیج یا تشکلات دیگر مثل هیئت و انجمن و جامعه و کانون مهدویت و... یک مسئله ای که این سالهای اخیر خیلی سؤال می شود و موضوع بچه هاست این است که می گویند: آقا ما بچه هایمان دچار یک رخوتی شدند و حال ندارند و تکان نمی خورند و کار نمی کنند! بله شما می‏توانید مثلاً یک فضای سیاسی درست کنید، یک جوّ درست کنید، روی سایت خودت یک خبرسازی و جریان سازی کاذب کنی و یک مدتی جوانها راه بیفتند. مثلاً یک انتخاباتی بشود یکدفعه می بینی صد در صد بچه حزب الهی ها دارند انرژی مصرف می کنند. ولی انتخابات که تعطیل می شود، همه چیز تعطیل می شود. می گوید «رهرو آن نیست گهی تند و گهی خسته رود، رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود». آنجا من هر چه فکر می کردم که چه فرمولی را به او بگویم تا بکار بزنند و حرکت ایجاد بشود در این محیط که مقطعی نباشد. آن وقت با بچه ها نشستیم و صحبت کردیم که نمی شود شما یک کاری کنید که در مجموعه، یکی دو نفر «عاشق خدا» درست کنید؟ اگر این کار را کنید همه چیز حل می شود. یک نفر عاشق خدا در یک مجموعه ای باشد برای حرکت آن مجموعه بس است، والله بس است. یک آقا سید روح الله پیدا شد. دیدید که چه کار کرد! یک نسل انسان را به حرکت واداشت و از آنها یک موج طوفنده درست کرد و زد صخره های استکبار را نابود کرد و رفت جلو. چرا؟ امام علی(علیه‏السلام) می فرماید آن کسی که عاشق خداست، حب خدا و عشق خدا در وجود او مثل بادی است که به هر چیزی بخورد او را به حرکت وامی دارد.

 

حوزه علمیه می خواهد در علم یک حرکت جهشی کند، خوب راهش این است. دانشگاه می خواهد در علم رشد کند، راهش این است. در هر چیزی که بخواهی حرکت کنی و سرد نشوی، راهش ایجاد محبت خداست. فرمود خودِ محبت خدا که آتش است، ابر و باد و آتش همه اش می شود محبت خدا. آتش است، داغ می کند و می سوزاند و بنیان کَن، باد است و به حرکت وادار می کند. اگر دیدی که یک مقداری دلسرد شدی و یخ کردی، وقتی که نوجوان تر بودی پرشورتر بودی ولی از وقتی ازدواج کردی و فرزندار شدی و پا به سن گذاشتی و دنیا برایت روزمره شد و سرد شدی، بدان این گوهر را نداری، اگر این را داشته باشی آن وقت سر پیری مستانه می روی. چه کسی باور می کرد امامی که توانسته است چنین جنبش جهانی را ایجاد کند 80 سالش است؟! به بعضی ها می گویی که در خانواده خودت یک وجود مؤثر باش نمی تواند، حال ندارد. این ایستادن و وقفه و سردی برای بی محبتی به خداست.

 

محبت چطور «تحرک» ایجاد می کند؟

 

چگونه می شود که محبت این تحرک را ایجاد می کند؟ باید عاشق بشوی تا بفهمی. من یک مثال بزنم. آقا یک نفر به شخصی علاقه دارد در یک جمعی، بعد محبوبش می آید در آن جمع، می بینی که این شخص تمام حرکاتش عوض شد. بلند می‏شود و راه می افتد و حرف می زند و نشاط پیدا می کند، می رود و می آید و شوخی می کند. یک خورده دقت می کنی می بینی که تا وقتی این رفیقش نیامده بود، این همین جوری نشسته بود، رفیقش که آمد، جان گرفت. خوب حالا همین محبت را شما ببینید اگر محبت خدا باشد. کسی که محب خدا می‏شود، خدا یک کاری می کند و می گوید که من خودم را از او در پرده قرار نمی دهم، همه جا خدا را می بیند. این آدم اصلاً دیگر آرام ندارد، شب و روز و خانه و کار و زندگی و درس و هیئت و انقلاب و همه جا دارد می دود. به او می گویی که این انرژی را از کجا آوردی؟ او نمی تواند به تو حرف بزند و بگوید که من دلم یکجا گیر است و محبوبم دارد من را تماشا می کند و جلوی محبوبم دارم خوش رقصی می کنم. اگر دیدی یک حزب اللهی و متدیّنی بی حال است و بی حرکت است و سرد است و باید یک موتور جت به او وصل کنی تا تکانی بخورد، معلوم است او هیچ بویی از محبت خدا نبرده است و کسی که محب خدا نیست، نه به حقیقت دین رسیده است و نه به حقیقت ایمان رسیده است. ممکن است پنج روزی به مناسبتی انقلابی بشود ولی این خیلی دوام نمی آورد. همه انقلاب های گذشته را نگاه کنید، یک دوره اوج دارد مثل هواپیما و بعد افول دارد و سرد می شود. بعضی ها که همان انقلابی های خیلی خیلی پرشور، همان ها تبدیل به ضد انقلاب می شوند، در خیلی از انقلاب ها، خود همان ها کودتا می کنند. حالا در انقلاب ما فوقش اگر طرف اپوزیسیون نشود و کودتاگر و فتنه گر نشود، نهایت این است که آدم خموده و سرد، به قول آقا فرمود: پشیمانِ پریشان می شود. دیگر آن نشاط را ندارد.

 

منطق عاشقی!

 

یک نکته هم درباره حاج آقای ابوترابی. خوب آقای ابوترابی جایگاهی داشت و بالاخره زد و بند کردند و بالا و پایین کردند مسئولین که ایشان سال 62 آزاد بشود، ظاهراً در صندلی هواپیما نشسته بود که آزاد شود و برگردد. می گویند در همان صندلی هواپیما شروع کرد اشک ریختن و متوسل به حضرت زهرا(سلام‏الله‏علیها) شد که من می خواهم آخرین اسیری باشم که برگردم، همان موقع یکی از مأمورین هواپیما آمد بالای صندلی و گفت شما برگردید، اسارت شما 6 ماه دیگر تمدید شد. حدود 6 ماه بعد از اینکه همه اسرا آزاد شدند، سال 70 آقای ابوترابی آزاد شد. اصلاً نمی شود آدم تصور کند که آقا این با چه منطقی سازگاری دارد، با هیچ منطقی، این سازگاری ندارد عزیزم. این منطق دو دو تا چهارتای مادی که ما داریم، هیچ کجایش «عشق» تعریف نشده است. حضرت امام(ره) می فرمود: شما شهادت را بی خود در حماسه و ایثار و اینجور جاها می خواهید در بیاورید و ببینید که معمایش حل می شود؛ نه خیر معمای شهادت در عشق حل می شود.[11] چه کسی می تواند این حرف را بزند؟ امامی که خودش گوهر  عشق به خدا را چشیده است و می داند این حرفی که دارد می زند یعنی چه. وقتی که بچه ها می آیند در جماران، می تواند چشم بچه هایش را بخواند، می تواند این محبت که دارد فوران می زند در چشم اینها، بخواند.

 

تنبلیم؛ چون عاشق نیستیم!

 

«رِیحُ اللَّهِ مَا تَهُبُّ فِی شَیْ‏ءٍ إِلَّا حَرَّکَتْه‏».[12] درد نخوت و سنگینی و تنبیلی و کسالت ما، دوری از محبت خداست و الّا آدم را راه می اندازد، محبت کن فیکون می کند. آن قدر نمونه ها جلوی چشمم هست از بچه های جنگ که چند وقت نمی خوابد ولی باز هم سرحال است. این انرژی را از کجا می آورد؟ از آن عشق. محبت خدا، راه می اندازد آدم را. هر جا تنبلی وکسالت و رخوت بود، آدم باید بداند که درمانش ایجاد حب خداست. مقام معظم رهبری(دام ظله العالی) چند سال پیش فرمود شما اگر می‏خواهید به مکارم اخلاق برسید، تنها موتور محرکه که تو را بتواند برساند به قله مکارم اخلاق، عشق به خداست. تنها موتور محرکه این است؛ نه اینکه این هم هست. یعنی شما در بستر اخلاقیات هم اگر بخواهی بروی و بخواهی به قله برسی، به رسول خدا برسی و تأسی کنی، باید به این سلاح مسلح شوی. راست می گوید آقا. ترجمه این روایت است. یک همّت بالایی می خواهد تا آدم بخواهد خودش را برساند به مکارم اخلاق.

 

محبت خدا: آب حیات

 

«وَ مَاءُ اللَّهِ یَحْیَا بِهِ کُلُّ شَیْ‏ء»[13] شنیدی:«وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْ‏ءٍ حَی»[14]، ما از آب به همه چیز حیات می‏دهیم؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید: حب خدا آن آبی است، آن چشمه زلال و جوشانی است که همه چیز به وسیله این حب خدا احیاء می شود.                                            

 

 

 

 

 

 

[1] . جامع الأخبار، ص: 185.

[2] . :«سَلَکَ بِهِمْ طَرِیقَ إِرَادَتِهِ، وَ بَعَثَهُمْ فِی سَبِیلِ مَحَبَّتِه»(صحیفة السجادیة، ص: 28).

[3] . مصباح الشریعة-ترجمه مصطفوى، ص: 438

[4] . خیلیها مؤمنند و می روند مجاهدت می کنند، به شهادت هم می رسند - شهادت است، هیچ چیزی کم ندارد - اما یک شهادت هم هست که بیش از روح ایمان، از یک دل سوزان، از یک روح مشتعل و بی تاب در راه خدا و در محبّت پروردگار و غرقه در ذات و صفات الهی، سرچشمه می گیرد. این‌گونه مجاهدتی، طعم دیگری پیدا می کند. این، حال دیگری می بخشد. این، اثر دیگری در تکوین می گذارد.

(بیانات در دیدار جمعی از پاسداران، ۱۳۷۶/۰۹/۱۳).

[5] . مصباح الشریعة-ترجمه مصطفوى، ص: 438

[6] . بحار الأنوار ، ج‏1، ص: 159

[7] . سوره بقره، آیه 165.

[8] . «اتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ یَنْظُرُ بِنُورِ اللَّه‏»(کافی، ‏1، ص 541).

[9] . مصباح الشریعة-ترجمه مصطفوى، ص: 438.

[10] . مصباح الشریعة-ترجمه مصطفوى، ص: 438.

[11] . چه غافلند دنیاپرستان و بی خبران که ارزش شهادت را در صحیفه‏هاى طبیعت جستجو مى‏کنند و وصف آن را در سروده‏ها و حماسه‏ها و شعرها مى‏جویند و در کشف آن از هنرِ تخیل و کتابِ تعقل مدد مى‏خواهند. و حاشا که حل این معما جز به عشق میسر نگردد.( صحیفه امام، ج‏20، ص 196).

[12] . مصباح الشریعة-ترجمه مصطفوى، ص: 438.

[13] . همان.

[14] . سوره انبیاء؛ آیه 30

 

نام

پست الکترونیک

* کد امنیتی

تصویر کد امنیتی

* نظر

یادواره ۱۸شهید روضه فاطمیه قم
 
با سخنرانی حجت الاسلام
حاج احمد پـنــاهـیــان
با مرثیه سرایی
حاج عباس حیدرزاده
زمان:
جمعه ۲ آذرماه ۱۴۰۳
همراه با نماز مغرب و عشاء
مکان:
حرم‌مطهر حضرت‌معصومه(سلام‌الله‌علیها)
شبستان امام خمینی(قدس سرّه)
کلیه حقوق برای پایگاه اطلاع رسانی هیئت محبین اهل بیت علیهم السلام محفوظ است