گزیده ای از سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین حاج احمد پناهیان در دومین شب مراسم شب های ماه مبارک رمضان با موضوع محبت خدا - دوشنبه شب 93/04/09 - آستان مقدس امامزاده ابراهیم (علیه السلام)
رمضان 93 / شب دوم
بحث کردن درباره محبت خدا در ماه مبارک رمضان، قطعاً با ماههای دیگر تفاوت زیادی دارد. شاید بعضی از این مفاهیم در ماه های دیگر خیلی برای ما قابل حس نباشد یا باور آن سخت باشد؛ ولی در ماه مبارک رمضان باور اینها خیلی سخت نیست. بسیاری از اتفاقات در ماه مبارک رمضان می افتد و ما باور می کنیم؛ به خاطر اینکه قلب ما در این ماه تسلیم تر است. وقتی انسان در گرمای تابستان امساک می کند و از خوردن و آشامیدن و خیلی چیزهای دیگر پرهیز می کند، قلبش هم به همان میزان اقبال پیدا می کند. حضرت زهرا(سلام الله علیها) فرمود: روزه در فصل تابستان بالاترین جهاد است.[1] حتی در غیر ماه مبارک رمضان، برای اینکه بتوانیم نفسمان را کنترل کنیم، دستور روزه را گفتند؛ روزه خیلی اثرات ویژه ای دارد.
در ماه شعبان امیرالمؤمنین(علیه السلام) اشتیاق به خدا را طلب کرد: «هَبْ لِی قَلْباً یُدْنِیهِ مِنْکَ شَوْقُه»؛[2] خدایا یک قلب مشتاقی نسبت به خودت به من بده. خب امیرالمؤمنین(علیهالسلام) در ماه شعبان، تکلیف ماه رمضانش را روشن کرد؛ منتها ماه شعبان ما که ماه شعبان امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیست! شاید در ماه رمضان یک مقداری آمادگیمان بیشتر باشد و این شوق نسبت به خدای متعال را باید از خودِ خدای متعال بگیریم.
آن کسی که محبّ خدا شد به چه چیزی می رسد؟ به چه خاصیت ها و فضیلت ها و برکاتی می رسد؟ اولین نقطه ای که در این مورد بررسی می کنیم، «تقرّب به خود خدای متعال» است. محبت انسان را به خدا نزدیک می کند. آیا خودِ نزدیک شدن هم محبت می آورد؟ بله؛ منتها نزدیک شدن به خدای متعال که به این سادگی ها نیست. می فرمایند که شما تمام زندگیتان را نیت کنید تقرب إلی الله، نماز می خوانید و روزه می گیرید باید قربه الی الله باشد. چرا همه چیز قربه الی الله است؟ چون تا وقتی انسان به خدا نزدیک نشود، اصلاً به حقیقت حیات دسترسی پیدا نکرده و حیات طیّبه پیدا نکرده است؛ نفهمیده که چی به چی است. جنس ما اصلاً مادی نیست، «نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی»؛[3] ما از اوییم، «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُون»؛[4] ما برای اوییم و آخر الامر هم پیش خدای متعال بر می گردیم. خب ما که از او آمدیم و به او هم که بر می گردیم، اینکه الان برویم در دنیا جدای از او زندگی کنیم، خب خُسران است. راه اینکه ما در زندگی دنیا، با او زندگی کنیم را خود خداوند هموار کرده است، «أَنَّ الرَّاحِلَ إِلَیْکَ قَرِیبُ الْمَسَافَة»؛[5] «نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرید»؛[6] اصلاً او نزدیک است، فقط این نزدیک بودن به خدای متعال را باید بتوانیم درک کنیم، چشم دلمان را باز کنیم، این نزدیکی را ببینیم، و این حضور را متوجه شویم. یکی از چیزهایی که ما را به خدای متعال نزدیک می کند محبت به خداست.
این روایت امام کاظم(علیه السلام) خیلی عجیب است. ببینید امام کاظم محبت به خدا را در ردیف چه اموری قرار دادند. از ایشان سؤال می کنند «أَیُّ شَیْءٍ أَفْضَلُ مَا یَتَقَرَّبُ بِهِ الْعِبَادُ إِلَى اللَّهِ فِیمَا افْتَرَضَ عَلَیْهِم»[7] از امام کاظم(علیه السلام) سؤال می کنند از بین آنچه که خدا بر انسان واجب کرده است، چه چیزهایی بیشتر انسان را به خدا نزدیک می کند؟ خدا به چه وسیله ای بندگانش را بیشتر به خودش نزدیک می کند؟ امام فرمود: «أَفْضَلُ مَا یَتَقَرَّبُ بِهِ الْعِبَادُ إِلَى اللَّهِ طَاعَةُ اللَّهِ وَ طَاعَةُ رَسُولِهِ وَ حُبُّ اللَّهِ وَ حُبُّ رَسُولِهِ وَ أُولِی الْأَمْر»؛[8] دو تا نقطه را فرمود. طاعت خدا و رسول خدا، حبّ الله و حبّ رسول خدا و حبّ اولی الأمر. یعنی آنقدر جایگاه محبت به خدا جایگاه عظیمی است که عِدلِ طاعت خدا و طاعت رسول خدا قرار می گیرد. یعنی ما همان گونه که مأمور هستیم به اطاعت از اوامر خدا و ترک منهیات خدا و نواهی الهی، همان جور مأمور هستیم به کسب محبت خدا و محبت اهل بیت(علیهم السلام) ـ که حالا آن جای خود را دارد. چون ما بحث محبت خدا را داریم، فرضِ بر ما رسیدن به محبت خداست ـ چون محبت خدا ما را به تقرب و عالی ترین مقصد می رساند. نمی شود شخصی اهل طاعت باشد ولی اهل محبت نباشد.
حال، آیا امکان دارد شخصی اهل طاعت باشد ولی اهل محبت نباشد؟ بله این گونه هم هست، بعضی ها برای بهشت خدا طاعت انجام می دهند؛ خدا هم بهشت را به آنها می دهد. دنبال محبت نبودند، دنبال این بودند که ثوابشان را زیاد کنند و در معامله با خدا کم نیاورند. خیلی ها هستند که اینگونه زندگی میکنند.
اما مثلاً شما بچه هایی که به جبهه آمدند و جان فشانی می کردند، ایثار و از خودگذشتگی می کردند، نگاه می کردی برای چه این کار را می کنند؟! آقا اطاعت از امامشان و ولیّ امرشان کردند. درست است! ولی برای چه اطاعت از امامشان می کردند؟ برای چه اطاعت از ولیّ فقیه می کردند؟ چرا دیگران ـ بیش از نود درصدی که جبهه نیامدند ـ اطاعت از ولیّ فقیه نکردند؟ مگر امام را قبول نداشتند؟ چرا قبول داشتند؛ ولی چرا جبهه نیامدند؟ به خاطر اینکه اینها یک چیزهایی داشتند - به قول مقام معظم رهبری- که دیگران نداشتند. اینها مگر چه داشتند؟ «جذبه الهی» اینها را پُر کرده بود، اینها دلشان عاشق حضرت حق بود. وقتی کسی عاشق حضرت حق شد سوره مائده آیه 54 فرمود: «یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ» وقتی کسی عاشق حضرت حق شد، آن وقت اطاعت از ولیّ حق به عنوان جانشین محبوبش، ولیّ محبوبش برای او می شود همه چیز. با لذت و شوق و میل و عشق، اطاعت از ولیّ خودش می کند. یعنی اینهایی که جبهه آمدند بیشتر از اینکه بخواهند انقلابی باشند، بیشتر از اینکه بخواهند سیاسی باشند، بیشتر از اینکه اینها بخواهند حزب الهی باشند، بیشتر از همه اینها «بندگان خوب خدا» بودند. بیشتر از همه اینها «عاشق خدا» بودند. اینها آدم های معمولی نبودند که کشته می شدند، الان در بین جوانهایمان بگردیم ـ که خیلی هم جوانهای خوبی داریم ـ ببینیم چند تا از آنها را می توانیم پیدا کنیم. همان موقع ـ بین جوانهای آن موقع ـ چند تا پیدا می شدند؟! جامعه ما آن روز هم جامعه جوانی بود، 20 میلیون نفر می توانست جبهه برود، ولی کمتر از 10 درصد از این جوانان جبهه رفتند. بعد، از این یک میلیون و ششصد هزار نفری که هشت سال جنگیدند، 200 هزار نفر فارغ التحصیل شدند. حالا از این 213 هزار نفر شهید، یک تعداد خاصی بودند که آدم به وضوح می دید اینها عاشق خدا هستند. اصلاً بعضیهایشان عشق خودشان را عنوان می کردند.
رضا پناهی 11 ساله، به مادرش صریحاً می گوید ـ الآن مادرش کرج است، بروید با او حرف بزنید ـ مادر، من عاشق شدم و جز با ریختن خونم دلم آرامش پیدا نمی کند. بفرمایید ببینم الان پدر و مادرهای ما چند نفرشان می توانند، یا چند نفرمان می توانیم، نوجوانانمان را عاشق خدا تربیت کنیم؟ خیلی زحمت بکشیم این است که بچه هایمان را هیئتی بار بیاوریم، بگوییم محبتِ امام حسینی که در سینه تان است لااقل این را یک جوری پرورش بدهید و بروید مجلس توسل و روضه ای. چه کسی می تواند عاشق خدا پرورش بدهد؟! آنچه که اینها داشتند، حبّ خدای متعال بود. خب ارزش این چقدر است؟ اصلاً نمی شود روی این قیمت گذاشت. یعنی آن چیزی که اینها را نزد خدای متعال مقرّب کرده بود، که بشوند خاصّان اولیاء خدا، که باب جهاد به رویشان باز بشود،[9] محبت خدا بود. محبت خدا بود که اینها را مرد سختی می کرد. آن کسی که محبت خدا در دلش وجود دارد، عاشق سختی کشیدن است و شما در جبهه می دیدی بعضی نوجوانها و جوانها و پیرمردها عاشق سختی کشیدن هستند.
در مورد آقای ابوترابی فرمودند؛ آمد و وارد اردوگاه شد، دید یک کسی از بچه های اسیر جذام گرفته است. او را بردند در یک اتاقکی جدای از اسرای دیگر قرار دادند و هیچ کس هم با او تماس نمی گرفت و دکترها هم خیلی به او رسیدگی نمی کردند. گذاشتند کم کم خودش، خود به خود بمیرد. می گفت از زیر در غذایش را به او می دادند. به ابوترابی گفتند که ما در این اردوگاه یک جذامی داریم، ایشان آمد ساک و لوازمش را برداشت و رفت مقیم شد کنار همین جذامی در انباری که کنار این اتاقک قرار داشت. رفت شروع کرد با این زندگی کردن، دکترها به او گفتند که اگر این کار را کنی، بیماری می گیری و می میری! خودش هر روز می رفت و او را در آغوش می گرفت و لباسش را درمی آورد و می شست او را، غذایش را در دهانش می گذاشت. میگفت روزهای آخرش بودِ که دیگر این بیمار جذامی داشت تمام می کرد، آنقدر او را در آغوش گرفت و گریه و ناله می کرد، تا جایی که زبان خودش را گذاشته بود در کامِ این بیمار جذامی؛ چه کسی حاضر است این کار را بکند؟! به او گفتند تو با او می میری، گفت یا من با او می میرم یا شفا پیدا می کند. اگر این شفا پیدا نکند بهتر است من هم بمیرم تا یک غریبی غریبانه این گوشه نیفتد.
یا شهید چمران آن موقعی که خبر داده بودند و فکر کرده بود که ابوترابی شهید شده ـ چون مرحوم ابوترابی مدتی با ایشان بود ـ پیامی داده بود، گفته بود من شهادت می دهم ایشان کسی بود که در سختترین شرایط داوطلب می شد و پیش می رفت به استقبال سختی ها. چه چیزی ابوترابی را میبُرد؟ ثواب؟! اهل ثوابِ در قم را می دیدی که هنوز جنگ را قبول نداشتند به حق و باطل بودن! عامل آن، عشق به خدا، حب خدای متعال بود. کاش خدا به من یکبار دیگر به من عمر بدهد و برگردم در دنیا زندگی کنم، بعد دانه دانه شهدایی که با گوهر عشق رفتند و با این مقامات رسیدند آدم جدا کند و بیاورد و معرفی کند. بگوید این نوجوان 12 سالش است، این نوجوان 14 یا 18 سالش است، نگاه کنید همه فارغ التحصیلان محبت خدا هستند، رسیدند به مقصد. محبت خدا برای اولیاء خدا و اوتاد و علما و عرفا نیست، بابش به برکت انقلاب اسلامی در این نظام باز شد.
این جریانی که الان در دنیا اتفاق افتاده است، یک عده ای که به اسم اسلام، علیه اسلام این گونه شوریدند بربریت و توحش را به وسیله اینها دارند کلید می زنند، هر کسی می خواهد توحش را در جامعه خودش به منصه ظهور برساند، می رود و این وهابیّ ها و سلفی ها را برمی دارد و با پرچم لا اله الا الله و محمد رسول الله می آورد! چرا جامعه جهانی فقط به اینها نگاه میکند؟ ما فقط محکوم می کنیم از این بابت که خب اینها دارند جنایت می کنند! اما بالاتر از جنایت نفسکُشی و نسل کشی که اینها دارند انجام می دهند، حرمتی است که از خدا دارند می شکند. ای خدا! تو که الرحم الرحمین هستی، چگونه دارند تو را معرفی می کنند به کسانی که به تو کاری ندارند! میگویند اینها اگر عبد و مسلمان هستند و تسلیم امر خدا هستند؛ پس ببینید خدایشان چه کسی است! منادیان الله اکبر و نماز و خدا این ددمنشان و گرگ ها و حیوانات درنده هستند. چه کسی دردش می آید از این حالت؟ کسی که خدا می شود محبوبش. ما خیلی زحمت می کشیم، یک پیامی می دهیم که یک عده از شیعیان کشته شدند، مؤمنین بروند دعا کنند چون غیر از دعا چیزی از آنها برنمی آید! چه کسی گفته است که کاری جز دعا از شیعه برنمی آید؟! چه کسی گفته است از عالمِ آل پیغمبر جز دعا چیزی برنمی آید؟! اینها که دارند توحش را در نهایت درجه اش نشان می دهند به اسمِ «الله» و به اسمِ «رسول الله» و به اسمِ «اسلام»، مگر شما مدافع حریم اسلام نیستید؟ خب اینها را محکوم کنید، حرکت اینها را، ریشه اینها را، منشإ اینها را محکوم کنید. یک کلمه از عوامل پشت پرده اینها نمی گویند. این یک عده از کجا بلند شدند و راه افتادند دارند شیعه کشی می کنند؟ آیا فقط شیعه می کشند؟ به اسم مرجعیت تشیّع، خودشان را بستند در این بیغوله ها و به همان 4 نفر دفتری ها و بیتی های خودشان. بروند ببینند که دو تا دختر مسیحی را این ها چگونه مثل گرگ به جانشان می افتند و تکه پاره می کنند، آیا فقط شیعه می کشند؟! چقدر از اهل تسنن را می کشند!
شیعه بلندترین آرمان و آرزویش تحقق امر پیغمبر اکرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و خدای متعال است که آن هم برای نجات همه بشریت قیام می کند. اگر رسول الله الگوی شما اهل علم است، رسول الله برای قاطبه بشریت حرکت کرد، نه برای یک طائفه خاص. چرا آبروی ما شیعیان را می برید؟! مرجع تقلید همان مرجع تقلیدی بود که برای نجات بشریت قیام کرد و لاغیر. ما مرجع تقلید را به اقامه امر حق می شناسیم، نه به علم. الان در این زمین «حق خدا» دارد زائل میشود؛ «کفر» اینها را به میدان کشانده است؛ چرا علیه کفر یک جمله حرف نمی زنید؟ چرا علیه آمریکا یک جمله حرف نمی زنید؟ چرا علیه صهیونیسم یک جمله حرف نمی زنید؟ بحث دشمنی با حق است، دشمنی با خداست. آدم اینجا خیلی راحت می تواند متوجه شود که شما ذره ای از حبّ خدا بویی نبردید و إلّا دردمند می شدید از اینکه نام خدا بر پرچمِ پُر خونِ اینها نقش بسته است. بیخود امام کاظم(علیه السلام) نمی فرماید محبت خدا در کنار طاعت خدا فریضه الهی است. بله، واجب رساله ای نیست؛ ولی واجب اخلاقی و دینی و اعتقادیمان که هست، بر ما لازم و واجب است کسب محبت خدا؛ و إلّا مثل امروز که امر خدای متعال دارد سخیف شمرده می شود و الان اینها به راحتی دارند حرف می زنند که ما برویم خانه خدا را خراب کنیم، این نماد شرک است. این محاربه با خدا نیست؟!
فرمود: «مَنْ أَهَانَ لِی وَلِیّاً فَقَدْ بَارَزَنِی بِالْمُحَارَبَةِ»[10] اگر اولیاء من را کسی اهانت کند، به محاربه من برخاسته است. الان از اولیاء خدا که گذشته است، انبیاء الهی را دارند اهانت می کنند، مقابر انبیاء را با خاک یکسان کردند. الان می خواهند بروند حرم پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را با خاک یکسان کنند، از این طرف مقابر ائمه(علیهم السلام) را اهانت کردند. اینها اولیاء خدا نیستند؟! این محاربه با خدا نیست؟ و این محاربه با خدا را چه کسی دارد برنامه ریزی می کند؟ چه کسی دارد طراحی می کند؟ چه کسی این جبهه را دارد مدیریت می کند؟ همین چهار، پنج تا داعشی های مفلوک بدبخت بیچاره ای که عامل دست قرار گرفتند؟ اینها تا حالا کجا بودند؟! با چه پشتوانه ای اینها آمدند؟ کجا آموزش دیدند؟ مهمّاتشان کجایی است؟ سلاحشان کجایی است؟ اسرائیل امروز مستقیم از داعش حمایت کرده است در عراق. اگر این جریان فقط جریان شیعه و سنّی بود پس چرا ورود اسرائیل این قدر علنی شده است؟ امریکا بلند شد و آمد گفت من با داعش کاری ندارم اینجا، من آمدم تا تکلیف دموکراسی عراق را روشن کنم. قبل از این هم که اینها بلند شوند و وارد عراق بشوند آمریکایی ها برگشتند به اینها وعده دادند که شما دولت اسلامی را تشکیل دهید ما حمایتتان می کنیم. کفر و یهود معاند را اینها چرا نمیبینید؟ چون محبّت خدا نیست. به والله چون محبت خدا نیست. در کنار واجب و حرام قرار می گیرد محبت خدا، این نگاه امام کاظم است. در کنار محبت رسول خدا و محبت به امیرالمؤمنین(علیه السلام) قرار می گیرد و البته أولی به محبت رسول خدا(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و محبت امیرالمؤمنین(علیه السلام) و اهل بیت. فرمود: حبّ الله و حبّ رسوله و أولی الأمر. اول حب الله، محبت به خدا. وقتی کسی نزدیک شد به ذات اقدس باری تعالی جلّ و اعلی دیگر تمام است؛ چون همه چیز با این قرب ایجاد می شود. هر کسی محبتش بیشتر، باشد مقربّ تر است. بیمار
[1] . «أَفْضَلُ الْجِهَادِ الصَّوْمُ فِی الْحَر»(بحار الأنوار ، ج93، ص: 256).
[2] . مناجات شعبانیه
[3] . سوره حجر، آیه 29.
[4] . سوره بقره، آیه 156.
[5] . إقبال الأعمال، ج1، ص: 68.
[6] . سوره ق، آیه 16.
[7] . بحار الأنوار، ج27، ص: 91
[8] . همان.
[9] .«إِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ فَتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّةِ أَوْلِیَائِهِ»(نهج البلاغه، خطبه 27).
[10] . کافی، ج1، ص 144.
نام
پست الکترونیک
* کد امنیتی
* نظر