شنبه ۲ آذر ۱۳۹۸ - ساعت ۲۰:۲۵

گزیده سخنرانی شب اول

گزیده ای از سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین حاج احمد پناهیان در اولین شب مراسم شب های ماه مبارک رمضان با موضوع محبت خدا - یک شنبه شب 93/04/08 - آستان مقدس امامزاده ابراهیم (علیه السلام)

 

 

 

رمضان 93 / شب اول

 

محبت خدا؛ یک اصل محوری در زندگی انسان

 

محبت به خدای متعال یک اصل محوری و اساسی است. به چند جهت این بحث با ماه مبارک رمضان یک سنخیت ویژه و یک ارتباط ویژه ای دارد. البته بحث محبت به خدای متعال با تمام زندگی ارتباط دارد. با همه بخش های وجودیِ انسان ارتباط دارد. با دنیا و آخرت آدم، با آمال و آرزوهای انسان، با عقاید و آرمانهای انسان ارتباط دارد؛ این اصل، اصل اساسی است.

 

یک اصل همیشگی جاری در تمام زندگی انسان

 

این کلام امام سجاد(علیه السلام) است که فرمودند: «سَلَکَ بِهِمْ طَرِیقَ إِرَادَتِهِ، وَ بَعَثَهُمْ فِی سَبِیلِ مَحَبَّتِه‏؛ خدای متعال انسان را آفرید بعد از اینکه آفرید او را در مسیر ارادت خودش قرار داد و در سُبُل محبت خودش مبعوث کرد»[1]. در سبیل یعنی در برنامه محبت خودش راه رشد و تعالی او را قرار داد. با این حساب، تمام زندگی به این محبت خدای  متعال ارتباط مستقیم پیدا می کند.

 

یک اصل همگانی؛ نه فقط مخصوص اولیای خدا

 

از طرف دیگر، این محبت داشتن به خدای متعال ویژه یک انسانهای خاص، مثلاً اولیاء خدا نیست. زمینه این محبت را خدای متعال برای همه آماده کرده است. هر کسی امکان اینکه به این محبت و گوهر ناب و نفیس برسد امکانش را خدای متعال به او داده است، این گونه نیست که برای یک عده خاص باشد.

 

محبت؛ شرط ورود در مهمانی خدا

 

ماه مبارک رمضان هم همین طور است. یک فریضه الهی است این روزه گرفتن و این ضیافت الهی؛ خودتان می گویید ضیافت. رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «قَدْ أَقْبَلَ إِلَیْکُمْ شَهْرُ اللَّهِ... دُعِیتُمْ فِیهِ إِلَى ضِیَافَةِ اللَّهِ»[2] شهر الله نسبت به شما اقبال کرد و خدای متعال شما را دعوت کرد به میهمانی خودش. خب بالاخره محور این تعامل ـ تعامل مهمان و میزبان ـ محبت است؛ و اینجا باید یک گوهری به نام «محبت» وجود داشته باشد تا این مهمانی اتفاق بیفتد و به کمال برسد.

 

لحن عاشقانه مناجات امام سجاد(علیه السلام)

 

در همان دعای ابتدایی ورود به ماه شریف رمضان امام سجاد(علیه السلام) عرضه می دارد: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدَانَا لِحَمْدِهِ، وَ جَعَلَنَا مِنْ أَهْلِهِ لِنَکُونَ لِإِحْسَانِهِ مِنَ الشَّاکِرِین»[3]. شما به همین لحن امام سجاد(علیه‏السلام) توجه کنید: شکر خدا که هدایت کرد ما را تا بتوانیم سپاسگزارش باشیم ـ لحن را دقت کنید؛ اصلاً سرد نیست! کسی می تواند این شکر را بگوید که دارای محبت نسبت به خدای متعال باشد ـ شکر خدا؛ آنچنان خدایی که ما را هدایت کرده است به حمدش؛ «وَ جَعَلَنَا مِنْ أَهْلِهِ»، ما را جزو اهل خودش قرار داده است و ما را غریبه ندانسته است؛ «لِنَکُونَ لِإِحْسَانِهِ مِنَ الشَّاکِرِین»، تا بلکه بوسیله این حمدش جزو شکرگزاران وجود اقدس او باشیم؛ «لِیَجْزِیَنَا عَلَى ذَلِکَ جَزَاءَ الْمُحْسِنِینَ»[4]، بعد از اینکه شکر گذاشتیم به واسطه این حمد، پاداشمان هم می دهد، آن هم پاداش محسنین.

 

می فرماید خودش ما را هدایت کرده است موفقمان می کند به حمد تا شکر بجا بیاوریم، بواسطه احسان او شکر بجا می آوریم و پاداش محسنین را به ما می دهد! دقت کنید، الان در همین یک جملة امام سجاد(علیه السلام) در ابتدای دعا، چقدر انسان محبتش به خدای متعال بالا می رود و زیاد می شود؛ چون یکی از راههایی که محبت را زیاد می کند، این است که آدم محاسن رفتاریِ خدای متعال را بشمارد. خدا کجاها به ما خوبی می کند، این را همواره برای خودش یادآوری کند. یکی از راههایی که محبت را ایجاد می کند همین است. این دعا در بدو ورود ماه رمضان است. اصلاً شما پشت این بیان و دعا، امواج محبت و عشق به خدای متعال را کاملاً می توانید حس کنید: شکر مخصوص خدایی است که ما را موفق به حمدش می کند. بواسطه این حمد ما را جزو اهلش قرار می دهد، وقتی که با این حمد جزو اهل این خدای متعال شدیم و جزو بندگانش شدیم بوسیله این حمد نسبت به احسانش از ما شکر می پذیرد و این حمد را شکر قرار می دهد. خودِ این حمد که الان شده است شکر، وسیله ای می شود برای پاداش به ما بواسطه این شکری که انجام دادیم. یعنی در اصل خدا به ما یک پاداشی می دهد که همه اش را خودش به ما داده است، اصلاً ما کاری نکرده ایم.

 

«وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی حَبَانَا بِدِینِه‏»[5]، شکر خدا که خدا ما را هدایت کرد به دینش؛ «وَ اخْتَصَّنَا بِمِلَّتِه‏»[6]، ما را جزو امت اسلام قرار داد؛ «وَ سَبَّلَنَا فِی سُبُلِ إِحْسَانِهِ»[7]، و ما رادر مسیر احسان خودش قرار داد، یعنی همان مسیر ولایت؛ «لِنَسْلُکَهَا بِمَنِّهِ إِلَى رِضْوَانِه»[8]، ما را در مسیری قرار داد در همان شاهراهِ هدایت و ولایت در مسیری قرار داد که در این مسیر بتوانیم جلب رضایتش را کنیم.

 

تلاش برای جلب رضایت خدا؛ نشانه عاشقان خدا

 

ببینید اصلاً این مباحث دو دو تا چهارتاییِ سرد و خشک و فلسفه بافی نیست. یک کسی دنبال خوشنود کردن دیگری از خودش است، چرا؟ چون به او محبت دارد. یعنی شما اگر عامل محبت را اینجا نداشته باشید، دنبال جلب رضایت او برنمی آیید. اصلاً خدای متعال یکی از اهداف زندگی ما را جلب رضایت خودش قرار داده است. چه کسی حاضر است رضایت خدا را جلب کند؟ کسی که عاشق اوست، کسی که محبت به او دارد؛ چون کسانی که محبت ندارند هم بندگی می کنند، اما معامله گرانه و تاجرانه. می گوید ببین به من گفتی که نماز بخوان، نماز خواندم؛ گفتی روزه بگیر، روزه گرفتم؛ حالا بیشتر از این از من نخواه! اما اگر کسی عاشق خدا بود هیچ وقت به نمازش راضی نمی شود و به خدا می گوید که خدا این نمازی که خواندم خوشت آمد؟ اگر خوشت نیامده است یکبار دیگر بخوانم. بعضی از اولیاء خدا در طول عمرشان سه، چهار بار کل نمازهایشان را قضا می کنند، حالا سر وقتش خوانده است، ولی می گوید، نه آن نماز قبول نیست. بابا به اندازه ای که واجبت را انجام بدهی قبول شده، می گوید من که این را نمی خواستم، من که نمی‏خواستم واجبم را انجام بدهم؛ من می خواستم یک نمازی بخوانم که خدای من خوشش بیاید. حالا عقلم رسیده است و به یک جایی رسیده ام که می فهمم آن نمازی که خواندم خیلی به دل خدا ننشسته است و رضایتش را جلب نکرده است، آقا می نشیند و یک بار دیگر نمازش را از اول تا شصت سالِ عمرش می‏خواند! چرا این کار را می کند؟ ریشة این کار، محبت داشتن به محبوبش است. هیچ چیز دیگری نیست. اگر می خواسته ثواب و اجر ببرد که به واسطه همان خواندنِ اول ثوابش را برده است. اگر می خواسته که تکلیفش را انجام بدهد، با همان نماز اول تکلیفش را انجام داده است.

 

دیدید که شما وقتی می خواهید به کسی محبت کنید یک هدیه ای بدهید، یک وقتی هست که هدیه ای می دهید و می گویید که فلانی برای من از کربلا سوغاتی آورده است، من هم بگذار یک هدیه ای به او بدهم. اما اگر او را دوست داشته باشی، همان جا می ایستی و می گویی که می شود کادو را باز کنی، می گوید که حالا باز می‏کنم، می گویی که نه، جلوی خودم باز کن. کادو را باز می کند و می بیند که مثلاً مهر و تسبیح و عطر و... آورده ای. می پرسی که آیا خوشت می آید؟ منتظر هستی که عکس العملش را ببینی. به این می گویند جلب رضایت. تا وقتی کسی، کسی را دوست نداشته باشد، دنبال جلب رضایتش نیست.

 

رفقا! ما تا وقتی که محبت خدا را در قلبمان ایجاد نکنیم، دنبال جلب رضایت خدا نیستیم؛ فیلم بازی می کنیم. اما نیستیم، همیشه به حداقل ها قانع هستیم. «لِنَسْلُکَهَا بِمَنِّهِ إِلَى رِضْوَانِهِ، حَمْداً یَتَقَبَّلُهُ مِنَّا، وَ یَرْضَى بِهِ عَنَّا». حمد می کنم خدایی را که موفق کرد مرا به حمدی که از من قبول کند آن حمد را و بواسطه این حمد از من راضی باشد. شما اگر فاکتور محبت را حذف کنید، دعاها هیچ کدام معنا ندارد. اصلاً نمی توانی با دعاها ارتباط برقرار کنی، فقط باید یک نفر بخواند و شما از رویش همینطور بخوانید و بروید. دیدید بعضی ها چگونه دعا می خوانند! سه ساعت می نشیند همه دعاها را هم می خواند و هیچ حسی هم در ارتباط با آن ندارد و بعد می گوید که من دعای این و دعای آن را خواندم و خوب بود. یک ثوابی هم برده است، نه اینکه نبرده باشد. بالاخره ذکر خداست، ثواب می برد و دلش نورانی می شود؛ ولی وقتی این کلمات را می خواند می گوید که هیچ حظّی نمی برد. شهید علی واعظی وقتی مناجات شعبانیه می‏خواند، از غروب تا سه نصف شب سرِ یک جمله مناجات شعبانیه که ترجمه اش را هم نمی دانست ماند و جلوتر هم نتوانست برود. «إِلَهِی هَبْ لِی کَمَالَ‏ الِانْقِطَاعِ‏ إِلَیْکَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِیَاءِ نَظَرِهَا إِلَیْک‏»[9] یعنی چه؟ این نوجوان دیگر کسی است که من او را دیدم، بچه هیئتی هم هست.

 

محبت اهل بیت(علیهم السلام) بدون محبت خدا می شود؟!

 

من یک چیزی بگویم که سینه زن و مدّاح و سخنران و خادم و هیئتی اگر دیدی عاشق خدا نیست، بدان که سَرِکار است! خب او که محبت به اهل بیت دارد؟! بله محبت به اهل بیت دارد، ولی ببین این محبتی که به اهل بیت دارد، چقدر او را تکان می دهد. اگر دقت کنی، می بینی خیلی زندگی او با این محبت اهل بیت تغییری نمی کند. نیست محبت به اهل بیت(علیهم السلام) و محبت امام حسین(علیه السلام)  را خدا به او داده است، می رود دم خانه امام حسین(علیه السلام) و حضرت زهرا(سلام الله علیها) محبتش را خرج می کند، بعد می آید و در زندگی عادی اش دل می دهد به یک چیزهای دیگر.

 

اصلاً من نمی‏فهمم، می شود امام حسین(علیه السلام) را دوست داشت بدون محبت به خدای متعال؟ بله آقا، می شود! بله چون محبت نسبی ای که خدا نسبت به امام حسین(علیه السلام) به ما داده است شده است؛ ولی این محبت باید تعالی پیدا کند، این محبت به امام حسین(علیه السلام) آن قدر باید قدرت داشته باشد که بتواند من را از دنیا بِکَنَد و رشدم بدهد. فرمود: «أَمْرُکُمْ‏ رُشْد»[10]، اگر امام حسین(علیه السلام) نتواند من را رشد بدهد که امام حسین نیست، من یک جای دیگر را دارم دَر می زنم، یک چیز دیگر را دارم صدا می زنم ولی اسمش را گذاشته ام امام حسین. و إلّا امر اهل بیت(علیهم السلام) رشد ایجاد می کند. بعد شما می‏آیید و می بینید که اساساً رشد فقط در بستر محبت خدا ایجاد می شود. پس چرا می فرماید: «أَمْرُکُمْ‏ رُشْد»؟ امر اهل بیت(علیهم السلام) رشد ایجاد می کند؟ بله امر اهل بیت(علیهم السلام) رشد ایجاد می‏کند؛ به شرطی که شما در محبت اهل بیت(علیهم‏السلام) نمانده باشی؛ بلکه محبت اهل‏بیت(علیهم‏السلام) تو را رسانده باشد به محبت خدا. آن محبت خداست که تو را می کَند و جلو می‏برد.

 

خودمانیم! غریبه که دیگر نیست، ما راحت در خانه امام حسین(علیه السلام) گریه مان را هم می کنیم، بعد هم می رویم هواپرستیمان را هم می کنیم! آخر نمی شود که، چگونه اینها با هم جمع می شود؟! چگونه می شود هم چراغ باشد و هم تاریک باشد؟ یا چراغ است یا تاریکی، اگر چراغ است پس تاریکی نیست و اگر تاریکی است چراغ نیست. اگر ما آن موقع غافل هستیم و هوا و هوسمان را پیروی می کنیم، پس آن موقع از نور محبت امام حسین(علیه السلام) خبری نیست.

 

آخر این چه محبتی است که می آید و می رود؟ خب اینکه محبت نیست، اگر بیاید و برود که محبت نیست. محبت سرشار و زاینده است و پی در پی اضافه می شود. چون آدم در اثر محبت نزدیک می شود و در اثر نزدیک شدن معرفت پیدا می کند و در اثر معرفت پیدا کردن محبتش بیشتر می شود. محبت من بعد از مدتی هی کم می شود؛ پس مشکل من جای دیگر است، این محبت من را نزدیک نمی کند. این آن اکسیر نجات دهنده نیست، آن حبّ اهل بیتی که گفتند همه چیز است این، آن نیست.

 

مقایسه رفاقت با «خدا» و با «رفقا»ی دنیایی!

 

«وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَ مِنْ تِلْکَ السُّبُلِ شَهْرَهُ شَهْرَ رَمَضَانَ، شَهْرَ الصِّیَامِ، وَ شَهْرَ الْإِسْلَامِ، وَ شَهْرَ الطَّهُورِ، وَ شَهْرَ التَّمْحِیصِ، وَ شَهْرَ الْقِیَامِ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ، هُدىً لِلنَّاسِ، وَ بَیِّناتٍ مِنَ الْهُدى‏ وَ الْفُرْقانِ»[11]. اصلاً شما اگر محبت به خدا برایتان حل نشده باشد آن بهره ای که باید از مناجات ببرید، نمی توانید ببرید. چون بستر این گفتگو و تعامل و رابطه و نجوا با خدا، محبت خداست. حالا این اصلش نباشد، چه می شود؟ ماها چند تا کتاب مناجات نامه با خدا بین خودمان و خدا نوشته ایم؟ راستش را بگوییم که بعد از نماز ما از چند تا تعقیبات استفاده می کنیم؟

 

اصلاً یک کسی می خواهد بفهمد بین او و خدا چقدر رابطه محبت انگیز وجود دارد، همین رابطه خودش با رفیقش را حساب کند. شما می روید چند ساعت رفیقتان را می بینید، حالا رسیدی به زمانی که می خواهی از او جدا بشوی، یکدفعه نمی گویی خداحافظ و سرت را بیندازی و بروی؛ بلکه دلت نمی آید که دل بکنی. خداحافظی کردی ولی می گویی راستی ببینم... یک چیز دیگری می گویی و دوباره 10 دقیقه دیگر حرف می زنی با او، یکدفعه می بینی می خواهی خداحافظی کنی؛ ولی یک ساعت خداحافظی طول می کشد. آخر هم وقتی رفت، می گویی ای داد بر من؛ فلان چیز را یادم رفت بهش بگویم. این رابطه خیلی معمولی بین دو آدمی که یک رابطه محبتی هم نسبت به یکدیگر دارند، دنبالش می رود و بدرقه اش می کند، منتظرش می‏شود تا او بیاید چقدر مقدمه و مؤخره دارد.

 

بعد حالا یکی از اصلی ترین وسیله ابراز علاقه نسبت به خدا و بنده، هم از طرف خدا و هم از طرف بنده، نماز است. نماز ما که بعد از پنج دقیقه تمام می شود، تسبیحات حضرت زهرا را چنان با سرعت می گوییم  ـ حالا اگر بگوییم! آن هم به خاطر ثواب و ارادتمان به حضرت زهرا(سلام الله علیها) و إلّا به خدا کاری نداریم ـ بعد حالا تسبیح را می گوییم و با خود می گوییم که زشت است دعا نکنیم. یک «اللهم عجل لولیک الفرج» را با سرعت دعا می کند و سریع بلند می شود. چنان سریع بلند می شود که انگار او را به نماز بسته بودند و حالا بازش کرده اند! اینجا آدم خیلی راحت می تواند بفهمد که بین او و خدا ـ نه بین خدا و او ـ محبتی حاکم نیست، وإلّا دلش نمی آید که بلند شود، همه بلند شدند ولی او نشسته است. باز یک پانزده ساله دیگر مثال بزنم. شهید میرزایی در مسجد، سه ساعت از سر سجاده در مسجد بلند نمی شد. باید یک نفر به یک بهانه ای او را بلند می کرد تا از جایش بلند شود. هیچ کس هم سر صف نشسته است و همه رفته اند، ولی او چندین ساعت ذکر می گوید بعد از نماز پنج دقیقه ای خودش. فرمود: کسانی که با من رابطه محبت آمیز دارند، من شهوتش را در لذت ذکرم قرار میدهم. ماها باید برویم مبارزه با نفس کنیم تا چند دقیقه با خدا تنها باشیم، محبین خدا شهوتشان در لذت بردن از ذکر است. واقعاً بعضی ها چه زندگی هایی می کنند، آدم غبطه می خورد.

 

پایین ترین درجات عاشقان خدا

 

حضرت امیر(علیه السلام) در مورد محبین می فرماید: «أَدْنَى دَرَجَاتِهِمْ مَنِ اسْتَصْغَرَ طَاعَتَهُ وَ اسْتَعْظَمَ‏ ذَنْبَه‏»[12] این پایین ترین درجه است که طاعتش را خیلی کوچک می بیند و گناهش را خیلی بزرگ می‏بیند، هر گناه کوچکی هم انجام بدهد بزرگ می بیند. می گوید وای من چه کار کردم، بیچاره می‏شوم. حالا یک گناهی از او سرزده دیگر. می فرماید عاشق و محب خدا، خدا نکند که یک گناهی انجام بدهد خیلی گناهش را مخرّب و بزرگ می بیند، «وَ اسْتَعْظَمَ‏ ذَنْبَه‏». جوانِ بلند شده و رفته سیگار و قلیان کشیدن... به او می گویی که بابا مرجع تقلید تو گفته است که حرام است جوانهای بعد از انقلاب بروند این کارها را بکند. هیئت تمام می شود و دسته جمعی بلند می شوند می روند قلیان کشیدن! خب دارید خلاف شرع انجام می دهید. این را عظیم و بزرگ نمی بیند، مشکل این بنده خدا این است که محبت خدا در دلش نیست. خب این یک گناه است، ولی ایذاء یک مؤمن دیگر که خیلی بزرگ است، ایذاء کردن پدر و مادر و همسر، گناه است، یا زنی آقایش را اذیت کند، گناه است. آن قدر در زندگی‏هایمان گناه پُر شده است به خاطر اینکه آنها را کوچولو می بینیم!

 

در حالی که محبّ خدا، نه تنها گناهش را خیلی بزرگ می داند: «وَ هُوَ یَظُنُّ أَنْ لَیْسَ فِی الدَّارَیْنِ مَأْخُوذٌ غَیْرُه‏»[13]. امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود پایین‏ترین درجه محبت به خدا این است که با صاحب و محب خودش یک کاری می کند که فکر می‏کند در دو عالم ـ دنیا و آخرت ـ هیچ کسی اندازه او مستحق کیفر خدا نیست. دو دو تا؛ چهارتاست دیگر عزیز من. ما خیلی ها را اهل جهنم می دانیم و خودمان را می گوییم نه. خب هست دیگر، از اینکه نسبت به مؤمنین دیگر بی باک هستیم، معلوم است که خودمان را از آنها پاکتر می دانیم. راحت طرف را تخریب می کنیم و بیچاره اش می کنیم و می کوبیمش به سینه دیوار، انگار او مستحق کیفر خداست و ما وضعمان خیلی بهتر از اوست. « بَلِ‏ الْإِنْسانُ‏ عَلى‏ نَفْسِهِ بَصیرَةٌ* وَ لَوْ أَلْقى‏ مَعاذیرَه»[14]، ما خودمان که خودمان را بهتر می شناسیم. اصلاً خاصیت محبت خدا این گونه است.

 

نمی دانید، اصلاً یک اکسیری است این محبت. بیاییم برسیم به محبت خدا تا ما خود به خود از درون تغییر کنیم. چون تا ماها بخواهیم و بنشینیم با منطق با هم حرف بزنیم دو دو تا چهارتا، قبول نمی کنیم. «آنکه البته به جایی نرسد فریاد است». خودمان می دانیم چی غلط است، به قول آیت الله بهجت که می گفت بابا همان چیزی که می‏دانی را عمل کنی بس است. می دانیم چه چیزی غلط است و چه چیزی درست است، ولی درست نمی شویم؛ چرا؟! چون منطق زور ندارد ما را درست کند، ما ثابت کردیم. منطق برای اولوالالباب کارساز است، اما برای من که هوا و هوسم حاکم مملکت وجودم است، هر چه استدلال بیاورد، می‏گوییم درست می گویی، ولی من نمی خواهم! حالا می خواهی این آدم را چه کار کنی؟ ما امت پیغمبر هستیم و این ویژگی را داریم، زمان پیغمبر هم این گونه بودند و می گفتند که علی حق با توست، تو درست می‏گویی، و منتخب خدایی، علم و تقوا و عدالت و قدرت و زهد و... را داری، حقاً هم باید امر دست تو باشد؛ خب پس بیایید دیگر. ولی نمی آیند. کار را گرفتند و دادند دست یک کس دیگر. ما ادامه همان نسل هستیم، ما ادامه همان نسل بنی اسرائیل هستیم. رفقا! آن چیزی که می تواند ما را عوض کند، محبت خداست؛ باور کنیم.

 

یک راه بی انتها...

 

بعد سؤال کننده از امیرالمؤمنین(علیه السلام) پرسید: «هَلْ دَرَجَةٌ أَعْلَى مِنْهَا»[15] آیا درجه‏ای از این هم بالاتر هست؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: «نَعَمْ سَبْعُونَ دَرَجَة»، هفتاد درجه بالاتر از این درجه هم یک محبّ دارد. ببین داداشم! این اولین درجه اش است؛ هفتاد درجه از این بالاتر هم هست. پس محبت به خدا یک «مسیر» است نه یک «مقصد». محبت خدا ایستگاه نیست؛ بلکه یک راه است. یک راه که هر چه می روی جلو، هر چه می روی بالاتر، به چیزهای عجیبی می رسی. می رسد به جایی که خدا می‏فرماید: من می شوم گوش او، من می شوم چشم او، من می شوم زبان او، من می شوم دست او. ما اصلاً نمی‏توانیم تصور کنیم این حرف یعنی چه! نه اینکه من گوشش را هدایت می کنم، من قلبش و چشمم را هدایت می کنم، می فرماید من می شوم گوش او، همین طور برو بالا. این محبت خدا اکسیری است...

 
 

[1] . صحیفة السجادیة، ص: 28، َ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ إِذَا ابْتَدَأَ بِالدُّعَاءِ بَدَأَ بِالتَّحْمِیدِ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الثَّنَاءِ عَلَیْه‏.

[2] . أمالی الصدوق، ص 93

[3] . الصحیفة السجادیة، ص: 186، کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ إِذَا دَخَلَ شَهْرُ رَمَضَان‏.

[4] . همان

[5] . همان

[6] . همان

[7] . همان

[8] . همان

[9] . مناجات شعبانیه، إقبال الأعمال، ج‏2، ص: 687

[10]. زیارت جامعه کبیره

[11] . الصحیفة السجادیة، ص: 186، کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ إِذَا دَخَلَ شَهْرُ رَمَضَان‏.

[12] . مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج‏1، ص: 133

[13] . همان

[14] . قیامه، آیات 14 و 15

[15] . مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج‏1، ص: 133

 

نام

پست الکترونیک

* کد امنیتی

تصویر کد امنیتی

* نظر

یادواره ۱۸شهید روضه فاطمیه قم
 
با سخنرانی حجت الاسلام
حاج احمد پـنــاهـیــان
با مرثیه سرایی
حاج عباس حیدرزاده
زمان:
جمعه ۲ آذرماه ۱۴۰۳
همراه با نماز مغرب و عشاء
مکان:
حرم‌مطهر حضرت‌معصومه(سلام‌الله‌علیها)
شبستان امام خمینی(قدس سرّه)
کلیه حقوق برای پایگاه اطلاع رسانی هیئت محبین اهل بیت علیهم السلام محفوظ است