گزیده ای از سخنرانی حجت الاسلام حاج احمد پناهیان در سومین شب مراسم ایام فاطمیه با موضوع صدق فاطمی - پنج شنبه شب 92/12/22 - مقتل الشهدای فاطمیه (سلام الله علیها)
صدق فاطمی، جلسه سوم
اساس کفر و ایمان
«الَّذِینَ کَفَرُواْ وَ صَدُّواْ عَن سَبِیلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ* وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَ ءَامَنُواْ بِمَا نُزِّلَ عَلىَ محَُمَّدٍ وَ هُوَ الحَْقُّ مِن رَّبهِِّمْ کَفَّرَ عَنهُْمْ سَیَِّاتهِِمْ وَ أَصْلَحَ بَالهَُمْ* ذَالِکَ بِأَنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ اتَّبَعُواْ الْبَاطِلَ وَ أَنَّ الَّذِینَ ءَامَنُواْ اتَّبَعُواْ الحَْقَّ مِن رَّبهِِّمْ کَذَالِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ لِلنَّاسِ أَمْثَالَهُمْ[1]». در این آیات شریفه اساس کفر و اساس ایمان پذیرش و عدم پذیرش ولایت و حاکمیت رسول و امام حق است. یعنی عدم پذیرش باعث کفر و پذیرش آن باعث ایمان می شود. معیار و محک برای مؤمنانه زندگی کردن میزان پایبندی و التزام به امرِ ولیّ حق است، این میزان کفر و ایمان آدم هاست. هر چقدر این التزام به تبعیت از امام حق بالا باشد ایمان عمیقتر است، تحقق ایمان بیشتر است. هر چقدر این التزام کم باشد تحقق کفر بیشتر است.
شما اگر بخواهید ایمانتان را ثابت کنید باید مجاهده و مبارزه کنید. اگر پیغمبر اکرم، امیرالمؤمنین، فاطمه اطهر باشید، اسلام و مؤمنانه زندگی کردن، موحّد بودن ارتباط مستقیم به این مجاهده و مبارزه دارد، به پشت نکردن به دشمن دارد. آقا ایمان به خدا یعنی من خدا را قبول داشته باشم دیگر؟ نه اینگونه نیست. «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها[2] »، ما هر چه ظاهرمان را بالا و پایین کنیم فطرتمان را که نمیتوانیم عوض کنیم. فطرت ما مفطور به توحید است، این که هنری نیست که ما خدا را به خدایی قبول داشته باشیم. خب چه کسی خداست؟ به قول قرآن که در آیات مکرر آمده است که چه کسی آفریده است، چه کسی دارد روزی میدهد، چه کسی محشور میکند؟ باور به توحید را که خدای متعال در درون ما قرار داده است. اینکه ما پای این باور حاضر باشیم و مبارزه کنیم از سر صدق، این مهم است، این کار هر کسی نیست.
کفری که از دل نفاق نشأت می گیرد
«وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجاهِدینَ مِنْکُمْ وَ الصَّابِرینَ وَ نَبْلُوَا أَخْبارَکُم[3]»خدای متعال در این آیه کریمه و آیه قبل میفرماید که فکر میکنید برای من کاری دارد «وَ لَوْ نَشَاءُ لَأَرَیْنَکَهُم[4]» جان این آیه این است که اگر ما میخواستیم میتوانستیم کفّار را به رسولمان نشان بدهیم و بگوییم که این کافر و آن بهشتی است و تمام بشود و برود. دیگر چیزی به نام تعامل امام با امت معنا نداشت، از همان اول جبهه حق و کفر روشن میشد. خدا میفرماید من این کار را نکردم «وَ لَوْ نَشَاءُ لَأَرَیْنَکَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُم بِسِیمَهُم[5]» من میتوانستم اینها را به سیما نشان دهم تا تو بشناسی آنها را، هر کسی آمد جلوی چشم تو ای پیغمبر بفهمی که کافر است ولی این کار را نکردم. « وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فىِ لَحْنِ الْقَوْل[6]»، من می توانستم کاری کنم که هر کسی آمد با تو حرف زد از نوع حرف زدنش بفهمی که کافر است. چرا حالا اینها را مطرح میکنید؟ چون زمان حضرت زهرا سلاماللهعلیها کفری که بیرون آمد از دل نفاق بود. یعنی مشرکین و یهودیان و نصاری و معاندین و بت پرستان نیامدند در خانه حضرت زهرا را آتش بزنند. کفر از دل مؤمنین برخاست، کفر از دل نفاق برخاست. خدایا چه ضرورتی دارد، همان اول یک کاری میکردی که هر کسی ایمان آورد یک چهره خاصی می شد، ادبیات او ادبیات خاصی میشد و همه می فهمیدند که او مؤمن است و دیگری کافر است. ما آسیبی که دیدیم از کسانی دیدیم که آمدند و بیعت کردند و پای رکاب رسول خدا بودند و جنگیدند، همینها آمدند در خانه امیرالمؤمنین هیزم گذاشتند. همین ها پشت امیرالمؤمنین را خالی کردند، تشویش در جبهه حق ایجاد شد تا فاجعه شهادت حضرت زهرا رخ داد که پیغمبر فرمود هیچ مصیبتی اندازه مصیبت حضرت زهرا در زنهای تمام عالم از اول تا خاتم نیست.[7] چه کسی این را آفرید؟ چه کسی بلای عظیم انحراف جامعه اسلامی را بنیان گذاشت؟ آن سه چهار نفر؟ نه بابا؛ حضرت زهرا خودش شکایت میکند از دست امتی که مرتد شده است. حالا این امتی که مرتد شده اند مشرک و کافر و بت پرست و گناهکار آن چنانی هم نبودند که مشروب بخورند، خیلی قشنگ مؤمنانه زندگی میکردند. شما از آن طرف دارید میگویید که ایمان منوط به آن مجاهده است برای حفظ اسلام مانند کاری که حضرت زهرا کرد، از این طرف می بینیم از دل مسلمین و مؤمنین مبارزه با حضرت زهرا و امیرالمؤمنین و حق در می آید! علت این پیچیدگی چیست؟ الان 1400 سال است که آن خواسته پیغمبر اکرم هنوز تحقق پیدا نکرده است. « هُوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّه[8]». خدا میخواست که دین رسول خدا همه عالم را بگیرد، خب نگرفته است. نگرفته است که از دل آن وهابیت و سلفی درمیآید بین آنها. بین ما هم از دلش همین تندروها و فرقههای مختلف درمیآید. خدای متعال می فرماید اگر ما میخواستیم میتوانستیم چهره های اینها را کاری کنیم که بفهمی کدام مؤمن است و کدام کافر است، مردم هم بفهمند و از اول بگویند که ما با فلانی نمیگردیم و حرف او را قبول نداریم.
عدم صدق؛ شاخصه منافقین
پس اگر شما فکر کنید که می توانید از حرف زدن منافق بفهمید او منافق است اشتباه می کنید. منافقین حرفی را می زنند که تو میخواهی، هر چیزی که تو قبول داری میگویند، از قیافه او هم نمیتوانید تشخیص دهید. منافقینی که ریشه دین را اینگونه کندند و انحراف ایجاد کردند ـ آن معاندین را نمی گویم بلکه منافقین را می گویم ـ آن اکثریت مردمی که پیغمبر اکرم به خاطر آن اکثریت نمی خواست« بََلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّک[9] » قصه ولایت امیرالمؤمنین را بگوید[10]. با حرف زدن تو نمی توانی منافق را بشناسی، خیلی چرب و زیبا و درست حرف می زنند. فرمود آن چیزی را که تو قبول داری را میگویند، ولی در عمل جور دیگر عمل می کنند. نه با چهره و نه با حرف نمیتوان منافق را شناخت، البته اگر خدا می خواست این کار را می توانست انجام دهد « وَ لَوْ نَشَاءُ لَأَرَیْنَکَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُم بِسِیمَهُم وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فىِ لَحْنِ الْقَوْلِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ أَعْمالَکُم[11]». خدا میداند که شما چه کار میکنید. « وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجاهِدینَ مِنْکُمْ وَ الصَّابِرینَ وَ نَبْلُوَا أَخْبارَکُم[12]» اما خدا این کار را نکرد، یعنی خدا چهره کفّار را که تبعیت امام را سر باز زدند پنهان کرد، خدا یک ادبیاتی شاخص به اینها نداد، چرا این کارها را انجام نداد؟ تا اینکه خدا بفهمد مجاهد چه کسی است. یک قاعدهای اینجا وجود دارد، عجیب قاعدهای است. صدق یعنی استواری پایه فرمان امام در مبارزه با دشمن، صدق اگر نباشد چه اتفاقی میافتد؟ یکی از آثار نبودن صدق ایجاد نفاق است. من کفار در جبهه مؤمنین را به شما معرفی و رسوا نکردم تا اینکه بفهمم که چه کسی مجاهد حقیقی است. اگر کسی جهاد نکند معلوم است که منافق است، اگر کسی از صدق سر باز بزند خدا او را دچار نفاق میکند. سوره توبه آیه 77 میفرماید «فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فی قُلُوبِهِمْ إِلى یَوْمِ یَلْقَوْنَه» یک عده ای خدای متعال نفاق را در دلهایشان میبرد که تا قیامت برنمیگردند و درست نمیشوند. اینها چه کسانی هستند؟ «بِما أَخْلَفُوا اللَّهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما کانُوا یَکْذِبُون». اینها کسانی هستند که خلف وعده میکنند، اینها کسانی هستند که عهدشان را با خدا میشکنند، اینها کسانی هستند که صدق ندارند.
رابطه صدق و عهد الهی
آقا شما چطور صدق را از عهد درآوردید؟ روایات ماست چون امیرالمومنین میفرماید « إِنَّ الْوَفَاءَ تَوْأَمُ الصِّدْق[13]» ، وفای به عهد همان ایجاد کننده صدق است. « مِِنَ الْمُؤْمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْه [14]»، اینها با هم ارتباط تنگاتنگ دارند. امام علی علیهالسلام فرمودند: «أَفْضَلُ الصِّدْقِ الْوَفَاءُ بِالْعُهُودِ[15]» اگر کسی صدق نداشت، یعنی وفای به عهد الهی نکرد، یعنی با دشمن، کافر و طاغوت مبارزه نکرد، یعنی سر باز زد از مجاهده؛ این آدم بخواهد یا نخواهد خداوند در وجودش نفاق را ایجاد میکند.
پشت کردن به دشمن؛ زمینه ساز ایجاد نفاق در جامعه
چگونه میشود که آدم ها منافق می شوند؟ آدم ها اینگونه منافق میشوند که از مبارزه سر باز می زنند. مقام معظم رهبری در جمع خبرگان فرمود یکی از چیزهایی که باید در جامعه ما گفتمان و سکه رایج بشود و همه این حرف را هضم کنند نترسیدن از دشمن است، جبهه را خالی نکردن است، صدق باید حرف و گفتمان عمومی شود. چندین بار هم مقام معظم رهبری الان دارند به مسئولین میفرماید که از دشمن و هیمنه او نترسید، عرصه را خالی نکنید. اگر این اتفاق بیفتد مگر چه می شود؟ آقا یک عده ترسو هستند و می روند جهنم دیگر، نهایت شلاق میخورند. نه خیر اگر در جامعه رعب از دشمن فراوان بشود، یکی از عوامل خالی کردن جبهه جنگ و مبارزه و یکی از عوامل سر باز زدن از جهاد و مبارزه از طاغوت ترس از دشمن است. جامعه ما اگر بخواهد مثل جامعه رسول الله نشود که فاطمه اطهری را ببرد به مسلخ و بکشد، در صدق نباید کم بیاورد و الا همین جامعهای که جامعه ولایی است و الگو شده است، مثل جامعه الگوی ولایی پیغمبر همه می شوند منافق. منافق چگونه درست میشود؟ مادرزاد منافق است؟ نه خیر «فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً[16]» نفاق را خدای متعال در قلوب اینها می برد. منافق را به تو نشان نمیدهم، در جامعه کاری میکنم تا نفاق گسترش پیدا کند. خدا چرا این کار را می کنی؟ به خاطر اینکه اصل ایمان بستگی به جهاد و مبارزه با طاغوت دارد که اینها از جهاد و مبارزه سر باز میزنند. من در حکم قطعی خودم قرار دادم که هر امتی دلش از مبارزه با دشمن خالی بشود و کم بیاورد و سنگر را خالی کند و مبارزه نکند، به قول آقا خط و مرزش را روشن نکند و مستقیم نیستد من کاری میکنم که ظاهراً حرف حق بزند، شعار خوب بدهد اما باطنش اگر پا بدهد حضرت زهرا را هم بکشد؛ دچار نفاق بشود.
جایگاه و اهمیت صدق در جامعه
نداشتن صدق چه بلایی سر آدم می آورد، داشتن صدق یک فاطمه اطهری میسازد که تمام بار یک امت را به تنهایی به دوش بکشد، نداشتن صدق نفاق در جامعه ایجاد میکند. یعنی همه امت پیغمبر با آن چند نفری که گفتند ما هیچ وقت ایمان نیاورده بودیم، هم داستان میشوند در گرفتن حقِ ولیِّ حق، حقِ امام حق. شما که با امیرالمؤمنین و پیغمبر اکرم بودید؟ نفاق یعنی این، میآید میگوید علی ما با تو هستیم ولی فعلاً کوتاه بیا برای اینکه دعوا نشود از حقت بگذر. خب تو داری دروغ میگویی، علی از حقت بگذر یعنی علی از حق خدا بگذر و این یعنی کفر. تو این کفرت را پنهان کردی چرا؟ اظهار ارادت به رسول خدا و ولایت میکنی، ولی در عمل چیزی دیگری است. چرا جامعه رسول خدا دچار این شد که امتی به کشتن فاطمه اطهر مبادرت ورزید؟ چرا همه اینها دو ماه قبل با امیرالمؤمنین بیعت کرده بودند و پیمانشان را شکستند؟ چون آن موقع که بیعت کرده بودند پیغمبر فرمود اینها نفاق داشتند. یعنی ظاهری بیعت کردند و باطنی و حقیقی بیعت نکردند ـ فرمود اکثر آنها منافق هستند ـ چرا جامعه پیغمبر بعد از این همه مرارت و سختی زجر و شکنجه و این همه شهید و مبارزه رسید به جایی که جامعه پیغمبر اکثریت شدند منافق؟ چون از صدق فاصله گرفتند. حالا اهمیت صدق کجاست؟ آقا شخصی مثلاً نگاه به نامحرم میکند بعد توبه میکند و درست میشود. یا مال حرامی خورده توبه میکند و آن مال را برمیگرداند. یا دروغ گفته است میرود جبران می کند. راه دارد بالاخره آدم برمی گردد، یعنی بدترین اعمال را ببینید جای برگشت دارد. نماز نخوانده است قضایش را میخواند و میگوید خدایا من غلط کردم 10 سال نماز نخواندم و شروع میکند به خواندن، یعنی راه برگشت دارد. اینها را عرض نمیکنم که یک وقت بگویید خب پس حالا که راه برگشت دارد ما برویم سراغ گناه، نه ممکن است آدم این وسط بمیرد و وقت توبه پیدا نکند ولی اگر وقت توبه پیدا کند راه برای برگشتن وجود دارد. « قُلْ یا عِبادِیَ الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ[17]»ای بندگان من که زیاده روی کردید، «لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ[18]» ناامید نشوید از رحمت خدا. ببینید خدا با گناهکار چگونه حرف میزند، از اینکه زیاده روی کردی یک وقت ناامید نشوی، «إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ[19] »اگر خدا بخواهد گناهان را ببخشد همه اش را میتواند ببخشد، یک وقت نگویی که گناهان من زیاد است و برگشت ندارم. «إنّ» میآورد، یعنی حتماً حتماً خدا همه گناهان را میبخشد، یک وقت به خاطر گناهانت نباشد که پشت به حق و دین کنی. بگویی من که دیگر آب از سرم گذشته است چه یک وجب چه بینهایت، با گناه، آدم آب از سرش نمیگذرد. هر جای گناه، آدم میتواند برگردد، هیچ کجا خدا راه را نبسته است، «إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ[20]» مثلاً ما یک خطایی میکنیم نسبت به کسی بد میگویی که ببخشید من اشتباه کردم، یک بادی به غب غب میاندازد و یک آهی میکشد و میگوید خب. بابا دارد میگوید که اشتباه کردم، تحویلش بگیر و بگو عیب ندارد، یک چیزی بگو که دل این آرام بشود. بخشیده است، ولی به او رو نمیدهد، آدم های متکبر اینگونه هستند. اگر تحویلش نگیری بار دیگر نمیآید بگوید ببخشید. کسانی که راننده هستند در روز خیلی این جبهه مبارزه را می بینند، مثلاً طرف یک خلافی آمده و راه تو را بند آورده است. قبل از اینکه هر کاری بکند برمیگردد و به تو نگاه میکند که ببیند چه عکس العملی نشان میدهی. اگر اخم کردی، او هم با ناراحتی برخورد میکنه ـ نگاه اولیه خیلی مهم است ـ ولی اگر دید که تو نگاهش میکنی و یک لبخند هم به او می زنی او هم یک دست تکان میدهد و میگوید شرمنده. یعنی اگر به او لبخند بزنی یا اصلاً بدون اخم به او نگاه کنی میگوید که ببخشید و یک تک بوق هم میزند. خدا میگوید ببین اگر خلاف آمدی به من یک نگاه کن، من کسی نیستم که خلاف تو را به رخت بکشم، من کسی نیستم که به خاطر خلافت آبرویت را ببرم، «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُ التَّوَّابینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرینَ[21]» من دوستت دارم، خلاف که کردی مطمئن باش اگر یک دست تکان بدهی که ما اشتباه کردیم من میبخشم. من آن کسی که خلاف کند و برگردد به من نگاه کند تا ببیند میبخشم یا نه، من میگویم آره خیالت راحت باشد من بخشنده هستم، همه عالم من را میشناسد که اگر گناهکار ببینم و توبه کند به او محبت میکنم و او را در آغوشم میگیرم. لذا رفقا اگر یک وقتی مثل من گناه کردید نگویید حالا که این گناه را انجام دادیم بعدی را هم انجام بدهیم. به فلانی میگویی که چرا دیگر هیئت نمیآیی؟ میگوید که بابا ما دیگر به درد هیئت نمیخوریم، حاجی خیلی خراب شدیم. هیچ وقت اینگونه نگویید، بدترین گناه را هم که انجام دادید وقتی شب هیئت شد بگویید من اصلاً یک آدم دیگر هستم، این عالم یک عالم دیگر است، میخواهم بروم در خانه امام حسین. فوقش این است که از دم در میخواهی بیایی تو یک نفر میگوید نیا دیگر، چه کسی میخواهد به تو بگوید که نیا؟ وقتی خود خدا میگوید که من همه را میبخشم، اهل بیت بگویند که، نه ما نمیبخشیم؟! مگر میشود؟ حق الناس را آدم میبرد پرداخت می کند و حلالیت میطلبد ولی گناهانی که در ارتباط با خدا انجام داده است، خدا میگوید فقط کافی است که متوجه شوی خطایی انجام دادی و دیگر هم نخواهی تکرار کنی، صداقتت را قبول میکنم.
عهدشکنی و پشت کردن به دشمن؛ گناهی نابخشودنی
اما خدای متعال که گناهان را این گونه میبخشد و بندههای خلافکارش را این گونه تحویل میگیرد، اگر عهد بشکند، یعنی در مبارزه با طاغوت و کفر تعلل کند، توبه او پذیرفته نمیشود. نه تنها این آدم توبه نمیکند و برنمی گردد بلکه خدا در قلبش نفاق ایجاد میکند، یعنی یک کاری میکند که دلش یک چیز دیگری بگوید و زبانش چیز دیگری بگوید. نفاق را در قلبش میبرد و این نفاق را هم تا قیامت از او جدا نمیکند. آدمی که صدق را گذاشت زمین، آدمی که عهدش را با خدا شکست این آدم بی برو و برگرد جهنمی میشود، حتی اگر یک دانه گناه هم انجام نداده باشد، اگر تمام ثواب ها را هم انجام داده باشد؛ چون این، اصل است؛ در مسلمانی اصل صدق است، در مؤمنانه زندگی کردن، اصل صدق است.
امتحان صدیقه کبری در بستر آزمون صدق
خدا نمیخواهد فاطمه اطهر سلام الله علیها را در گناه آزمایش کند، او که «إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرا[22]» او محور خانواده ای است که محال ممکن است ذرهای پلیدی و گناه و غفلت داخلش باشد. همین فاطمه اطهر باید برود در کدام کوره امتحان، امتحان پس بدهد؟ «السَّلَامُ عَلَیْکِ یَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَکِ الَّذِی خَلَقَکِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَک[23]» صدیقه کبری در صدق امتحان پس میدهد، نه در گناه کردن و گناه نکردن. من جامعه را دچار نفاق میکنم تا جامعه، خودش، خودش را نابود کند. یهودیان و بت پرستان نیامدند حق امیرالمؤمنین را بگیرند بلکه خودِ مؤمنین خودشان را نابود کردند، خودزنی کردند. خدایا چرا شما جامعه را دچار نفاق میکنی؟ به خاطر اینکه از صدق سر باز زد، به خاطر اینکه عهدی که با خدا بسته بود در مبارزه با طاغوت را شکست.
صدق و وفای به عهد؛ علامت مسلمان واقعی
حضرت رضا علیهالسلام فرمود «الْمُسْلِمُ مَنْ یَفِی لِلَّهِ بِمَا عَهِدَ إِلَیْه[24]». اصلاً علامت مسلمان، وفای به این عهدش است، مسلمان کسی است که فقط واجباتش را انجام بدهد و محرماتش را ترک کند؟ امام رضا علیهالسلام فرمود مسلمان را میخواهی بشناسی با صدق و وفای به عهد او میتوانی او را بشناسی. علی علیه السلام فرمود «أَصْلُ الدِّینِ أَدَاءُ الْأَمَانَةِ وَ الْوَفَاءُ بِالْعُهُود[25]» است. حالا یک وقتی ادای امانت همین اداهای ظاهری ماست، یکی آن عهد و امانت اصلی است،« قال رسول الله ص : اِِنِّی تَارِکٌ فِیکُمْ ثَقَلَیْنِ- مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا وَ لَنْ تَزِلُّوا، کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی[26]» قرآن و اهل بیت امانت خداست و این را باید حفظ کنیم.
عدم حفظ امانت های الهی؛ بستر ایجاد نفاق در جامعه
فاطمه اطهر باید علی را حفظ کند، فاطمه اطهر خودش هم امانت است و علی علیه السلام باید فاطمه اطهر را حفظ کند. امام حسن و امام حسین علیهم السلام، باید امام علی علیه السلام را حفظ کنند، علی علیه السلام باید امام حسن و امام حسین را حفظ کند. شما در واقعه مدینه میبینی فاطمه اطهر برای حفظ امیرالمؤمنین میآید کف میدان و تازیانه. امیرالمؤمنین برای حفظ فاطمه اطهر تسلیم میشود و امرش را میدهد و مظلومیت و غربت میکشد. همدیگر را باید حفظ کنند، چرا؟ چون عترتی، اهل بیتی، امانت پیغمبر هستند. گفتند یا علی چرا تسلیم شدی؟ فرمود به خاطر اینکه اگر تسلیم نمی شدم عترت پیغمبر را میکشتند. اصل دین اصلاً همین است، حفظ این امانت است. رفقا امروز ولیّ فقیه شما امانت شماست، خدا این امانت را به شما داده است. اگر حفظ کردید او را شما هم حفظ میشوید، اگر حفظ نکردید بهترینهای شما میشوند منافق، بی برو و برگرد. رزمندهترین و جانبازترین و «بک یا الله» گوترین و عالم ترین شما میشوند منافق، همانطور که صدر اسلام منافق شدند. شما فکر نکنید که مثلاً اگر صدق یا وفای به عهد نکردیم ما یک روزی مرگ بر ولایت فقیه خواهیم گفت. نه خیر ما هیچ وقت مرگ بر ولایت فقیه نخواهیم گفت.
عهدشکنی؛ موجب خروج از امت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)
زمان امیرالمؤمنین هیچ کس مرگ بر علی نگفت حتی کسی که حق علی را غصب کرده بود در راه امیرالمؤمنین را دید و گفت یا علی یک وقتی به دل نگیری اتفاقی که برای من افتاد، از دست من که ناراحت نیستی یا علی. خیلی جالب است خلیفه برگشت به امیرالمؤمنین گفت من تقصیری نداشتم مردم آمدند سراغ من. « یَا أَبَا الْحَسَنِ أَ فِی نَفْسِکَ شَیْءٌ مِنِ اسْتِخْلَافِ النَّاسِ إِیَّایَ؟ »علی در دلت چیزی است نسبت به اینکه مردم مرا خلیفه کردند؟ « وَ مَا کَانَ مِنْ یَوْمِ السَّقِیفَةِ وَ کَرَاهِیَتِکَ لِلْبَیْعَةِ وَ اللَّهِ مَا کَانَ ذَلِکَ مِنْ إِرَادَتِی إِلَّا أَنَّ الْمُسْلِمِینَ أَجْمَعُوا عَلَى أَمْرٍ لَمْ یَکُنْ لِی أَنْ أُخَالِفَهُمْ فِیه» میگوید من تقصیری ندارم مسلمانان جمع شدند و مرا انتخاب کردند و من هم با امت پیغمبر نمیتوانستم مخالفت کنم. چون که از پیغمبر شنیدم که گفت «لَا تَجْتَمِعُ أُمَّتِی عَلَى الضَّلَال» امت من هیچ وقت بر یک گمراهی عظیم مجتمع نمیشوند. وقتی امت مجتمع شدهاند، پس برای من این گمراهی نیست و من هم پذیرفتم، علی از دست من که ناراحت نیستی؟ جواب امیرالمؤمنین: «فَقَالَ لَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ یَا أَبَا بَکْرٍ أُمَّتُهُ الَّذِینَ أَطَاعُوهُ مِنْ بَعْدِهِ وَ فِی عَهْدِهِ وَ أَخَذُوا بِهَذَا » بله پیغمبر این حرف را زده ولی اینکه پیغمبر فرمود امت من بر گمراهی جمع نمیشوند، اینها که دیگر امت پیغمبر نیستند. فرمود امت پیغمبر عهدش را نمیشکند، آن کسی که عهدش را شکست دیگر امت پیغمبر نیست. آن کسی که از اطاعت پیغمبر سر باز زد دیگر امت پیغمبر نیست« وَافَوْا بِما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ وَ لَمْ یُغَیِّرُوا وَ لَمْ یُبَدِّلُوا[27] » امت پیغمبر عوض نمیشود، آن چیزی که تو داری میبینی و از آنها حرف میزنی که عهد با خدا و رسول خدا را شکستند، اینها دیگر از جرگه امت پیغمبر خارج شدند.
کسانی بدنبال تکرار فتنه صدر اسلام هستند!
اینهایی که در جامعه شما به اسم حزب اللهی، انقلابی، امامی سعی میکنند پیچ مبارزه شما با آمریکا را شل کنند اینها خوب میفهمند دارند چه کار میکنند. میخواهند جامعه را در زمان ولایت فقیه دچار نفاق کنند، کفر جامعه را بالا بیاورند. کفر جامعه که بالا آمد الان نتیجه نمیگیرند بلکه بعد از مقام معظم رهبری و ولیّ فقیه امروز شما نتیجه را میگیرند و خط را از ولایت فقیه جدا میکنند و بعداً دیگر ولایت فقیه در این مملکت حکومت نخواهد کرد. این میشود تکرار تاریخ، آن کسی که میگوید مذاکره و رابطه با آمریکا، عدم جنگ با آمریکا، آن کسی که سستی میکند در مبارزه با آمریکا میخواهد جامعه را تبدیل به جامعه زمان پیغمبر کند، ایمان را تبدیل به کفر کند. وقتی ایمان را تبدیل به کفر کرد مردم که نمیگویند مرگ بر ولیّ فقیه، چون که فتنه 88 را دیده است، با ولیّ فقیه کنار میآید تا دوره تمام بشود. در دوره بعد دیگر خبری نیست، علی وقتی بیاید، وقتی ولایت انتقال پیدا کند -چون سخت ترین امتحان، انتقال ولایت است؛ ببخشید اینگونه رُک حرف میزنم- وقتی ولایت انتقال پیدا کند کفر مردم میزند بیرون و میگویند که علی را دیگر نمیخواهیم، ما طاغوت میخواهیم. اینها میخواهند جامعه را به سمت کفر صدر اسلام ببرند.
عدم سازش با مستکبرین؛ راهکار جلوگیری از فتنه صدر اسلام
برای این مقام معظم رهبری میگوید آهای خبرگانیها، فقها، حقوق دانها، مسئولین، منبریها، قلم به دستها، اهل علم، «مبارزه با استکبار و طاغوت را گفتمان کنید»، «عدم سازش و عدم کرنش و عقب نشینی در برابر کفر را سکه رایج کنید»، «صدق را گفتمان کنید» که جامعه دچار فتنه صدر اسلام نشود. آقا داد صدق زد چون اگر صدق از جامعه برود یعنی مبارزه با استکبار از جامعه برود، یعنی اگر حزب اللهیهایی که امروز گفتند صلح حدیبیه باید کنیم، غیر حزب اللهیهایی که هی پیچ مبارزه با آمریکا را شل میکنند. اشتون میآید یک چیزی میگوید اینها میگویند بابا رهایش کن، جان کری یک چیزی می گوید میگویند رها کن، اصلاً هیچ برخوردی نمیشود. هر کسی یک دادی زد، جز آنهایی که باید داد بزنند. ایرانه و غیرت و عزتش، طرف بلند شده آمده ایران و هر چیزی از دهانش درآمده گفته و هر چیزی خواسته عمل کرده. آن «ونری شرمن» زن معلوم الحال آمریکایی هر چیزی از دهانش در آمد به این ملت گفت. لازم نیست کسی بگوید زنده باد آمریکا، همین که مرگ بر آمریکا نگوید، یعنی زنده باد آمریکا. چون اصل در دین، مرگ بر آمریکاست، اصل در دین، مبارزه با طاغوت است، اگر این را برداری جامعه تبدیل به نفاق میشود. یعنی جامعهای میشود مثل جامعه رسول خدا، همه میگویند یا رسول الله ما میمیریم برای شما، ولی جنازه را میگذارند روی زمین و هیچ کسی نمیآید جنازه را دفن کند. یک وقتی انتظار نداشته باشید که مثل فتنه، مثل دوران دوم خرداد، کسی علیه ولیّ فقیه و ولایت فقیه حرف بزند، نه این کار را نخواهند کرد. بدترین ضربه زدن به ولیّ فقیه، به دین ولیّ فقیه، به حکومت ولیّ فقیه طبق عبرت و تاریخ و صدر اسلام و فاطمه مرضیه این است که مردم را نسبت به آمریکا بیتفاوت کنیم. این است که شما در جامعه «چو بیندازی که دوره مرگ بر آمریکا گذشته است»، این بدترین ضربهای است که میتوانید به اصل اسلام بزنید. پیغمبر داشت مدیریت میکرد که ملتّش کافر شدند. اینهایی که مینشینند روی منبر به مناسبت فاطمیه اهل تسنن را ناسزا میگویند، بله کسی که «ما انزل الله» را نپذیرد کافر شده است، کسی که ولایت علی را نپذیرد کافر شده است، ولی صبر کن تو این را الان داری میگویی تا جنگ بین شیعه و سنی راه بیندازی، من میفهمم تو داری چه کار میکنی. مرد هستی بیا بگو این آدمی که ولایت علی علیه السلام را نپذیرفته است قبل از پیغمبر نپذیرفته است یا بعد از پیغمبر نپذیرفته است. اگر بگویی بعد از پیغمبر نپذیرفته است، میگویم که دروغ میگویی چون پیغمبر فرمود همه اینها منافق هستند، اینها الان نمیپذیرند اگر میپذیرند ظاهری میپذیرند، اینها ولایت علی را غدیر نپذیرفتند. اگر بخواهی بگویی قبل از پیغمبر نپذیرفتند، می گویم که پس فتنه اساسی در دوره خود پیغمبر است، دوره پیغمبر اکرم چه مشکلی داشتند این ملت بدبخت بیچاره که علی را نمیخواستند بپذیرند؟ چه مشکلی را داشتند که کفر در نهان وجودشان بود ولی روی زبانشان میگفتند یا رسول الله تو را قبول داریم؟ آمدند گفتند «بَخْ بَخْ لَکَ یَا عَلِی[28]»، مشکلشان این بود که سر باز زدند از مبارزه با طاغوت. همان کاری که تو الان نمیکنی، همان مرگ بر آمریکایی که تو الان نمیگویی، همان کاری که تو با اسرائیل نداری، همان بیداری اسلامیای که تو به آن دامن نمیزنی، همان بحرین و قطیف و سعده و صنعاء و تعز و عوامیه و کویته که تو اصلاً به آن کاری نداری. ناموس شیعه دست کفر باشد و لب باز نمیکنی و حرف نمیزنی؟ اینها جامعه را میخواهند بکشند به جامعه صدر اسلام، هواستان را جمع کنید.
اگر از مبارزه با استکبار دست برداشتی؛ علی را به مسلخ خواهی برد؟!
اگر از مبارزه با استکبار دست برداری، تو علی را میکشی، بی برو و برگرد! از مبارزه با آمریکا دست برداری، پهلوی فاطمه را میشکنی بی برو و برگرد! میشکنی که شکستند؛ «إِذَا کُتِبَ الْکِتَابُ قُتِلَ الْحُسَیْن[29]»امام صادق علیه السلام فرمود که امام حسین را کربلا نکشتند. حسین علیه السلام 8 سالش بود که کشته شد، حسین در مدینه قتلش امضاء شد؛ چرا؟ آنهایی که سر باز زدند از مبارزه با طاغوت، عهدشان را شکستند با خدا، از صدق فاصله گرفتند و در وجودشان کفر رخنه کرده است. خب حالا کفرشان را علنی کنند؟ نمیتوانند که، بلاتشبیه، نعوذ بالله اگر احمد پناهیان که یک عمر گفته است جهاد، مبارزه، انقلاب، ولایت؛ تحت هیچ شرایطی، من علیه جهاد و مبارزه و انقلاب و ولایت حرف نخواهم زد. اگر عوض بشوم چه اتفاقی می افتد؟ عوض بشوم ادبیات من عوض نمیشود بلکه قلب من عوض می شود. در باطنم کافر میشوم ولی در ظاهرم کفر نمیبین و همچنان تو مرا هیئتی و اهل بیتی و ولایی میبینی ولی در باطنم چیز دیگر است. خب من از کجا تشخیص بدهم که تو در باطنت کفر داری یا نه؟ هر وقتی دیدید که من از مبارزه و استکبار دست برداشتم بدانید من همان کسی هستم که هیزم در خانه فاطمه زهرا میریزم، شک نکن! بدان که من دچار نفاق شدهام. فاطمه اطهر از خیانت مردم به علی تعجب نکرد، چون میدانست که اینها خائن هستند. نه در زمان علی خائن شده باشند بلکه در زمان پیغمبر خائن شده بودند. پس از چه چیزی شکایت کرد؟ فرمود «وَیلَکُم مَا أَسْرَعَ مَا خُنْتُمْ اللَّهِ وَ رَسُولِه فِینا أهلَ البیت[30]» فرمود چقدر سریع خیانت علنی کردید شما، چرا عجله کردید؛ صبر کنید، هنوز جنازه پدرم روی زمین در خانه است. چرا عجله دارید؟ بگذارید علی امام بشود بعد حقش را از او بگیرید، اصلاً بکشید چرا این قدر عجله می کنید.
[1] سوره محمد، آیات 1و 2 و 3
[2] سوره روم، آیه 30
[3] سوره محمد، آیه 31
[4] سوره محمد، آیه 30
[5] همان
[6] همان
[7] احقاق الحق ، شوشتری ، ص 66 قال رسول الله ص : لیس من نساء المؤمنین أعظم رزیّة منک
[8] سوره توبه ، آیه 33
[9] سوره مائده ، آیه 67
[10] الاحتجاج ، ج1، ص 59 سَأَلْتُ جَبْرَئِیلَ أَنْ یَسْتَعْفِیَ لِی عَنْ تَبْلِیغِ ذَلِکَ إِلَیْکُمْ أَیُّهَا النَّاسُ لِعِلْمِی بِقِلَّةِ الْمُتَّقِینَ وَ کَثْرَةِ الْمُنَافِقِین
[11] همان
[12] سوره محمد ، آیه 31
[13] نهج البلاغه ، خطبه 41
[14] سوره احزاب، آیه 23
[15] غرر ، ص 194
[16] سوره توبه ، آیه 77
[17] سوره زمر ، آیه 53
[18] همان
[19] همان
[20] همان
[21] توبه، آیة 222
[22] سوره احزاب ، آیه 33
[23] مزار مفید ، ص 178
[24] کافی ، ج1، ص 584
[25] غرر ، ص 97
[26] تفسیر قمی ، ج2، ص447
[27] ارشاد القلوب ، ج2، ص 264
[28] اعلام الوری ، ص 133
[29] کافی ، ج8 ، ص 179
[30] عوالم العلوم ، ج11، ص 572
نام
پست الکترونیک
* کد امنیتی
* نظر