نوشته ای که در جیب یکی از کشته شدگان منافقین در سال 66 پیدا شد: «خدایا! من به عشق مسعود و مریم وارد ایران شدهام تا مبارزه کنم، اما چه کنم که در هر روستایی که وارد میشویم، اصلا مردم به ما اعتنا نمیکنند!» امام در تاریخ 21/04/59 فرمودند: «من از این جوانان پیشمرگ که بهراستی اثبات کردند که فداکار اسلام و لشکر پیغمبر هستند، تشکر میکنم. من به شما علاقه دارم، علاقهی یک مسلم به مسلم و یک پدر به فرزند.»
تنها يك هفته از پيروزي انقلاب گذشته بود كه ضدانقلاب، متشكل از عناصر وابسته به رژيم پهلوي، ايادي آمريكا و بعث عراق با حمله به پادگان مهاباد به انبوهي از اسلحه دست يافت و بلافاصله دامنهي فعاليت خود را در استان كردستان و كرمانشاه گسترش داد.
سرلشكر «وفيق السامرايي» از امراي فراري ارتش بعث در خاطرات خود آورده: «ما در بهمن 57، هزاران قبضه انواع سلاح به احزاب شورشي كردستان ايران داديم.»
جنايت بمبباران زندان دولهتو، نمونهاي از همكاري نزديك ضدانقلاب داخلي با حزب بعث عراق بود كه بيش از 130 پاسدار و جهادگر شهيد و مجروح شدند. ائتلاف دموكرات و كومهله و خبات و فدايي و منافق، وضعيت بسيار بدي را براي كردستان رقم زد. در عين حال هيچگاه تودههاي مردم مؤمن با اين اشرار همراهي نكردند. نمونهي آن تدارك وسيع ضدانقلاب براي محافظت از حضور مردم در رفراندم جمهوري اسلامي بود كه در همين حال مردم كردستان با مشاركت 92درصدي بالغ بر 90درصد به جمهوري اسلامي رأي دادند. در عين حال تبليغات وسيع و دروغين گروهكها، مبني بر اينكه حضور نيروهاي ارتش و چريكهاي اسلامي در شهرهاي شما نتيجهاي جز كشتار اهل سنت و تعرض به نواميس ندارد و تكيهي آنها بر انواع سلاح و ازطرفي عملكرد دولت موقت باعث گرديد كه ظرف چند ماه و پيش از فرارسيدن پاييز 58 كردستان به اشغال آنها درآيد.
در اين فاصله، عناصر ددمنش ضدانقلاب از هيچ جنايتي در حق مردم مظلوم اين ديار كوتاهي نكردند. براي نمونه آخرين پايگاه مردمي در استان كه مورد حمله قرار گرفت، ساختمان سابق ساواك در اطراف مريوان بود كه به محل فعاليت گروهي از جوانان شهر تحت عنوان مدرسه قرآن – با ماهيتي كاملا ضد گروهكها – تبديل شده بود. اين جوانان هستهي اوليهي سپاه را تشكيل ميدادند كه در روز 23/04/58 حدود چهارصد نفر از گروهكي به آنها حمله كرد و هشت نفر از آنها را به شهادت رساند و اين محل را تصرف كردند. يكي از شاهدان حادثه گفته است: وقتي محاصره شديم، از ما خواستند تسليم شويم، ولي «عبدالله طرطوسي» بهعنوان مسئول جمع و بهدنبال او، ديگر افراد ضمن رد اين درخواست اعلام كردند كه ما آمادهي شهادتيم.»
بر اساس يادداشتهاي شهيد «چمران» يكي از اين شهدا، پيش از شهادت به اسارت گرفته شد و در همانجا با موزاييك سرش را بريدند.
اوضاع بهگونهاي بود كه هر كس داعيهي دفاع از نظام اسلامي داشت، عنوان «جاش» يعني خودفروخته و مزدور ميگرفت و عرصه بر او و خانوادهاش به تمام معنا تنگ ميشد كه تعداد قابل توجهي از آنها ترور شدند.
خانم «رابعه هدايتوزيري»، مادر دو شهيد در مورد اوضاع آن سالها گفته است: «فرزندم را در تير 58 در مريوان به شهادت رساندند. آوردن جنازهي او خيلي مشكل بود كه نهايتا او را دفن كرديم. پس از آن، فشارهاي ضدانقلاب خيلي بيشتر شد و بارها شبانه به منزل ما حمله كردند كه شوهرم مجبور به مهاجرت شد و من با هفت فرزند از فرط سختي، زندگي مخفي را در يك زيرزمين شروع كرديم. محلي كه زيراندازش از مقوا بود.»
كينهي بيحد عوامل ضدانقلاب از نهادهاي وابسته به نظام، مانع هرگونه فعاليت عمراني نيروهاي جهادسازندگي در منطقه شده بود و تعداد قابل توجهي از اين نيروها را هم به شهادت رساندند. بر اساس اسناد در شهريور 58، سه نفر از نيروهاي جهاد در جلسهاي در استانداري كردستان – كه تحت محاصرهي ضدانقلاب بود – شركت كردند كه پس از خروج، بر اثر انفجار بمبي كه زير ماشينشان كار گذاشته بودند، به شهادت رسيدند.
روزهاي غمبار و سيل اخبار دردناك اين ديار، تمامي نداشت كه پيام حضرت امام(ره) در مرداد 58 و هجوم نيروهاي دلدادهي سپاهي و مردمي به فرماندهي شهيد «چمران» و آزادسازي پاوه و بانه، فتح باب دلگرم كنندهاي براي آزادسازي تمام كردستان ظرف چند هفته شد و ضدانقلاب كاملا به حاشيهي شهرها و روستاها رانده شدند.
با وجود اين موفقيتها، خيانت يا جهالت دولت موقت، بار ديگر باعث اعزام هيأت حسننيت به منطقه و پذيرش كامل درخواستهاي گروهكها مبني بر عزل شهيد «قرهني»، برگشت ارتش به پادگانها و خروج پاسدارهاي غيربومي از استان شد كه متعاقب آن ضدانقلاب دوباره با تدارك وسيعتر بر كردستان مسلط شد، بهحدي كه پادگان لشكر 28 سنندج در خطر سقوط قرار گرفت.
در همان روزها، تعداد زيادي از نيروهاي بومي علاقهمند به نظام كه از سوي ضدانقلاب در معرض آسيب بودند، به كرمانشاه مهاجرت كردند و جمعي از آنها با عشق به نظام و امام و اعتقاد به حمله هرچه زودتر به گروهكها، به تهران و قم آمدند و با امام هم ديدار كردند. متعاقب آن تحت فرماندهي شهيد «محمد بروجردي» سازمان پيشمرگان مسلمان كرد راهاندازي شد.
مامو رحيم (رحيم احمدي) از فرماندهان بومي اين سازمان نقل ميكرد كه در قدم اول، صد نفر ثبتنام كردند كه هفتاد نفر توان رزمي داشتند. عمليات اول ما آزاد كردن كامياران بود كه چهار شهيد و هشت زخمي داديم. در قدم بعد، عمليات آزادي سنندج با همكاري جديتر سپاه و ارتش و هدايت توپخانه توسط شهيد «صياد شيرازي» در ارديبهشت 59 انجام شد كه چندين هفته اين درگيري خانهبهخانه و پاكسازي اطراف ادامه يافت. تعداد قابل توجهي از ما ازجمله 12 نفر در مقابل بيمارستان توحيد به شهادت رسيدند، ولي پيروزي با ما بود و مردم بسيار باشكوه از ما استقبال كردند.
بعد از اين قضايا با 15 نفر از جمله شهيد بروجردي، به محضر امام رفتيم كه امام فرمودند، سپاه دست خدا و پيشمرگان مسلمان كرد، دست رسول خدا هستند. بعد هم ناهار را به اتفاق امام صرف كرديم كه نان و پنير و خرما بود. بعدها جمعيت پيشمرگان خيلي زياد شد، ولي از آن جمع اوليه، جز دو، سه نفر بقيه شهيد شدند.
اين جمع فداكار چندين بار با امام ملاقات كردند كه امام در تاريخ 21/04/59 فرمودند: «من از اين جوانان پيشمرگ كه بهراستي اثبات كردند كه فداكار اسلام و لشكر پيغمبر هستند، تشكر ميكنم. من به شما علاقه دارم، علاقهي يك مسلم به مسلم و يك پدر به فرزند.»
پاكسازي كامل كردستان تا سال 64 ادامه يافت. حق اين است كه امنيت كامل سالهاي اخير اين استان، مرهون رشادتهاي فرزندان بومي و غيربومي است، ازجمله تركيب سازمان رزم مشتمل بر گردانهای حزبالله، جندالله و ضربت كه حاصل مجاهدات آنها تقديم بيش از بيست هزار شهيد غيربومي و پنج هزار شهيد بومي است.
ازجمله شهداي بومي ميتوان به خانوادهي شش شهيدي قادر خانزاده در بانه اشاره كرد كه از خاندان آنها جمعا 29 نفر به شهادت رسيدهاند. ازجمع 6 فرزند اين خانواده، به جز يكي كه كمسنوسال بود، بقيه در خطوط جبهه بودند كه سه نفر در درگيري با ضدانقلاب و سه نفر ديگر در بمبباران راهپيمايي پانزده خرداد بانه به شهادت رسيدند.
مردم غيور بومي چه در سالهاي بحراني غائلهي گروهكها و چه در سالهاي بعد، همواره از نظام اسلامي دفاع كرده و از گروهكها نفرت داشتند كه در اين ميان شهرهايي مثل مريوان كه در آن روزها به قم كردستان معروف شده بود، جايگاه ويژهاي داشتهاند. يكي از سرداران سپاه «بيتالمقدس» كه از سالهاي دور با ترك موطن خود همواره در كردستان حضور داشته، نقل ميكرد: «در سال 66 خبر داده شد 25 نفر از منافقان در ارتفاعات ميرحاجي سروآباد، تحركاتي دارند كه بلافاصله اقدام شد و پدر شهيد رهنما از اصفهان مسئول عمليات شد. در درگيري دو روزه با آنها 12 منافق كشته و بقيه اسير يا متواري شدند. يكي از اسرا با سيانور خودكشي كرد. در جيب او اين نوشته پيدا شد؛ «خدايا! من به عشق مسعود و مريم وارد ايران شدهام تا مبارزه كنم، اما چه كنم كه در هر روستايي كه وارد ميشويم، اصلا مردم به ما اعتنا نميكنند!»
پروندهي پيشمرگان مسلمان كرد، مجال مفصل و خاص خود را ميطلبد، بهويژه كه بر تارك بلند اين مجموعه، نام شهداي بزرگي ميدرخشد كه سرزمين كردستان آزادي خود را مديون خون پاك آنها است. براي نمونه و بهطور مختصر ميتوان به برخي از اين ستارههاي خاكي اشاره كرد: شهيد «ابراهيم مرادي» يكي از اهالي بيسواد روستاي گرگهاي در سروآباد بود كه با پيروزي انقلاب نجاري خود را رها كرد و به عنصري زبده در امور نظامي بدل شد و نهايتا فرمانده عمليات سروآباد گرديد. در شجاعت عنصر بينظيري بود و در سخاوت هم مثالزدني. منزل نوساز خود را در اختيار گردان ضربت قرار داد و نهايتا در خرداد 66 در ماه مبارك رمضان به شهادت رسيد.
شهيد «كاك جلال بارنامه» با دو برادر شهيد خود و چهل نفر از بستگان جزو پيشمرگان بودند كه هجده نفر آنها شهيد شدهاند. وي از ياران نزديك «احمد متوسليان» بود و سه بار هم مجروح شد. در سالهاي بعد از جنگ هم با وجود بازنشستگي فرماندهي گردان عاشورا در مريوان را بر عهده داشت و نهايتا پس از بارها تهديد در خرداد 83 در مسير مزرعهي خود بهدست عناصر ضدانقلاب به شهادت رسيد. او وصيت كرده بود كه هر نُه فرزندش عضو سپاه شوند.
در رأس نيروهاي غيربومي كه رد نوراني ياد و خاطراتش در آسمان آبي كردستان همواره مشهود است، بايد به شهيد «محمد بروجردي» ملقب به مسيح كردستان اشاره كرد كه ركن اصلي سازماندهي نيروها و مغز متفكر نحوهي مقابله با ضدانقلاب بود. او معتقد بود كردستان تنگهي احد انقلاب اسلامي است، لذا در كردستان ماند و پيشنهاد انتصاب به فرماندهي سپاه را قبول نكرد.
منبع: برگرفته از پایگاه خبری تحلیلی هابیلیان
نام
پست الکترونیک
* کد امنیتی
* نظر