شنبه ۱۲ فروردین ۱۳۹۶ - ساعت ۱۶:۲۴

گزارشی سفرنامه ای از اردوی جهادی گروه ربّیّون به منطقه ای محروم در استان خوزستان(بخش سردشت دزفول)

بحمدالله امسال روزیمون زیاد بود. جاتون خالی ... با شور و حال حاج محمود که تازه از سوریه رسیده بود بچه ها چند برابر انرژی پیدا کرده بودند. کار منزل با سرعت پیش می رفت، چپ و راست با پیگیری های آقای طلوعی و برو بچه های تدارکات، مصالح ساختمانی و غذا و پذیرایی به موقع می رسید.

بحمدالله امسال روزیمون زیاد بود. جاتون خالی ... با شور و حال حاج محمود که تازه از سوریه رسیده بود بچه ها چند برابر انرژی پیدا کرده بودند. کار منزل با سرعت پیش می رفت، چپ و راست با پیگیری های آقای طلوعی و برو بچه های تدارکات، مصالح ساختمانی و غذا و پذیرایی به موقع می رسید.

فعالیت های عمرانی

خدا سنگ تمام گذاشته بود. فرمانده سپاه حضرت علی ابن ابیطالب علیه السّلام سردار احمدی با معاون محترم سپاه سرهنگ بیطرفان و مسئول بازرسی سپاه منطقه شهر حضرت حمزه و کنار پروژه ساعتی روپا ایستاده با حاج احمد آقا صحبت داشتند .. چه برو بیایی! فرداش فرمانده سپاه ناحیه دزفول و چند نفر دیگه .. چه برکتی داشت کار شهر حمزه؛ چپ و راست مراجعه می شد و از محرومیت و نیاز خانواده های دیگه خبر می رسید. وقتی مردم ببینند جائی جدّی داره خدمت میشه هم کمک می کنن هم اعتماد...

بازدید فرماندهان سپاه از اردوی جهادی

همین شهر حمزه کنار همه مشکلاتش، همت های بلندی هم بود.

یه تیم با حاج احمد آقا رفتند به سه مجموعه کار و اشتغال خودجوش خانگی و کشاورزی سر زدند: پرورش قارچ، کارگاه روغن گیری زیتون، تولید ورمی کمپوست(نوعی کود سبز ومغذی برای خاک).

چند تا بسیجی شهر با وجود ایجاد اشتغال برای چند نفر ولی خیلی امکان راه اندازی مجموعه هایی از این دست هست در خوزستان، خصوصاً دزفول بویژه سردشت، زمین و آسمون از برکت و ثروت سرشاره.

همت های بلند جوانان در عرصه کار و اشتغال

صبحگاه های مدرسه مقر دقیقاً مثل سفرهای جنوبمون... تا حاج احمد آقا رسید بچه ها گفتن وای ... صبحگاه به به خوابیدن اه اه ... گاومون زاییده ... البته دیگه دست حاجی اجازه نمی داد نرمش ها رو خودش اداره کنه، محمد آقا رو صدا می کرد و اونم فکر می کرد اینجا باشگه رزم آورانه! خدا روزیمون کنه...

صبحگاه

یکی از بچه های هیئت حاج یاسر رحیمی رو میگم اومد دنبال حاجی رفتند کرمانشاه، تا به بچه های معبری رو به آسمون سر بزنن... راستی نگفتم ما دو گروه از قم و یک گروه جهادی از دزفول برای ادامه کار و تکمیل نهایی پروژه شهر حمزه علیه السّلام بودیم. 6 گروه از همراهانمون که بچه های اسلام شهر و هیئت امین الزّهرا سلام الله علیها هستند هم همزمان کرمانشاه بخش هَلَشی مشغولند. پارسال با هم بودیم ولی چون بعضی پروژه های اونها نیمه تمام موند امسال دارند تکمیل می کنند. خلاصه حدود 10 تا گروهیم، حاجی باید به اونها هم سر میزد. البته شرایط اونها خیلی سخت تر بود. رسیدن مصالح و امکانات به 6 روستا که فاصله هاشون از هم خیلی دور و سرمای هوا و بارندگی و یکی دو مورد سیلاب و لغزندگی جاده های کرمانشاه، همه و همه اجر بچه های معبر رو چند برابر کرده.

حاجی یه سری به منزل روستای سرین که سال گذشته بچه های ربّیّون تکمیلش کردند زد. خانواده مستقر بود..

حاجی می گفت وقتی دیدم سه تا دختر که صاحب خونه شده بودند، دارند می دوند و بازی می کنن مثل دختر خانم های شهری با حجاب قشنگ و خوب با حیاء و ادب، خوشحال و سرحالند انگار دنیا رو بهم دادن؛ رفته بودن از چند کیلومتری آب بیارن...

پنج خانه مسکونی و محل نگهداری گله بعلاوه ی پی ریزی مدرسه شهید حاج محمود شفیعی تو منطقه هَلَشی و روستاهای اون برای همیشه خاطره ی شیرین حضور جهادگران بسیجی و خصوصاً حاج محمود که 6 سال تو این منطقه کارکرده بود رو زنده نگه میداره...

برگردم شهر حمزه سلام الله علیه... پادگان شهید مدنی هم رفتیم اطراف دزفول که اول مقر لشکر همدان و یادآور فرماندهی سردار شهید همدانی مجاهد و مدافع حرم اهل بیت علیهم السّلام بود، بعدها مقر دهها هزار رزمنده شجاع و با عزت عراقی در لشکر بدر شد.

یه بعد از ظهر باید کار رو تعطیل می کردیم تا بتون و دیوار و... قوام پیدا کنه محکم شه و خشک بشه برای نصب تیرچه ها و سقف...

پیشرفت فعالیت های عمرانی

قربونی که برای سلامتی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشّریف و رهبر عزیزتر از جان قرار بود ذبح بشه تا بلاگردون بچه های کاروان و صاحب خونه باشه با همت برو بچه های بسیجی و غیرتی شهر حمزه تبدیل به دوتا قربونی شد و یک اتفاق نادر رقم خورد. حاجی میگفت بچه ها این یک خاطره تازه است!! یعنی دیگه معلوم نیست تکرار بشه جاتون خالی بعد از یه فوتبال جانانه تو چمن طبیعی پادگان با اون هوای بی نظیر دزفول یه کباب بختیاری باعث تعجب و مات موندن معده های جهادگران شد. نمی دونم چی زده بودند ولی خدائی تا حالا همچین کبابی نخورده بودن. حاجی می گفت بچه ها وقتی چند شیفت کار می کنن و یه منزل رو یک هفته ای به سرعت پیش میبرن که دیوار و سقف و حیات خلوت و ... تکمیل میشه باید تقویت بشن. البته این از مهمون نوازی بچه های باصفای دزفول بود بیشتر والّا ما که میدونیم اگه به حاجی بود با یه آبگوشت موضوع جمع میشد...

نزدیک 150 تا 200 نوجوون و جوون کنار محل پروژه تو شهر حمزه، حسابی کار و بار بچه های طلبه ی گروه رو رونق داده بود؛ حاج آقا عسگرلو و حاج آقا شاهلو که با اون لباس های خاکی و عمامه و سربند دائم کلاس داری و بازی و نشاط رو به اوج رسونده بودند همیشه مثل مرغی که دائم جوجه هاشون دنبالشون بدو بدو می کنن، به این بچه ها می رسیدند...

فعالیت های فرهنگی

ایستگاه صلواتی که بچه های فرهنگی و آقا سید حامد براه انداختند حال و هوای روز اول ماه رجب و ولادت حضرت امام باقر علیه السلام را خیلی لذت بخش و پر نشاط کرده بود؛ مردم شهر حمزه هم از بچه های گروه جهادی ربّیّون و ولوله ای که تو ایام نوروز در شهر ایجاد کرده بودند، می گفتند.

ایستگاه صلواتی

انصافاً هم تحویل می گرفتن و هم کمک کار بودند.

مراسم شب ولادت امام باقر علیه السلام هم باشکوه برگزار شد، کنار همون پروژه؛ خواهرا تو چادر و برادرا هم هوای آزاد... سخنرانی و مداحی و هنرهای رزمی و پذیرائی و... ضرورت وجود یک مسجد برای بخش لُرنشین شهر حمزه که بیش از 11هزار نفرند و جائی برای مناسک عبادی و معنوی و مذهبی ندارند رو گوشزد می کرد. چرا تیم های وهابی و فرقه های دیگه تو این شهر فعال نشه وقتی برای این جمعیت حتی یک مسجد هم نیست. البته تو بخش عرب نشین، یک مسجد هست ولی خوب زبان عربی باعث شده لُرهای شهر حمزه رغبتی برای حضور در اون مسجد چندان نشون ندن...

جشن میلاد امام باقر علیه السلام

دیگه وقت ندارم باقی مطالب برای فرصت فراغت بعدی... یاعلی. 

نام

پست الکترونیک

* کد امنیتی

تصویر کد امنیتی

* نظر

تخریب قبور ائمه علیهم السلام در بقیع
با سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین
حاج احمد پـنــاهـیــان
زمان:
جمعه ۳۱ فروردین ماه از ساعت ۲۰
(قرائت قرآن، احکام، سخنرانی، عزاداری)
مکان:
مقتل الشهداء‌ فاطمیه
کلیه حقوق برای پایگاه اطلاع رسانی هیئت محبین اهل بیت علیهم السلام محفوظ است