شنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۴ - ساعت ۱۷:۴۱

خاصیت ولایت این است که مردم را همدل و همزبان می کند؛ سال «همدلی و همزبانی» یعنی سال «ولایت» - 6 شهریور 94

حجت الاسلام والمسلمین حاج احمد پناهیان:
خداوند متعال می‌فرماید: «فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا»[1] رابطه عمیقی که در حکومت پیغمبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) بین مردم ایجاد شد، به واسطه نعمت «ولایت» بود. اصلاً خاصیت ولایت این است که مردم را یکپارچه، همدل و همزبان می‌کند. تعبیر اصلی مقام معظم رهبری از نام‌گذاری امسال به سال «دولت و ملت، همدلی همزبانی» یعنی سال «ولایت». قرآن کریم می‌فرماید اگر ولایت تحقق پیدا کند، همدلی و همزبانی صورت می‌گیرد.

در ادامه مبحث «اصول شخصیت حضرت امام(قدس سره)» ـ که از ابتدای ماه مبارک رمضان آغاز کردیم ـ ان‌شاء‌الله از امشب، بحث «اتکا به مردم» را آغاز خواهیم کرد. این موضوع مطلبی است که در ارتباط با همه انبیاء مشاهده می‌شود. خداوند متعال در آیات قرآن کریم تک تک انبیاء را برمی‌شمارد و می‌فرماید ایشان همگی ناصح هستند. این نصح، دلسوزی و شفقت نسبت به مردم، تعلق خاطر نسبت به بندگان خدا یکی از ویژگی‌های خاص اولیای خداست.

«ارتباط با مردم»؛ شاخصه مهم دولت‌مردان

مقام معظم رهبری در صحبت‌های دیدار چند روز قبل خود با هیأت دولت- به مناسبت هفته دولت- کمی برجسته‌تر به این ویژگی انبیاء پرداختند. به دولت‌مردان ما فرمودند: «اینکه هفته دولت مصادف با شهادت شهیدان رجائی و باهنر است، واقعه تلخی است. لکن ایشان فرصت مدیریت پیدا نکردند که مثلاً ما بخواهیم در جریان اداره دولت به مدیریت آنها تکیه کنیم. ولی آن‌ها چند شاخصه داشتند». رهبر معظم انقلاب این شاخصه‌ها را برشمردند؛ «ایمان»، «اخلاص» و «تلاش شبانه‌روزی». چهارمین شاخصه‌ای که رهبر انقلاب با تأکید ذکر کردند همین «ارتباط با مردم» بود. فرمودند: «هنگامی‌که انسان «مسئول» می‌شود، یک مقداری از پذیرش و ارتباط با مردم محدود است. فکر و برنامه‌ریزی کنید و راه‌هایی را ایجاد کنید برای اینکه مردم با شما ارتباط برقرار کنند».

برخی از مسئولین با چند نفر محافظ شخصی تردد می‌کنند. گاهی تبلیغ یا مراسم یادواره شهدا با استقبال مردم مواجه می‌شود و جمعیت بسیاری می‌آید. دست‌اندر کاران مراسم به ما می‌گویند: «حاج‌ آقا! رسم این است که قبل سخنرانی که نام شما را اعلام می‌کنند، در باز شود و فلانی وارد شود!» بعد از سخنرانی هم بالطبع برای جوان‌ها سؤال و شبهه ایجاد می‌شود که می‌خواهیم پاسخگو باشیم ولی متأسفانه باز هم این تیم تشریفات مانع می‌شوند. این واقعاً فرهنگ بدی است!

مردم‌داری آیتالله العظمی جوادی آملی (حفظه‌الله)

خاطرم هست که سال 71 ، اردویی با حضور نخبگان کشوری در واحد تربیتی نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه، در قم برگزار ‌شد. آن زمان اخوی ما مسئول امور تربیتی نهاد بودند. تابستان بود و مدرسه معصومیه هم تعطیل بود فلذا دانشجویان نخبه را در این حجره‌ها اسکان داده‌بودیم. در چنین برنامه‌ای، دیداری با آیت‌الله العظمی جوادی آملی (حفظه‌الله) در مسجد امام حسین، واقع در بلوار امین، تنظیم کرده بودیم. حدود 1000-1200 دانشجو در مسجدی کوچک، به‌صورت متراکم، نشسته بودند. آیت‌الله العظمی جوادی آملی (حفظه‌الله) گوهر نابی است. یکی از نادر کسانی که از سال 63-64 تا به امروز دور و نزدیک توانستم با ایشان ارتباط برقرار کنم. علامه حسن‌زاده آملی (حفظه‌الله) می‌فرماید ایشان هر چه دارند از آیت‌الله جوادی آملی (حفظه‌الله) است. علمای بزرگوار زیادی در قم بوده، هستند و خواهند بود اما شخصیت ایشان ظرافت و نکته‌هایی دارد. از همان ویژگی‌هایی که باعث شد حضرت امام خمینی (ره) ایشان را به‌عنوان سفیر خود برای فرستادن نامه تاریخی خود به گورباچف انتخاب می‌کنند. مهم است که حضرت امام (ره) چه کسی را برای بحث درباره پایان عمر کمونیسم و شوروی می‌فرستد. در آن مراسم تا قرآن قرائت شود و مقدمات سخنرانی آیت‌الله جوادی آملی (حفظه‌الله) مهیا شود، با ایشان صحبت می‌کردیم.

دوستان! این بحث‌ها در هر زمینه‌ای که بخواهید مدیر باشید، بسیار مهم است. حضرت امام (ره) شاخصه‌هایی در مدیریت داشت که بایستی این‌ها را در خودتان تقویت کنید. اگر این‌گونه شود، به خدا قسم، به‌ بهترین نحو مدیریت می‌کنید. برای خودتان مهم است. اصلاً نگاه امام (ره) را تشخیص بدهید.

 دیروز برنامه‌ای با دانشجوها در جمکران داشتیم. موضوع بحث ما هم «ولایت فقیه» بود. بعد از بحث، یکی از بسیجی‌ها گفت: «حاج آقا! من تا همین الآن که از مقام معظم رهبری صحبت کردید، از ایشان نفرت شدیدی داشتم!» بسیجی است ولی از ولی‌فقیه شدیداً متنفر است! تعجب کردم! گفت: «افراد بسیاری هم با من صحبت کردند تا من را متقاعد کنند، ولی نتوانستند». در بحث ما چند نکته از ارتباط جریان ولایت فقیه با امام عصر (عجّل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) شنیده‌بود که جذب شده بود. من دیدم که ریشه نفرت این بنده خدا این است که خیلی‌ها مقام معظم رهبری را مقابل امام عصر (عجّل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) جا انداخته‌اند.

آیت الله جوادی آملی (حفظه‌الله) در آن مراسم سال 71- با دانشجویان نخبه- قبل از شروع سخنرانی گفتند: «فلانی! من حالم خوب نیست. از منبر که پایین آمدم، کاری کنید این‌ها روی سرم نریزند! به خدا ضعیف هستم». گفتم: «حاج آقا! خیالتان راحت باشد، بچه‌ها را هماهنگ کردم». لکن به دلیل انبوه جمعیت، دسترسی ما هم به منبر سخت شد. ایشان آخر منبر، با تواضع مثال‌زدنی، گفتند: «آقایان! عزیزان! خواهش می‌کنم! تمنّا می‌کنم! من پیر هستم و توانایی ندارم. لطفاً اجازه بدهید من از این مسجد بیرون بروم». ایشان درخواست خود را چنان متواضعانه گفتند که اصلاً بچه‌ها خودشان راه را برای حاج آقا باز کردند. از طرف دیگر می‌بینیم که هستند افرادی که به بهانه این‌که مسئول هستند از مردم فاصله می‌گیرند. یکی از شاخصه‌های بسیار مهم حضرت امام (ره) «مردمی بودن» ایشان بود.

چرا رهبر معظم انقلاب حرف نمی‌زند؟!

فضاهای خودمان را در نظر بگیرید. بعضی از خودی‌ها در ‌فضاهای حزب‌الهی گارد را صد درصد بستند و گفتند: «این دولت دیگر تمام شد! چه اتفاقی افتاده است که مقام معظم رهبری دیگر صحبت نمی‌کند!» گفتم: «مگر از آخرین سخنرانی مقام معظم رهبری چقدر گذشته است؟! در این مدت اصلاً برنامه و مناسبتی نبوده که رهبر انقلاب بخواهند صحبت کنند. مگر چه اتفاقی افتاده است؟! بحث روز «مذاکرات هسته‌ای» بود که رهبر انقلاب اصلاً آن را به حساب هم نمی‌آورد!» بعضی می‌خواهند بحران‌سازی کنند که به یک‌باره مقام معظم رهبری دیداری با هیأت دولت داشتند. البته هشدار و توبیخ‌ها سرجای خود هستند ولی رهبر معظم انقلاب چنان جلسه را گرم و پرشور اداره می‌کند که حتی بعضی از- به قول رهبر معظم انقلاب- آن‌هایی که با ایشان مخالف هستند هم در جلسه حضور داشتند.

می‌گفتند: «مقام معظم رهبری در خفقان است و نفس هم نمی‌تواند بکشد! آقا الآن دیگر صحبت نمی‌کند!» به خودِ ما مدام گفتند: «حاج آقا! قصه چیست؟! چرا رهبر معظم انقلاب حرف نمی‌زند؟!» گفتم: «چرا می‌گویید که رهبر انقلاب حرف نمی‌زند؟! حضرت امام (ره) بعد از قطع‌نامه، یک سال و نیم حرف نزد!» مدام می‌خواهند القا کنند که این قضایای توافق هسته‌ای شبیه فلان قطع‌نامه است!

مقام معظم رهبری بحث «نفوذ آمریکا» را مطرح کردند و به‌طور مفصل نفوذ سیاسی، امنیتی و فرهنگی را کوبیدند. در همین جلسه اخیر خود با هیأت دولت به شاخصه‌های متعددی اشاره کردند که ویژگی «با مردم بودن» به بحث ما بر می‌گردد.

سال «همدلی و همزبانی» یعنی سال «ولایت»

دوستان! هریک از شما ممکن است در آینده مسئول شوید. اگر آمادگی روحی برای پذیرش مردم را مثل یک پدر نداشته باشید، خیانت خواهی کرد. خیانت یعنی چه؟ تمام گرگ‌های دنیا کمین کردند تا این مردم را تکه پاره کنند، آنگاه تویی که در پست خدمت نشسته‌ای اگر خدمت نکنی، خیانت کرده‌ای. چون نشسته‌ای در پست خدمت.

ارتباط حضرت امام (ره) با مردم چنین ارتباط عمیقی بود. خداوند متعال می‌فرماید: «فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا»[1] رابطه عمیقی که در حکومت پیغمبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) بین مردم ایجاد شد، به واسطه نعمت «ولایت» بود. اصلاً خاصیت ولایت این است که مردم را یکپارچه، همدل و همزبان می‌کند. تعبیر اصلی مقام معظم رهبری از نام‌گذاری امسال به سال «دولت و ملت، همدلی همزبانی» یعنی سال «ولایت». قرآن کریم می‌فرماید اگر ولایت تحقق پیدا کند، همدلی و همزبانی صورت می‌گیرد.
حضرت امام (ره) این ویژگی را عجیب داشت، مقام معظم رهبری هم امروز همین ویژگی را دارند. همین ویژگی باعث می‌شود که ایشان با سعه صدر تمام جریانات را مدیریت کنند و صبورانه پای هدایت‌شان بایستند. چرا که انسان برای مدیریت، تدبیر نیاز دارد و تدبیر هم مستلزم «آرام قلب» است. اگر این مردم دلخوشی تو نباشند، نمی‌توانی مدیریت کنی.

باید مدیر را واقعاً شناخت

ریشه بسیاری از مشکلات خانوادگی ما نیز همین مسئله است. خانم می‌گوید همسر من فلان است! خانم شما هم مسئول هستند. فکر کنید و ببینید که شمای خانم چگونه با همسر خود برخورد کرده‌اید؟! فرزند گله می‌کند که پدر من فلان است! فرزندم! تو خودت پدرت را خراب کردی! پدر تو یک مدیر است! یک مدیر را باید درک کرد و فهمید. باید مدیر را واقعاً شناخت. همه شما باید پدرانتان را بشناسید. باید راجع به شخصیت پدرتان فکر کنید. گاهی اوقات من و شما از پدرمان انتظاری داریم که اصلاً در او نیست. تو به‌عنوان عضو یک خانواده- همسر، دختر یا پسر- در آرامش روح و روان پدر سهیم هستی. می‌گوید: «حاج آقا! پدرم با من بد برخورد می‌کند». عزیزم! آیا تو تصویر درستی از خودت برای او به نمایش گذاشته‌ای که او نیز بتواند برای تو تدبیر درستی کند؟ تو چه کار کرده‌ای؟! این رابطه دو طرفه است.

برای اینکه بخواهی بندگی خدا را کنی، اول باید او را بشناسی!

ببینم مگر خداوند متعال نمی‌فرماید: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ»[2] چگونه می‌شود بندگی خدا را کرد؟ در روایتی از امام صادق (علیه‌السلام) می‌خوانیم که امام حسین (علیه‌السلام) ذیل همین آیه می‌فرماید: «ان الله عزوجل ما خلق العباد الا لیعرفوه، فإذا عرفوه عبدوه، فإذا عبدوه استغنوا بعبادته عن عبادة من سواه» «خداوند بزرگ بندگان را نیافریده مگر به خاطر این که او را بشناسند، هنگامی که او را بشناسند، عبادت‌اش می‌کنند و هنگامی که بندگی او کنند از بندگی غیر او بی‌نیاز شوند»[3] امام حسین (علیه‌السلام) می‌فرماید برای اینکه بخواهی بندگی خدا را کنی، اول باید او را بشناسی.

برای اطاعت از پدر و مادر هم باید اول آن‌ها را بشناسی. دقت کن! خانم باید مدیر خانه‌اش را بشناسد و انتظارات بی‌جا از او نداشته باشد. گاهی باید به کمک کنی، او را تقویت و خلأهایش را پُر کنی. چه کسی از خدا بزرگتر است؟! «الله اکبر» یعنی هیچ کس از خدا بزرگتر نیست. خداوند متعال هنگامی‌که می‌خواهد مدیریت کند، می‌گوید مرا کمک کنید! قبول است؟! «وَلَيَنصُرَنَّ اللَّـهُ مَن يَنصُرُهُ»[4] باید خدا را کمک کنی. آقا! آیا خدا به کمک من نیاز دارد؟! من حرف از نیاز نمی‌زنم! معلوم است که خدا بی نیاز است ولی این را قرار داده است که تو او را کمک کنی، این برای تو خوب است. از طرف دیگر، آیا هر کسی که گفت کمکم کن، الزاماً نیازمند است؟!

خداوند متعال کار اولیای خود را با مردم راه می‌اندازد

در آیه 54 سوره مبارکه مائده می‌فرماید: «مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّـهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّـهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ»[5] دو آیه بعد داریم: «فَإِنَّ حِزْبَ اللَّـهِ هُمُ الْغَالِبُونَ»[6]. به عبارت دیگر، این «فَإِنَّ حِزْبَ اللَّـهِ هُمُ الْغَالِبُونَ» منوط به آن مجاهدت فی سبیل الله است. خداوند متعال در حقیقت می‌فرماید: «بیا مرا کمک کن، برای من تلاش کن، آنگاه من تو را پیروز و غالب می‌کنم». وقتی که باید برای تحقق امر الهی باید او را کمک کنی، به طریق اولی، امام زمان (عجّل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) را نیز باید کمک کنی.

خداوند متعال در آیه 62 سوره انفال می‌فرماید: «وَإِن يُرِيدُوا أَن يَخْدَعُوكَ فَإِنَّ حَسْبَكَ اللَّـهُ هُوَ الَّذِي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِينَ»[7] پیامبر من! یک عده دشمن داری که می‌خواهند در کار تو خدعه کنند، تا مرا داری غصه نخور! رسول الله (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) چگونه خدا را دارد؟ این مهم است. در این آیه می‌فرماید: «و اگر بخواهند تو را فریب دهند، خدا برای تو کافی است؛ او همان کسی است که تو را، با یاری خود و مؤمنان، تقویت کرد» خداوند متعال می‌فرماید من از دو کانال کمک‌ات می‌کنم؛ یکی مستقیماً از طریق خودم، یکی از طریق مؤمنین. من کار تویِ پیامبر را با مردم راه می‌اندازم.

«حمایت و حضور مردم»؛ رکن حکومت نبوی

فکر نکن فردا روز نماینده مجلس، مسئول یک اداره، مدیر کل شدی یا اینکه در خانواده یک مسئولیتی پیدا کردی، برتری و فضیلتی پیدا کردی. قاعده منِ خدا این است که هم خودم و هم از طریق مردم کمک‌ات می‌کنیم. مردم را هم خداوند متعال می‌آورد. وقتی قاعده پیغمبر اکرم (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) این است و یک رکن مدیریت او «حمایت و حضور مردم» است، پس باید اینجا یک مدیر هم روی مردم حساب باز کند. حضرت امام (ره) در ابتدای قیام به مردم نگاه نکرد، اما وقتی که مردم آمدند پای کار، روی آن‌ها حساب باز کرد. مخاطب حضرت امام (ره) در مدرسه فیضه «پا برهنه‌ها»، «مستضعف‌ها» و «محرومین» بود. در بهمن 57، وقتی حضرت امام (ره) به ایران آمدند، اول کجا رفت؟ «بهشت زهرا». بهشت زهرا کجاست؟  آن زمان این‌طور نبود. «بهشت زهرا» زمان جنگ «بهشت زهرا» شد. زمان جنگ تند تند شهید می‌آوردند و مراسم تجلیل و چه برگزار می‌شد. اما زمان انقلاب، مراسم تجلیل شهید در کار نبود. مراسم ختم شهیدشان را هم نمی‌توانستند بگیرند. سنگ‌های قبرشان را هم ساواکی‌ها خراب می‌کردند. پول تیری هم که زده بودند و اعدام‌اش کرده بودند را از خانواده شهید می‌گرفتند! آن موقع «بهشت زهرا»، قبرستان تهران بود. اگر فیلم‌های آن دوران را دیده باشی، می‌بینی بر سر مزار شهدای انقلاب پرچم ایران هم نیست! «بهشت زهرا» در زمان جنگ عظمت پیدا کرد. حضرت امام (ره) در بدو ورود به کشور به آنجا رفت و در دل مردم نشست آن هم درست در زمانی که حکومت شاه هنوز مستقر است! «هُوَ الَّذِي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِينَ» حضرت امام (ره) خوب می‌داند که بعد از خدا، مردم یاور او هستند.

وقتی که لیدرهای حزب‌الهی دشمن مردم می‌شوند!

 آن‌وقت امروز برمی‌گردند و مردم را به رخ مقام معظم رهبری می‌کشند. می‌گویند: «حضرت امام (ره) به رأی مردم احترام می‌گذاشت». مگر در این مملکت کسی هست که به رأی مردم احترام نگذارد؟! چرا بی‌انصافی می‌کنید؟! می‌گویند: «حضرت امام (ره) در دولت دخالت نمی کرد، دولت انتخاب مردم است. امام (ره) به مردم احترام می‌گذاشت». چه می‌خواهی بگویی بی‌انصاف؟! آیا از این مرد، مردمی‌تر می‌توانی پیدا کنی؟

خدا شاهد است که اگر کار دست لیدرهای سیاسی حزب‌الهی بود، این مردم را در فتنه 88 تکه‌تکه می‌کردند. تکلیف لیدرهای جناح چپ که با مجاهدین، کوموله و دموکرات، ریگی، امریکا و اسرائیل در ارتباط بودند که مشخص است! با آنها که کاری نداریم! وقتی مثلاً 22 میلیون نفر از همین مردم به خاتمی رأی می‌دهند، همین لیدرهای حزب‌الهی دشمن مردم می‌شوند. 22 میلیون نفر به خاتمی رأی دادند؟ بله؟! بررسی کن و ببین که چرا چنین اتفاقی افتاده‌است. لابد به این خاطر است که این 22 میلیون نفر در ملت ایران، علیه نظام هستند؟! آخر این چه تحلیل غلطی است؟! اگر ما 22 میلیون نفر ضد نظام و ضد ولایت داشتیم که مملکت نابود شده بود! پس این مردمی که در راهپیمایی‌های 22 بهمن و روز قدس، در مراسم استقبال از رهبر معظم انقلاب می‌بینیم، این‌ها که هستند؟!

مردمِ ما عالی هستند، عالی!

بعضی حزب‌الهی‌ها در چشم ما نگاه می‌کنند و می‌گویند: «18 میلیون نفر از همین مردم رأی فلان دادند، آن‌وقت تو برای این مردم دل می‌سوزانی؟!» تو واقعاً فکر کردی 18 میلیون نفر به چه رأی دادند؟ از سال 76 تا به امروز من دارم در کشور دور می‌زنم و برای مردم حرف می‌زنم، به خدا قسم، مردمِ ما عالی هستند، عالی! ما مردم را نمی‌شناسیم، که اگر آن‌ها بشناسیم آن‌وقت می‌فهمیم که خداوند متعال چه گنجینه‌ای به این مملکت داده است. ائمه اطهار (علیهم‌السلام)، پس از رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) کم کم چنین مردمی را از دست دادند.

عدالت به دست مردم به پا خواهد شد، مردم‌داری کن!

خداوند متعال می‌فرماید: «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَسْبُكَ اللَّـهُ وَمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ»[8] خدا برای تو کافی است. «حَسْبُكَ اللَّـهُ» این آیه را بگذار کنارِ دو آیه قبل، آیه 62 سوره مبارکه انفال، که خداوند متعال فرمود: «حَسْبَكَ اللَّـهُ هُوَ الَّذِي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِينَ». «حَسْبُكَ اللَّـهُ» نه اینکه فقط خدا را داری، خدا به وسیله مؤمنین تو را کمک می‌کند. مردم‌داری کن.

در جایی دیگر خداوند متعال می‌فرماید: «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»[9] «ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها کتاب (آسمانی) و میزان (شناسایی حقّ از باطل و قوانین عادلانه) نازل کردیم». که چه کار کنند؟ «لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» تا مردم قیام به عدالت کنند. نه اینکه خودشان عدالت را مستقر کنند، خودشان نمی‌توانند. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) 4 سال تا شمشیرش را بلند کرد، او را به شهادت رساندند. امام حسن مجتبی (علیه‌السلام) 5-6 ماه حکومت کرد و تمام شد. امام حسین (علیه‌السلام) حرکت کرد، شهید شد و تمام شد! بنا نیست ائمه اطهار (علیهم‌السلام) با شمشیر خودشان عدالت را مستقر کنند. چرا امام زمان (عجّل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) نمی‌آید؟ بنا نیست خود حضرت این کار را کند. بناست کاری کند تا مردم «لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ». عدالت به دست مردم به پا خواهد شد.

طوُبی لِمَن اَدرَکَ قائِم اَهلِ بَیتی

آیا آقا امام زمان (عجّل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) می‌آید؟ بله. امام زمان (عجّل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) می‌آید منتهی مردم ایشان را یاری می‌کنند. رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) فرمود: «طوُبی لِمَن اَدرَکَ قائِم اَهلِ بَیتی»[10] خوش به حال آن‌هایی که قائم اهلِ بیت مرا درک می‌کنند. یا رسول الله! این‌ها چه کسانی هستند؟

فرمود: «طوُبی لِمَن اَدرَکَ قائِم اَهلِ بَیتی وَ هُوَ یَأتَمَّ بِهِ فی غَیبِتِهِ قَبلَ قِیامِهِ وَ یَتَوَّلی اَولیاءَهُ و یُعادی اَعداءَهُ ذلِکَ مَن رُفَقائی و ذََوی مَوَدَّتی وَ اَکرِمِ اُمَّتی عَلَیَّ یَومَ القِیامَهِ»[11] «خوشا به حال کسی که حضرت قائم از اهل‌بیت مرا درک نماید در حالی که در زمان غیبت او پیش از ظهورش، به امامت او معتقد بوده و با دوستان او دوستی کرده و با دشمنانش دشمنی کرده باشد. چنین کسی از رفقا و دوستان من و از گرامی‌ترین امت من نزد من در روز قیامت خواهد بود».

امام زمان (عجّل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) چنین مردمی را دارد. این مردم همراه با امام زمان (عجّل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) قیام می‌کنند.

گفتیم خداوند متعال در آیه 54 سوره مبارکه مائده می‌فرماید: «مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّـهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّـهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ» مردمی که ولایت ائمه اطهار (علیهم‌السلام) را دارند. در ادامه می‌فرماید: «فَإِنَّ حِزْبَ اللَّـهِ هُمُ الْغَالِبُونَ». مردم هستند که حزب غالب می‌شوند. مردمی که لشگر امام زمان (عجّل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) می‌شوند، ایشان را مستقر می‌کنند و با ایشان به پیروزی نهایی می‌رسند.

«شرح صدر»؛ اولین چیزی که خدا به امام (علیه‌السلام) می‌دهد

جزوه 40 صفحه‌ای درخانه‌های محله ما پخش کردند که یک سری مطلب اعتقادی شیعه را زیر سؤال برده بود. جریان وهابیت مطالبی نظیر «عصمت ائمه اطهار (علیهم‌السلام)»، «زنده‌بودن امام زمان (عجّل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف)»، «مهر نماز» و غیره را انکار کرده بودند. تمام مطالب را هم با آیه قرآن ثابت می‌کند! مردم را باید داشت.

امام رضا (علیه‌السلام) می‌فرماید: «ان العبد اذا اختاره الله لامور عباده شرح صدره لذلک و اودع قلبه ینابیع الحکمة و الهمه العلم الهاما فلم یعی بعده بجواب»[12] «وقتی خداوند بنده‌ای را برای کارهای بندگانش انتخاب کند، برای آن کار به او شرح صدر می‌دهد و چشمه‌های حکمت را در دل‌اش به‌ودیعه می‌گذارد و به او به‌گونه‌ای علم را الهام می‌کند که بعد از آن در جواب عاجز نمی‌ماند». اولین چیزی که خدا به امام (علیه‌ا‌لسلام) می‌دهد چیست؟ «شرح صدر» است برای مدیریت. چرا امام «شرح صدر» می‌خواهد؟ چون باید بتواند مردم را تحمل کند.

آقای حزب‌الهی مؤمنِ معتقد! آقای جوان! تو چند نفر را می‌توانی تحمل کنی؟ در خانواده، در هیئت، در یک مجموعه، چهار نفر را نمی‌توانی تحمل کنی، آن‌وقت چگونه می‌گویی من می خواهم راه ائمه اطهار (علیهم‌السلام) را ادامه بدهم؟! تو وقتی می توانی برای امام زمان (عجّل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) کار کنی که به ایشان اقتدا کنی. آن کاری که امام زمان (عجّل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) می‌کند را انجام بده! چرا که برای این کار، تو هم به «شرح صدر» نیاز داری. به همین دلیل است که خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید ما غیر از مدیران، غیر از ائمه اطهار و غیر از پیامبران (علیهم‌السلام)، به مؤمنین هم «شرح صدر» می‌دهیم.

«شرح صدر» حضرت امام (ره)

حضرت امام (ره) شهیدان رجائی و باهنر را خیلی دوست داشت. با شهادت ایشان شُکی در مملکت ایجاد شد. آن موقع با اینکه ما بچه بودیم و خیلی سیاست سرمان نمی‌شد، ولی این التهاب اجتماعی را می‌توانستیم درک کنیم. حضرت امام (ره) در چنان شرایط ملتهبی با شرح صدری مثال‌زدنی می‌فرماید: «البته من ایشان را خیلی دوست داشتم». در ادامه حضرت امام (ره) می‌گوید: «ما امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را به خاطر این هدف کشتند. وقتی امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را می‌کشند، دیگر تحمل داغ شهیدان رجائی و باهنر برای ما آسان می‌شود». می‌دانی این یعنی چه؟ یعنی این روحِ آرام و سینه گشاده. این یعنی «شرح صدر».

در دوران جنگ تحمیلی صدام یک میلیون نفر کشته داد. برای او که حمله می‌کند، از کشته‌شدن ملت‌اش باکی ندارد، اما برای کسی مثل حضرت امام (ره) دویست‌هزار شهید می‌دانی یعنی چه؟ چه روح بلندی می‌خواهد که علی‌رغم تمام خبرهای هولناکِ جبهه، اسارتگاه‌ها و شکنجه‌گاه‌ها، ایشان تدبیر و مدیریت کند و از طرف دیگر اوضاع سیاسیِ داخلی را هم به عالی‌ترین شکل اداره کند. در همان موقع هم در شهرها «جنگ سیاسی» بود. اسم نمی‌برم از آنهایی که به جبهه نمی‌رفتند ولی در شهرها جنگ سیاسی به‌راه می‌انداختند. در چنین شرایطی که حضرت امام (ره) هم اوضاع داخلی را مدیریت می‌کرد و هم جنگ را اداره می‌کرد، این همه داغ در سینه‌اش می‌نشست.

تکلیفِ اول تو، مردم خودت هستند!

در بحارالانوار و عيون اخبار و اغلب کتب آثار مروي است که روزی چند نفری نزد امام رضا (علیه‌السلام) نشسته بودند که یکدفعه قفل آن دربی که به کاخ مأمون باز می‌شد، تکان خورد. امام رضا (علیه‌السلام) به اطرافیان گفت بلند شوید و بروید که مأمون دارد می‌آید. مأمون آمد و طوماری هم نوشته بود که مدیریت‌اش را به رخ امام رضا (علیه‌السلام) بکشد. وقتی این داستان را شما بشنوی، تکلیف همه روشن است. مأمون کیست؟ غاصب حق امام رضا (علیه‌السلام) است، مأمون کیست؟ طاغوت و باطل است ولی حکومت مسلمین به‌دست اوست. امام رضا (علیه‌السلام) طومار او را خواند و معلوم شد درباره فتح یکی از شهرهای کابل است. چون خواندن نامه پایان یافت، امام رضا (علیه‏السلام) به او گفت: «سرک فتح قریة من قری الشرک؟»[13] آیا گشوده‌شدن روستایی از روستاهای شرک تو را خرسند ساخته است؟ مأمون گفت: «أو لیس فی ذلک سرور؟»[14] آیا این مایه شادی نیست؟ امام گفت: «اتق الله فی أمة محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) و ما ولاک الله من هذا التمر و خصک به» [15]درباره امت محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) و حکومتی که بر ایشان داری، از خدا بترس. برو مردم‌داری کن! تکلیف اول تو مردم خودت هستند. برو سراغ مردمی که خدا الآن تو را والی آن‌ها قرار داده‌است. تو الآن در این جایگاه تکیه زدی تا این مردم را اداره کنی، لازم نیست کشورگشایی کنی. بیا برو به داد مردم برس، تو در خراسان چه کار می‌کنی؟!

 آقا جان! برای که دلسوزی می‌کنی؟!

حضرت در ادامه می‌فرماید: «فانک قد ضیعت امور المسلمین، و فوضت فی ذلک الی غیرک، یحکم فیهم بغیر حکم الله عزوجل»[16]، «تو کارهای مسلمانان را تباه کرده‏ای، و کار را به دست کسانی سپرده‏ای که به غیر حکم خدای عزوجل داوری می‏کنند» مردم‌داریِ امام رضا (علیه‌السلام) وقتی است که همین مردم شاهد بودند که امام (علیه‌السلام) را با مظلومیت از مدینه به خراسان آوردند. همین مردم به حکومت مأمون رضایت دادند و «بشرطها و شروطها و انا من شروطها»ی امام رضا (علیه‌السلام) تکان‌شان نداد. این مردم، مردمی هستند که خدا در زمان پدرش به ایشان غضب کرد و موسی‌بن‌جعفر (علیه‌السلام) بلای شیعیان را به‌جان خرید. آقا جان! برای که دلسوزی می‌کنی؟!

رفقا من یک پرانتز باز کنم وای به حال کسی که اگر به پستی برسد، نتواند به این مردم خدمت کند. وای به حال کسی که اگر به جایی می‌رسد که می‌تواند یک گره‌ای از کار این مردم باز کند و باز نکند و فکر منافع خودش باشد.

امام رضا (علیه‌السلام) این مردمِ نامرد را دارد چگونه هواداری می‌کند؟ اگر امام رضا (علیه‌السلام) این مردم را داشت، حکومت تشکیل می‌داد و همه چیز تمام شده بود. حتی اگر مردمِ ما علیه جمهوری‌اسلامی هم بودند، باز هم مدیر جامعه وظیفه‌اش این است که مردم‌داری کند. خداوند متعال چگونه باید این حرف را به من و تو بفهماند؟! یزید را مگر کسی غیر از این مردم انتخاب کرده‌است؟! امام حسین (علیه‌السلام) به طرفداری از منافع همین مردم قیام کرد.

به داد مردم برس!

امام رضا (علیه‌السلام) در ادامه به مأمون فرمود: «و قعدت فی هذه البلاد و ترکت بیت الهجرة و مهبط الوحی»[17] و خود در این سرزمین ماندگار شده و خانه هجرت و محل فرود آمدن وحی را ترک کرده‏ای «و ان المهاجرین و الانصار یظلمون دونک»[18] و بر مهاجران و انصار با نبودن تو ستم می‏رود «ولا یرقبون فی مؤمن الا و لاذمة، و یأتی علی المظلوم دهر یتعب فیه نفسه و یعجز عن نفقته فلا یجد من یشکوالیه حاله و لا يصل اليک»[19] و سوگند و پیمان هیچ مؤمنی را نگاه نمی‏دارند، و روزگار بر مظلومان به سختی می‏گذرد و آنان برای زندگی به هزینه‏ای دسترسی ندارند و کسی را نمی‏یابند که شکایت نزد او برند ...

این صحبت‌ها را امام رضا (علیه‌السلام) به مأمونِ غاصب حکومت می‌گوید. همان امامی که از مأمون عهد گرفته بود که در حکومت دخالت نمی‌کند. همین امام رضا (علیه‌السلام) الآن پای حکومت‌داریِ مأمون ایستاده است تا مأمون درست حکومت کند. برای چه؟! برای مردم! برای اینکه به امت پیغمبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) دارد ظلم می‌شود.

مردم در مضیقه هستند، آن‌وقت کشورگشایی می‌کنی؟!

دو شب پیش، مقام معظم رهبری همین صحبت را در دیدار با دولت‌مردان گفت. فرمود: «بروید در میان مردم و به داد ایشان برسید. به بازار بروید! آقای فلانی! چند تا از کارخانه‌ها تعطیل است؟!» کارخانه یعنی مردم. معیشت مردم با این کارها تأمین می‌شود. والّا مثل بعضی مناطق که برای اردوی جهادی رفته‌بودیم، آب که نباشد، کشاورزی هم نمی‌توانند بکنند.

امام رضا (علیه‌السلام) به مأمون می‌گوید بلند شو و برو! اینها کسی را ندارند که به دادشان برسد. مردم در مضیقه هستند، آن‌وقت کشورگشایی می‌کنی؟! الله اکبر! امام در ادامه به مأمون می‌فرماید: «فاتق الله يا اميرالمؤمنين في امور المسلمين و ارجع الي بيت النبوة و معدن المهاجرين و الانصار»[20] اي اميرالمؤمنين! در کار مسلمانان از خدا بترس و به خانه‏ نبوت و معدن مهاجرين و انصار بازگشتن بگير.

باید بفهمید که چرا امام هستی‌اش را برای مردم گذاشت. باید بدانیم چرا مقام معظم رهبری دشنه در قلب‌اش است ولی صبورانه تحمل می‌کند تا مردم اوضاع‌شان بهتر شود. گاهی اوقات آدم می‌خواهد یقه بعضی از این لیدرهای گردن‌کُلفت سیاسی را بگیرد و از او بپرسد: «مگر تو چقدر به این مردم خدمت کردی که حالا داعیه داری مثلاً دین مردم از دست می‌رود!» اصلاً چقدر مردم را قبول داری؟! در تشکیلات خودت چقدر مردم داری؟!

به سراغ مردم اگر می‌روید، یکی بشوید!

مقام معظم رهبری فرمود: «آقایانی که در انتخابات شعار مقاومت می‌دهید، بدانید که مقاومت با رأی سدید ممکن می‌شود». رأی سدید را چه کسی درست می‌کند؟ مردم. مقاومت با رأی سدید یعنی آقایان حزب‌الهی کاندیدای ریاست جمهوری، آقایان انقلابی و ولایی به سراغ مردم بروید. مردم از تشتت بدشان می‌آید. به سراغ مردم اگر می‌روید، یکی بشوید! حرفتان را یکی کنید. علی (علیه‌‌السلام) فرمود: «فَإِيَّاكُمْ وَ التَّلَوُّنَ فِي دِينِ اللَّهِ فَإِنَّ جَمَاعَةً فِيمَا تَكْرَهُونَ مِنَ الْحَقِّ خَيْرٌ مِنْ فُرْقَةٍ فِيمَا تُحِبُّونَ مِنَ الْبَاطِلِ»[21] از تلوّن و رنگ به رنگ شدن در دين خدا بپرهيزيد. زيرا اتّفاق در آنچه كه از حق ميل نداريد از تفرقه در آنچه از باطل دوست داريد بهتر است.

امام رضا (علیه‌السلام) در ادامه به مأمون فرمود: «اما علمت يا اميرالمؤمنين ان والي المسلمين مثل العمود في وسط الفسطاط من اراده اخذه»[22] مگر نمي‏داني که والي مسلمانان در حکم ستون خيمه است که بايستي در وسط خيمه و نگاهبان آن باشد. هر کس آهنگ‌اش نمايد بدو دست يابد. هر کسی اراده کند می‌تواند عمود خیمه‌اش را بگیرد، تو الآن والی مسلمین هستی. می‌دانم ناحق هستی ولی برو و به امور مسلمین رسیدگی کن. مردم‌داری را از امام رضا (علیه‌السلام) بیاموزیم که حتی حکومت هم نکرده است. همین مردم باعث شدند امام رضا (علیه‌السلام) غریبانه در خانه مأمون محبوس شود. دوستان به این حرف‌ها دقت کنید. امروز ما می‌گوییم: «او هوای مرا ندارد، ما هم دیگر با او کاری نداریم!»

ما متحد نمی‌شویم! خیلی به این نشست‌های اتحاد دل‌ خوش نکنید. در آستانه انتخابات که می‌شود، آقایان نمی‌توانند با هم کنار بیایند! تکلیف مردم این وسط چیست؟! می‌گوییم: «این بنده خدا اصلاً نمی‌تواند به مردم خدمت کند!» می‌گوید: «مهم این است که آدمِ ماست!» همین؟! پس منافع مردم چه می‌شود؟

چه‌قدر خوب که تو به جایی وصل نیستی!

شب نیمه‌شعبان با آقای امیرآبادی- از فرماندهان سابق حوزه مقاومت که آن زمان در شورای شهر قم بودند- صحبتی داشتیم. ایشان گفتند: «فلانی! بعضی‌ها پیشنهاد کاندیداتوری نماینده مردم قم در مجلس شورای اسلامی را داده‌اند. نظر شما چیست؟» کمی تعجب کردم. گفتم: «برای چه می‌خواهی نماینده شوی؟!» گفت: «می‌گویند شما در شورای شهر قم خدماتی داشتید که موردنیاز مردم قم است». گفتم: «آیا خودت واقعاً می‌خواهی به قم خدمت کنی؟ اگر واقعاً فقط به خاطر رضای خدا و خدمت به مردم قم می‌خواهی بیایی، بیا». گفت: «این‌طور که نمی‌شود! هیچ‌کسی مرا حمایت نمی‌کند!» گفتم: «اتفاقاً خوب است که تو به جایی وصل نیستی. مردم قم فهیم و باشعور هستند. اگر ببینند کسی می‌خواهد به آنها خدمت کند، رأی می‌دهند». گفت: «یعنی من رأی می‌آورم؟!» گفتم: «بله! اگر این‌طور که گفتی باشد، و بخواهی خدمت کنی رأی می‌آوری. نگران نباش. لازم نیست به کسی هم سفارش کنی که برایت کار کند. فقط حواس‌ات جمع باشد که حتی اگر رأی هم آوردی درگیر این حزب‌ها و باندها- ولو مثبت- نشوی». شما خبر دارید چقدر پوست ایشان را در قصه نمایندگی مجلس شورای اسلامی کندند! ولی خدا به او رأی داد و دل مردم را طرفش برد. رسماً به او می‌گفتند که می‌دانیم بچه خوبی هستی، ولی چون با ما نیستی، انصراف بده! بعضی‌ها هم تهمت و افترا به او زدند.گفتم خدا هست.

ماجرای امان نامه ذوالرياستين

امام رضا (علیه‌السلام) را نگاه کن! به مأمون می‌گوید برو به مردم خدمت کن! آقای مأمون! والی مسلمین کسی است که مثل عمود خیمه وسط خیمه است. دسترسی به عمود خیمه راحت است. مأمون قبول کرد. آنجا کسی بود به‌نام «ذوالریاستین» که به قول امروز‌ها آدمِ دوم مملکت بود. تا فهمید امام رضا (علیه‌السلام) به مأمون سفارش کرده که به بغداد، مدینه برود و به امور مردم رسیدگی کند، مأمون را از این کار نهی کرد. مأمون گفت: «سخن علی‌بن‌موسی‌الرضا (علیه‌السلام) حرف درستی است. من می‌خواهم بروم و به اوضاع مردم رسیدگی کنم». گفت: «تو آنجا برادرت را کشتی تا به حکومت برسی. در مدینه و بغداد تمام فامیل‌ها و اقوام با تو دشمن هستند و تو نمی‌توانی آنجا دوام بیاوری». مأمون ابتدا قبول نکرد. آنقدر گفت تا او را به تردید انداخت. ذوالریاستین گفت: «تو مگر با علی‌بن‌موسی‌الرضا (علیه‌السلام) مشورت نکردی؟ اگر راست می‌گویی با چند نفر از مخالفین خودت هم مشورت کن». با عده‌ای از زندانیان که در امر ولایت‌عهدی امام رضا (علیه‌السلام) با مأمون اختلاف‌نظر داشتند هم مشورت کرد. آن‌ها به مأمون گفتند که علی‌بن‌موسی‌الرضا (علیه‌السلام) صلاح تو را نمی‌خواهد که می‌گوید برو به مردم حکومت کن! او می‌خواهد تو را به چنگ گرگ بیندازد. برو جلّودی را بیاور و از او سؤال کن!

ذو الریاستین دید که تصمیم مأمون جدی است و می‌خواهد برود، گفت: «من نمی‌آیم!» ذوالریاستین همه‌کاره بود. به نشانه اعتراض در خانه نشست و قهر کرد. مأمون گفت: «چرا رفتی و در خانه‌ات نشستی مرد؟ من لشگر آماده کرده‌ام و عازم بغداد و مدینه‌ام. من که بدون تو جایی نمی‌روم، بلند شو بیا!» گفت: «نه! من کاری کردم که تو الآن شاه شده‌ای. با اقوام تو درگیر شدم و پیشنهاد قتل برادرت را دادم. چه تضمینی وجود دارد که زنده بمانم؟» مأمون گفت: «چه می‌خواهی؟» از مأمون دست‌خط خواست. مأمون هم پذیرفت. هرچه خواست گفت و مأمون هم نوشت و امضاء کرد. ذوالریاستین گفت: «امضای ولیعهد شما هم پای این نوشته لازم است». مأمون گفت: «علی‌بن‌موسی‌الرضا (علیه‌السلام) از من عهد گرفته است که در امور حکومتی دخالت نکند. خودت به نزد ایشان برو». نزد علی‌بن‌موسی‌الرضا (علیه‌السلام) آمد. یک ساعتی سراپا ایستاد. همین‌طور که امام رضا (علیه‌السلام) سرش پایین بود گفت: «چه می‌خواهی؟!» گفت: «مأمون یک چنین قولی به من داده‌است و این‌ها را نوشته‌است. می‌خواستم شما هم تأیید کنید». آقا گفت: «همه این‌هایی که مأمون برای تو نوشته است برای توست به شرطی که تقوای الهی پیشه کنی». یعنی چه؟! معلوم است که تقوای الهی این است که من برای دستگاه مأمون کار نکنم!

ذوالریاستین دستور داد کسی نرود. مأمون یک نگاه کرد و دید عجب! لشگرش را فرستاده است ولی نمی‌روند! چه کار کنم؟! دست به دامان علی‌بن‌موسی‌الرضا (علیه‌السلام) شد و از ایشان خواست تا به لشگر فرمان بدهد. امام رضا (علیه‌السلام) عهد بسته بود که در اداره حکومت نقشی نداشته باشد لکن به‌خاطر مردم و مؤمنینی که در مدینه و بغداد به آنها ظلم می‌شد، از حرف خودش گذشت و به وسط میدان آمد. تاریخ می‌نویسد حضرت چنان نهیبی به لشگر زد که ولوله‌ای به پا شد و همه به راه افتادند. دیگر ذوالریاستین هم نتوانست کاری از پیش ببرد.

حکومت، حکومت باطل است. مردم هم مردم نامردی هستند اما امام رضا (علیه‌السلام) مردم‌داری می‌کند. تکلیف ما روشن است. چند نفر به مقابله با امام حسین (علیه‌السلام) آمدند؟ حداقل سی‌هزار نفر. جبه مقابل حسین‌بن‌علی (علیه‌السلام) قطعاً جهنمی است. امام حسین (علیه‌السلام) از راه‌های متعددی استفاده کرد تا از این جمعیت مقابل کم کند.

اگر یاری‌ام نمی‌کنید، لااقل فاصله بگیرید تا صدای غربت مرا نشوید.

آقا جان! دو شب برای شما مولودی‌خوانی کردیم. امشب می‌خواهیم شما را هم ببریم کربلا آقا جان. امام رضا (علیه‌السلام) فرمود: «إِنْ كُنْتَ بَاكِياً لِشَيْ‏ءٍ فَابْكِ لِلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ (عليه السَّلام)»[23] من امشب می‌خواهم برای امام رضا (علیه‌السلام) روضه بخوانم. در راه هر کسی می‌آمد و می‌رفت آقا می‌گفت: «اگر یاری‌ام نمی‌کنید، لااقل فاصله بگیرید تا صدای غربت مرا نشوید. چون اگر کسی صدای غربت مرا بشنود و نیاید یاری کند، قعر دوزخ جایگاه اوست و بیچاره می‌شود».

بعضی‌ها هم طمع می‌کنند و خراب می‌شوند. قول دادند هر کسی حسین‌بن‌علی (علیه‌السلام) را بکشد، به او پنج درهم می‌دهند. آقا به همه می‌فرماید: «بروید». اما در روز عاشورا، چند بار امام حسین (علیه‌السلام) با اینها صحبت کرد که بیایید و دست بردارید. شما امت پیغمبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) هستید. امام (علیه‌السلام) آن‌ها را نصیحت می‌کرد.

مـاهیِ تُنگِ تَلَّظی، سـرِ قلاب شده / با لبِ خشكِ تو درگیر، چه باید بكنم[24]

امام (علیه‌السلام) با خود گفت اینها دیگر قطعاً تصمیم گرفتند مرا بکشند. علی اصغرم را بیاورید، میخواهم با او وداع کنم. تا علی را در آن شرایط دید، شاید این از ذهن مبارک امام حسین (علیهالسلام) عبور کرده باشد که «علی را به میدان میبرم، بلکه عدهای به واسطه عاطفهشان به این طفل معصوم نجات پیدا کنند، علی که دیگر جان داده است». در «نفس المهموم» آمده است كه فرمود: «ان لم ترحمونى فارحموا هذا الطفل»[25] بعضی منابع هم نوشتند «هذا الرضیع». امام حسین (علیهالسلام) فرمود: «ويلكم اسقوا هذا الرضيع، أما ترونه كيف يتلظي عطشا»[26] «واي بر شما، به اين كودك آب دهيد آيا نميبينيد كه از عطش آتش گرفته و بهخود ميپيچيد (يا مانند ماهي دهان باز و بسته ميكند)» حضرت اینگونه فرمود بلکه این‌ها کمی رحم کنند.

 


[1] آل عمرن، آیه 103.

[2] ذاریات، آیه 56.

[3] علل الشرائع صدوق ، طبق نقل المیزان، ج 18، ص 423.

[4] حج، آیه 40.

[5] مائده، آیه 54.

[6] مائده، آیه 56.

[7] انفال، آیه 62.

[8] انفال، آیه 64.

[9] حدید، آیه 25.

[10] کمال الدین، باب 25، ح 2.

[11] همان.

[12] میزان الحکمه، ج 3، ص 134.

[13] مجالس الشيعه در مناقب و مصائب ثامن الائمه، مجلس 19، ص 391.

[14] همان.

[15]  همان، ص 392.

[16] همان.

[17] همان.

[18] همان.

[19] همان.

[20] همان.

[21] نهج‌البلاغه، خطبه 176.

[22] مجالس الشيعه در مناقب و مصائب ثامن الائمه، مجلس 19، ص 392.

[23] بحارالأنوار ج 44، ص 285- عیون أخبارالرضا (علیه‌السلام)، ج1، ص 299.

[24] علیرضا شریف.

[25] معالی السبطین، ج 1،ص 423-بحارالانوار: 47:45- جلاء العيون : 407.

[26] مهيج الأحزان : 243 م 10، وقايع الأيام خياباني : 451 به نقل از الدمعة الساکبة.

نام

پست الکترونیک

* کد امنیتی

تصویر کد امنیتی

* نظر

تخریب قبور ائمه علیهم السلام در بقیع
با سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین
حاج احمد پـنــاهـیــان
زمان:
جمعه ۳۱ فروردین ماه از ساعت ۲۰
(قرائت قرآن، احکام، سخنرانی، عزاداری)
مکان:
مقتل الشهداء‌ فاطمیه
کلیه حقوق برای پایگاه اطلاع رسانی هیئت محبین اهل بیت علیهم السلام محفوظ است